Total search result: 201 (9 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
endo position |
موقعیت اندو |
|
|
Other Matches |
|
cartesian coordinates |
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است |
relative plot |
موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها |
air position |
موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما |
occasions |
موقعیت |
occasioned |
موقعیت |
situations |
موقعیت |
situation |
موقعیت |
berth |
موقعیت جا |
berthed |
موقعیت جا |
berthing |
موقعیت جا |
occasioning |
موقعیت |
situs |
موقعیت |
sites |
موقعیت |
sited |
موقعیت |
site |
موقعیت |
position |
موقعیت |
positioned |
موقعیت |
occasion |
موقعیت |
berths |
موقعیت جا |
lodgment or lodge |
موقعیت |
condition |
موقعیت |
location |
موقعیت |
locations |
موقعیت |
orientation |
موقعیت |
line of position |
خط موقعیت |
lodgment |
موقعیت |
plot |
نقطه موقعیت |
position |
شکل موقعیت |
storage location |
موقعیت انباره |
stimulus situation |
موقعیت محرک |
social status |
موقعیت اجتماعی |
sign position |
موقعیت علامت |
social situation |
موقعیت اجتماعی |
firing position |
موقعیت احتراق |
circumstantial |
مربوط به موقعیت |
situation of a building |
موقعیت ساختمان |
plotted |
نقطه موقعیت |
plots |
نقطه موقعیت |
exoposition |
موقعیت اگزو |
positioned |
شکل موقعیت |
monopoly position |
موقعیت انحصاری |
advantage ground |
موقعیت خوب |
position buoy |
بویه موقعیت |
pertinence |
موقعیت شایستگی |
pertinence or nency |
دخل موقعیت |
benzylic position |
موقعیت بنزیلی |
bit position |
موقعیت ذره |
point guard |
موقعیت گارد |
point |
محل یا موقعیت |
ground position |
موقعیت زمینی |
position finding |
موقعیت یابی |
d. of a situation |
موقعیت باریک |
pertinency |
موقعیت شایستگی |
print position |
موقعیت چاپ |
radar location |
موقعیت رادار |
razor edge |
موقعیت بحرانی |
rest position |
موقعیت سکون |
page orientation |
موقعیت صفحه |
configuration |
وضعیت یا موقعیت |
configurations |
وضعیت یا موقعیت |
footing |
موقعیت وضع |
situation |
موقعیت حالت |
forward position |
موقعیت رو به جلو |
situations |
موقعیت حالت |
positioning |
تثبیت موقعیت |
lies |
موقعیت چگونگی |
lied |
موقعیت چگونگی |
orientation |
تشخیص موقعیت |
orientation |
تعیین موقعیت |
cases |
وضعیت موقعیت |
case |
وضعیت موقعیت |
status |
اهمیت یا موقعیت |
lie |
موقعیت چگونگی |
bowsprit position |
موقعیت دکل خوابیده |
flage pole position |
موقعیت میله پرچمی |
whiteouts |
عدم تشخیص موقعیت |
whiteout |
عدم تشخیص موقعیت |
d. situation |
موقع یا موقعیت باریک |
compass bearing |
موقعیت برحسب قطبنما |
iam ill bested |
موقعیت بدی دارم |
pinch |
موقعیت باریک سربزنگاه |
opportuneness |
موقعیت موقع بودن |
circumstances |
شرط موقعیت تشریفات |
vacancy |
موقعیت شغلی آزاد |
positional |
وابسته به موقعیت یامقام |
hold one's own (in an argument) <idiom> |
دفاع از موقعیت خود |
upwell |
موقعیت بهتری یافتن |
spatial orientation |
موقعیت یابی فضایی |
space orientation |
موقعیت یابی فضایی |
downward |
به طرف یک موقعیت پایین تر |
golden opportunity <idiom> |
موقعیت طلایی وعالی |
stand |
عهده دارشدن موقعیت |
pinches |
موقعیت باریک سربزنگاه |
trims |
موقعیت قایق دراب |
blows |
هدر دادن موقعیت |
blow |
هدر دادن موقعیت |
stationed |
موقعیت اجتماعی وضع |
trimmest |
موقعیت قایق دراب |
stations |
موقعیت اجتماعی وضع |
trim |
موقعیت قایق دراب |
station |
موقعیت اجتماعی وضع |
hold one's own |
موقعیت خودرا حفظ کردن |
hold one's ground |
موقعیت خودرا حفظ کردن |
She is not mindful of her social position ( status ) . |
متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست |
That's (just) the way things are. |
موقعیت حالا دیگه اینطوریه. |
solar orientation |
تعیین موقعیت نسبت به افتاب |
toties quoties |
هر چند بار که موقعیت اقتضاکند |
para director |
هدایت کننده به موقعیت پارا |
reposition |
مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن |
It was the usual scene. |
صحنه [موقعیت] معمولی بود. |
ortho director |
هدایت کننده به موقعیت ارتو |
We're all in the same boat. |
ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم. |
strategic situation |
حالت جنگی موقعیت استراتژیک |
to not have it easy |
[موقعیت] ساده نیست [برایشان] |
grid |
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه |
meta director |
هدایت کننده به موقعیت متا |
standing |
موقعیت تیم در جدول مسابقه ها |
occasioned |
سبب موقعیت باعث شدن |
trims |
موقعیت تخته موج دراب |
trimmest |
موقعیت تخته موج دراب |
trim |
موقعیت تخته موج دراب |
occasioning |
سبب موقعیت باعث شدن |
blade station |
موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه |
occasions |
سبب موقعیت باعث شدن |
grids |
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه |
occasion |
سبب موقعیت باعث شدن |
if [when] it comes to the crunch <idiom> |
وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح] |
execute |
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند |
reporting point |
نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما |
executed |
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند |
shortstop |
موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان |
last but not least <idiom> |
آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین |
executing |
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند |
feed |
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است |
feeds |
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است |
bistable |
که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد |
centralized |
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد |
executes |
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند |
thaneship |
قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی |
dualism |
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر |
to the manner born |
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب |
to set a person on his feet |
معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن |
juncture |
بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال |
on occasion |
لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد |
backtab |
برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود |
position buoy |
بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی |
proletarianism |
موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست |
cursor |
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است |
cursors |
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است |
blade tracking |
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر |
boot |
اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب |
parallax |
اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف |
occasional |
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه |
circular |
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند |
gate |
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد |
gates |
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد |
carrying |
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی |
circulars |
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند |
carry |
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی |
carries |
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی |
blip |
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت |
blips |
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت |
carried |
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی |
chkdsk |
دستور سیستم که موقعیت دیسک و RAM نصب شده را بررسی میکند |
The grass is always greener on the other side of the fence. <proverb> |
مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.] |
quick kick |
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر |
adjust |
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند |
adjusting |
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند |
adjusts |
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند |
auditing |
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه |
audit |
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه |
IF statement |
عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است . |
to open a can of worms <idiom> |
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی] |
to stir up a hornet's nest <idiom> |
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی] |
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> |
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی] |
audited |
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه |
audits |
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه |
digitize |
سطح حساس که موقعیت قلم را به حالت عددی تبدیل میکند تا رسم ها وارد کامپیوتر شوند |
sensor |
وسیله الکترونیکی که یک خروجی با توجه به وضعیت یا موقعیت فیزیکی فرآیند ایجاد کند.مراجعه شود به TRANSDUCER |
geopolitic |
علمی که روابط بین موقعیت جغرافیایی سرزمینها را باپیدایش و نابودی قدرتهای بزرگ و امپراطوریها مطالعه میکند |
descriptions |
زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد |
description |
زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد |
goal |
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است |
cycles |
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر |
goals |
1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است |
cycle |
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر |
cycled |
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر |
relevance |
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند |
bearing |
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما |
backward |
جستجو برای دادهای که از موقعیت نشانه گر شروع میشود یا از انتهای فایل و به ابتدای فایل می رسد |
failure |
بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا |
failures |
بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا |
zero supperssion |
موقوف کردن صفرها جایگزینی صفرهای ماقبل یک عدد با جای خالی به طوریکه صفرها در موقعیت چاپ عددفاهر نشوند |
bar automatic |
میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید |
azimuth |
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر |
backs |
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود |
back |
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود |
pin money |
وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید |
cells |
دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند |
cell |
دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند |