Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
vacancy
موقعیت شغلی آزاد
Other Matches
cartesian coordinates
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
relative plot
موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position
موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
occupational
شغلی
inoccupation
بی شغلی
vocational
شغلی
job description
توصیف شغلی
job analysis
تحلیل شغلی
trade tests
ازمونهای شغلی
job elements
عناصر شغلی
job enlargement
گسترش شغلی
job evaluation
ارزشیابی شغلی
job satisfaction
رضایت شغلی
job security
امنیت شغلی
vocational adjustment
سازگاری شغلی
vocational counseling
مشاوره شغلی
occupational hazard
صدمه شغلی
occupational hazards
سانحه شغلی
occupational hazards
صدمه شغلی
occupational hazard
سانحه شغلی
dead-end job
شغلی بی آینده
duty position
محل شغلی
vocational selection
گزینش شغلی
vocational maladjustment
ناسازگاری شغلی
fringe benefit
مزایای شغلی
vocational guidance
راهنمایی شغلی
job specification
مشخصات شغلی
occupational mobility
تحرک شغلی
occupational family
گروه شغلی
occupational stability
ثبات شغلی
occupational psychology
روانشناسی شغلی
occupational test
ازمون شغلی
occupational interests
رغبتهای شغلی
occupational aptitude
استعداد شغلی
job specification
ویژگیهای شغلی
job training
اموزش شغلی
free-standing
آزاد
freelance
آزاد
dictionary of occupational titles
واژگان عنوانهای شغلی
But not just any job .
ولی البته نه هر شغلی
jobs
پست شغلی و کار
to accept a job
کاری
[شغلی]
را پذیرفتن
job
پست شغلی و کار
runner
اداره کننده شغلی
runners
اداره کننده شغلی
vocational rehabilitation
توان بخشی شغلی
job classification
طبقه بندی شغلی
job description
شرح وفایف شغلی
military occupational speciality
تخصص شغلی نظامی
occupational hierarchy
سلسله مراتب شغلی
to follow a profession
شغلی راپیشه کردن
vocational interest blank
پرسشنامه علائق شغلی
vocational aptitude test
ازمون استعداد شغلی
professional liability insurance
بیمه تعهدات شغلی
In the open air.
در هوای آزاد.
freewheeling
آزاد چرخ
freewheeling
آزاد چرخی
out in the world
در دنیای آزاد
let loose
<idiom>
آزاد گذاشتن
off duty
<idiom>
دروقت آزاد
On the free market .
دربازار آزاد
GIVE WAY
سبقت آزاد
dial tone
بوق آزاد
dial tones
بوق آزاد
freelancer
پیشه ور آزاد
freer
آزاد کننده
knotless
بافت شل و آزاد
svib
رغبت سنج شغلی استرانگ
tied down
<idiom>
مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
strong vocational interest blank
رغبت سنج شغلی استرانگ
entry group
واجدین شرایط تخصصی شغلی
test protectors
بازرس ازمایشات کارایی شغلی
kuder occupational interest survey
رغبت سنج شغلی کودر
to promote somebody
به کسی در شغلی درجه دادن
to upgrade somebody
به کسی در شغلی درجه دادن
absolute
آزاد از قیود فکری
freewheeling
دارای چرخک آزاد
advisory control
کنترل آزاد هواپیما
drawing tools
خط و رسم آزاد است
algebraic language
زبان با مفاد آزاد
To emancipate a slave.
برده ای را آزاد کردن
To release someone. To set someone free
کسی را آزاد کردن .
outdoorsy
<adj.>
عاشق هوای آزاد
supplier at arm's length
فروشنده آزاد
[اقتصاد]
sinecure
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecures
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
no branch
شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
Free pree (trade,port).
مطبوعات ( تجارت ،بندر ) آزاد
fixie bicycle
[fixie , one-gear bike without brakes]
دوچرخه تک دنده
[با چرخ آزاد]
to retain a freelancer
استخدام کردن پیشه ور آزاد
freewheel
[overrunning clutch ]
چرخ آزاد
[فناوری مکانیک]
test examiner
مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
glasnost
سیاست بحث آزاد مطالب و مسائل
Open to the publice.
ورود برای عموم آزاد است
independent
آزاد یا کنترل شده توسط کسی
fixed-gear bicycle
دوچرخه دنده ثابت
[بدون چرخ آزاد]
Freemason
[استاد کار بنای آزاد در اتحادیه معماران]
admission is free to all
ورود برای همه یا همگان آزاد است
To stand at attention(ease).
بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
freedom
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedoms
آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
clears
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearer
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clicks
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clearest
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clicked
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clear
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
click
نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
line of position
خط موقعیت
locations
موقعیت
orientation
موقعیت
situs
موقعیت
location
موقعیت
lodgment
موقعیت
condition
موقعیت
lodgment or lodge
موقعیت
situation
موقعیت
positioned
موقعیت
berths
موقعیت جا
berthing
موقعیت جا
berthed
موقعیت جا
berth
موقعیت جا
occasion
موقعیت
occasioned
موقعیت
occasioning
موقعیت
position
موقعیت
occasions
موقعیت
situations
موقعیت
site
موقعیت
sited
موقعیت
sites
موقعیت
blasts
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blast
آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
social situation
موقعیت اجتماعی
situation of a building
موقعیت ساختمان
sign position
موقعیت علامت
rest position
موقعیت سکون
razor edge
موقعیت بحرانی
radar location
موقعیت رادار
social status
موقعیت اجتماعی
stimulus situation
موقعیت محرک
forward position
موقعیت رو به جلو
storage location
موقعیت انباره
print position
موقعیت چاپ
status
اهمیت یا موقعیت
bit position
موقعیت ذره
orientation
تعیین موقعیت
lie
موقعیت چگونگی
monopoly position
موقعیت انحصاری
lied
موقعیت چگونگی
d. of a situation
موقعیت باریک
lies
موقعیت چگونگی
configuration
وضعیت یا موقعیت
configurations
وضعیت یا موقعیت
footing
موقعیت وضع
endo position
موقعیت اندو
exoposition
موقعیت اگزو
situation
موقعیت حالت
ground position
موقعیت زمینی
situations
موقعیت حالت
positioning
تثبیت موقعیت
page orientation
موقعیت صفحه
benzylic position
موقعیت بنزیلی
case
وضعیت موقعیت
positioned
شکل موقعیت
plotted
نقطه موقعیت
point
محل یا موقعیت
position finding
موقعیت یابی
position
شکل موقعیت
plots
نقطه موقعیت
plot
نقطه موقعیت
position buoy
بویه موقعیت
orientation
تشخیص موقعیت
cases
وضعیت موقعیت
advantage ground
موقعیت خوب
circumstantial
مربوط به موقعیت
pertinence
موقعیت شایستگی
pertinence or nency
دخل موقعیت
pertinency
موقعیت شایستگی
point guard
موقعیت گارد
firing position
موقعیت احتراق
deallocate
آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
frictional unemployment
اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
trimmest
موقعیت قایق دراب
spatial orientation
موقعیت یابی فضایی
golden opportunity
<idiom>
موقعیت طلایی وعالی
hold one's own (in an argument)
<idiom>
دفاع از موقعیت خود
space orientation
موقعیت یابی فضایی
pinches
موقعیت باریک سربزنگاه
pinch
موقعیت باریک سربزنگاه
downward
به طرف یک موقعیت پایین تر
stand
عهده دارشدن موقعیت
positional
وابسته به موقعیت یامقام
trims
موقعیت قایق دراب
trim
موقعیت قایق دراب
stations
موقعیت اجتماعی وضع
stationed
موقعیت اجتماعی وضع
whiteouts
عدم تشخیص موقعیت
upwell
موقعیت بهتری یافتن
whiteout
عدم تشخیص موقعیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com