Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
upwell
موقعیت بهتری یافتن
Other Matches
feed
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feeds
پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
The grass is always greener on the other side of the fence.
<proverb>
مرغ همسایه غازه
[مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
extend
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
betterment
بهتری
vantage
بهتری
betterness
بهتری
advantage
بهتری
bid against
پیشنهاد بهتری دادن
cartesian coordinates
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion).
اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
advantaged
کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
propagating
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated
گشترش یافتن یا نشر یافتن
relative plot
موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
trial and error
<idiom>
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
air position
موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
cartridges
کارتریج ROM که روی چاپگر نصب میشود تا فاهر هر چاپ بهتری داشته باشد ولی هنوز نسبت به سایر خصوصیات محدود است
cartridge
کارتریج ROM که روی چاپگر نصب میشود تا فاهر هر چاپ بهتری داشته باشد ولی هنوز نسبت به سایر خصوصیات محدود است
summer resorts
ییلاق عشایر
[فرش های بافته شده در این هنگام از کوچ عشایر بدلیل مرغوبیت بهتر پشم، دارای کیفیت بهتری است.]
orientation
موقعیت
situation
موقعیت
occasioned
موقعیت
occasion
موقعیت
occasions
موقعیت
occasioning
موقعیت
situations
موقعیت
locations
موقعیت
location
موقعیت
berth
موقعیت جا
berthed
موقعیت جا
berthing
موقعیت جا
berths
موقعیت جا
site
موقعیت
sited
موقعیت
sites
موقعیت
positioned
موقعیت
condition
موقعیت
position
موقعیت
situs
موقعیت
lodgment
موقعیت
line of position
خط موقعیت
lodgment or lodge
موقعیت
plot
نقطه موقعیت
monopoly position
موقعیت انحصاری
situation
موقعیت حالت
plots
نقطه موقعیت
configuration
وضعیت یا موقعیت
configurations
وضعیت یا موقعیت
pertinency
موقعیت شایستگی
pertinence or nency
دخل موقعیت
plotted
نقطه موقعیت
stimulus situation
موقعیت محرک
storage location
موقعیت انباره
footing
موقعیت وضع
page orientation
موقعیت صفحه
situations
موقعیت حالت
positioning
تثبیت موقعیت
endo position
موقعیت اندو
positioned
شکل موقعیت
firing position
موقعیت احتراق
exoposition
موقعیت اگزو
case
وضعیت موقعیت
cases
وضعیت موقعیت
position
شکل موقعیت
point
محل یا موقعیت
d. of a situation
موقعیت باریک
pertinence
موقعیت شایستگی
ground position
موقعیت زمینی
bit position
موقعیت ذره
orientation
تشخیص موقعیت
rest position
موقعیت سکون
orientation
تعیین موقعیت
point guard
موقعیت گارد
forward position
موقعیت رو به جلو
social situation
موقعیت اجتماعی
social status
موقعیت اجتماعی
print position
موقعیت چاپ
razor edge
موقعیت بحرانی
radar location
موقعیت رادار
lies
موقعیت چگونگی
lied
موقعیت چگونگی
lie
موقعیت چگونگی
status
اهمیت یا موقعیت
benzylic position
موقعیت بنزیلی
position finding
موقعیت یابی
advantage ground
موقعیت خوب
sign position
موقعیت علامت
circumstantial
مربوط به موقعیت
position buoy
بویه موقعیت
situation of a building
موقعیت ساختمان
positional
وابسته به موقعیت یامقام
blow
هدر دادن موقعیت
vacancy
موقعیت شغلی آزاد
opportuneness
موقعیت موقع بودن
whiteout
عدم تشخیص موقعیت
iam ill bested
موقعیت بدی دارم
flage pole position
موقعیت میله پرچمی
stations
موقعیت اجتماعی وضع
bowsprit position
موقعیت دکل خوابیده
stationed
موقعیت اجتماعی وضع
station
موقعیت اجتماعی وضع
blows
هدر دادن موقعیت
d. situation
موقع یا موقعیت باریک
circumstances
شرط موقعیت تشریفات
pinch
موقعیت باریک سربزنگاه
stand
عهده دارشدن موقعیت
trims
موقعیت قایق دراب
downward
به طرف یک موقعیت پایین تر
trim
موقعیت قایق دراب
space orientation
موقعیت یابی فضایی
spatial orientation
موقعیت یابی فضایی
hold one's own (in an argument)
<idiom>
دفاع از موقعیت خود
golden opportunity
<idiom>
موقعیت طلایی وعالی
compass bearing
موقعیت برحسب قطبنما
trimmest
موقعیت قایق دراب
pinches
موقعیت باریک سربزنگاه
whiteouts
عدم تشخیص موقعیت
She is not mindful of her social position ( status ) .
متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
hold one's own
موقعیت خودرا حفظ کردن
hold one's ground
موقعیت خودرا حفظ کردن
ortho director
هدایت کننده به موقعیت ارتو
grid
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
It was the usual scene.
صحنه
[موقعیت]
معمولی بود.
meta director
هدایت کننده به موقعیت متا
That's (just) the way things are.
موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
standing
موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
grids
موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
to not have it easy
[موقعیت]
ساده نیست
[برایشان]
We're all in the same boat.
ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
reposition
مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
toties quoties
هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
blade station
موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
occasions
سبب موقعیت باعث شدن
occasion
سبب موقعیت باعث شدن
solar orientation
تعیین موقعیت نسبت به افتاب
para director
هدایت کننده به موقعیت پارا
occasioning
سبب موقعیت باعث شدن
trims
موقعیت تخته موج دراب
trimmest
موقعیت تخته موج دراب
trim
موقعیت تخته موج دراب
strategic situation
حالت جنگی موقعیت استراتژیک
occasioned
سبب موقعیت باعث شدن
bistable
که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
if
[when]
it comes to the crunch
<idiom>
وقتی که موقعیت وخیم می شود
[اصطلاح]
last but not least
<idiom>
آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
executes
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executing
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
centralized
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
executed
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
execute
موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
reporting point
نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
shortstop
موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
dualism
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
on occasion
لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
position buoy
بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
juncture
بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
thaneship
قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
to the manner born
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
backtab
برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
proletarianism
موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
to set a person on his feet
معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
EDO memory
فن آوری حافظه که حاوی پیشرفت بهتری است و می انواند داده را از محلی از حافظه پیدا کند و بخواند بایک عمل . و نیز میتواند آخرین قطعه داده را که در حافظه ذخیره شده بود در حافظه پنهان آماده خواندن از حافظه است
cursors
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursor
نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
blade tracking
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
boot
اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
occasional
وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
parallax
اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
carried
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
chkdsk
دستور سیستم که موقعیت دیسک و RAM نصب شده را بررسی میکند
carries
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
blips
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blip
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
gate
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
circular
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
quick kick
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
circulars
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
gates
دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
carrying
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
adjust
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
auditing
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
to stir up a hornet's nest
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
to open a can of worms
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
to poke one's head into a hornets' nest
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
audit
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
audited
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
IF statement
عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است .
audits
بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
digitize
سطح حساس که موقعیت قلم را به حالت عددی تبدیل میکند تا رسم ها وارد کامپیوتر شوند
sensor
وسیله الکترونیکی که یک خروجی با توجه به وضعیت یا موقعیت فیزیکی فرآیند ایجاد کند.مراجعه شود به TRANSDUCER
geopolitic
علمی که روابط بین موقعیت جغرافیایی سرزمینها را باپیدایش و نابودی قدرتهای بزرگ و امپراطوریها مطالعه میکند
descriptions
زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com