Dictiornary-Farsi | موقوف الاجرا کردن معلق | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (33 milliseconds)

English	Persian
suspend	موقوف الاجرا کردن معلق
suspending	موقوف الاجرا کردن معلق
suspends	موقوف الاجرا کردن معلق


Other Matches

to put a stop to	موقوف کردن
to put an end to	موقوف کردن
suppresses	موقوف کردن
to break off	موقوف کردن
suppress	موقوف کردن
avoids	موقوف کردن
avoiding	موقوف کردن
avoided	موقوف کردن
suppressing	موقوف کردن
to wipe out	موقوف کردن
ceased	موقوف کردن
to do away with	موقوف کردن
ceases	موقوف کردن
break off	موقوف کردن
overthrown	موقوف کردن
overthrowing	موقوف کردن
overthrow	موقوف کردن
overthrew	موقوف کردن
ceasing	موقوف کردن
cease	موقوف کردن
to bring to a stop	موقوف کردن
avoid	موقوف کردن
overthrows	موقوف کردن
subvert	برانداختن موقوف کردن
subverting	برانداختن موقوف کردن
subverted	برانداختن موقوف کردن
subverts	برانداختن موقوف کردن
to phase out something	به تدریج موقوف کردن چیزی
to ring the knell of anything	موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
suspending	معلق کردن
suspend	معلق کردن
suspension	معلق کردن
suspends	معلق کردن
suspensions	معلق کردن
suspend from service	معلق کردن از کار
suspension of vouchers	معلق کردن اسناد
docked	جاخالی کردن موقوف کردن
docks	جاخالی کردن موقوف کردن
dock	جاخالی کردن موقوف کردن
to make an end of	موقوف کردن تمام کردن
to mend or end	اصلاح کردن یا موقوف کردن
suspends	معلق کردن تعلیق دادن
suspend	معلق کردن تعلیق دادن
suspending	معلق کردن تعلیق دادن
to stay something	موقتا معلق کردن [قانون]
possession money	حق الاجرا
suspends	معلق کردن موقتا بیکار کردن
suspend	معلق کردن موقتا بیکار کردن
suspending	معلق کردن موقتا بیکار کردن
inevitable <adj.>	لازم الاجرا
indispensable <adj.>	لازم الاجرا
inalienable <adj.>	لازم الاجرا
absolute <adj.>	لازم الاجرا
unalterable <adj.>	لازم الاجرا
indispensable	لازم الاجرا
imperatives	لازم الاجرا
unalienable <adj.>	لازم الاجرا
binding	لازم الاجرا
enforceable	لازم الاجرا
bindings	لازم الاجرا
imperative	لازم الاجرا
enforceable document	سند لازم الاجرا
self execuiting	دارای ماده لازم الاجرا
pocket judgment	سند قطعی لازم الاجرا
legislation	مجلس مقننه قانون لازم الاجرا
discontinuing	بس کردن موقوف کردن
discontinued	بس کردن موقوف کردن
discontinues	بس کردن موقوف کردن
discontinue	بس کردن موقوف کردن
zero supperssion	موقوف کردن صفرها جایگزینی صفرهای ماقبل یک عدد با جای خالی به طوریکه صفرها در موقعیت چاپ عددفاهر نشوند
proscriptive	موقوف
consecrated	موقوف
sacred to	موقوف به
suppressed	موقوف
ceasing	موقوف شدن
beneficiary	موقوف علیه
suppressor	موقوف سازنده
beneficiaries	موقوف علیه
foundation school	اموزشگاه موقوف
abolishable	موقوف شدنی
beneficiary of an endowment	موقوف علیه
suppressor	موقوف کننده
suppressive	موقوف سازنده
desuetude	موقوف شدگی
Shut up ! dont inter fere .	فضولی موقوف !
to fall in to d.	موقوف شدن
ceased	موقوف شدن
contingent	موکول یا موقوف به
contingents	موکول یا موقوف به
ceases	موقوف شدن
drop track	تعقیب موقوف
insuppresible	موقوف نشدنی
cease	موقوف شدن
suppression	موقوف سازی
suppressed	موقوف شده
sacred to god	موقوف بخدا
sacred	خاص موقوف
cesser	موقوف شدن
hands off	دست زدن موقوف
verthrow	موقوف سازی انقراض
hands-off	دست زدن موقوف
prebendal	محل پرداخت موقوف یا عواید کلیسا موقوفه کلیسایی
prebend	محل پرداخت موقوف یا عواید کلیسا موقوفه کلیسایی
RISC	طراحی CPU که مجموعه دستورات آن حاوی دستورات سریع الاجرا وساده است که نوشتن برنامه را مشکلتر ولی سریعتر میکند
skip it	در رهگیری هوایی یعنی تک راقطع کنید یا تک نکنید یارهگیری موقوف
handstands	معلق
up in the air <idiom>	معلق
suspensor	معلق
suspense	معلق
suspends	معلق
suspender	معلق
abeyant	معلق
suspensory	معلق
handstand	معلق
suspension bridge	پل معلق
pendant	معلق
headlong	معلق
jusad rem	حق معلق
cantilever bridge	پل معلق
suspended	معلق
suspension bridges	پل معلق
pensile	معلق
suspending	معلق
pendants	معلق
dependent	معلق
hanging	معلق
flip flap	معلق
turntables	معلق
conditional	معلق
tumblers	معلق زن
tumbler	معلق زن
chain bridge	پل معلق
suspend	معلق
pendent	معلق
hypostasis	معلق
heels over head	معلق
turntable	معلق
summersault	معلق
fee tail	تقسیم تناصفی اراضی از طرف مالک ملک موقوف یا حبس شده
somersaults	معلق پشتک
somersaults	معلق زدن
estate in remainder	تملک معلق
somersaulting	معلق زدن
levitative	معلق در هوا
lis pendens	دعوای معلق
somersault	معلق پشتک
tumble	معلق زدن
somersault	معلق زدن
hanging step	پله معلق
tumble	معلق شدن
tumbled	معلق شدن
tumbled	معلق زدن
somersaulted	معلق پشتک
tumbles	معلق شدن
tumbles	معلق زدن
somersaulted	معلق زدن
somersaulting	معلق پشتک
full-suspension <adj.>	کاملا معلق
somerset	معلق زدن
conditional contract	عقد معلق
hanging indent	تورفتگی معلق
unconditionality	معلق نبودن
hanging	معلق شدن
somerset	شیرجه معلق
suspended load	بار معلق
suspended solids	جامدات معلق
suspense file	پرونده معلق
suspensed sediment	رسوبات معلق در اب
suspension reinforcement	ارماتور معلق
suspension cable	کابل معلق
to be up in the air	معلق بودن
suspensive	تعلیق معلق
hang-up	درحال معلق ماندن
pending	تازمانی که امر معلق
hang up	درحال معلق ماندن
hang-ups	درحال معلق ماندن
a bolt from the blue	مثل عجل معلق
full-suspension bike	دوچرخه کاملا معلق
floccule	تودههای معلق درمایع
arch-buttant	پشت بند معلق
cable suspension bridge	پل معلق با سیم تابیده
overturn	معلق شدن برگشتن وسیله
breakdown	ته نشینی مواد معلق دردوغاب
pendent lite	حکم معلق امین ترکه
To teach grandma to suck eggs.	جلوی لوطی معلق زدن
due in suspense file	پرونده درخواستهای منتظردریافت معلق
policies	سند معلق به انجام شرطی
breakdowns	ته نشینی مواد معلق دردوغاب
handspring	معلق زدن بر روی دستها
overturns	معلق شدن برگشتن وسیله
overturned	معلق شدن برگشتن وسیله
settleable suspended solids	مواد معلق تهنشین پذیر
policy	سند معلق به انجام شرطی
to go down to the wire <idiom>	تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
to remain suspended	معلق ماندن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
to stay floating	معلق ماندن [در محیطی] [فیزیک] [شیمی]
floated	شناور ساختن در هوا معلق بودن
floats	شناور ساختن در هوا معلق بودن
That way, it stays in suspension.	به این صورت معلق باقی می ماند.
float	شناور ساختن در هوا معلق بودن