Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (8 milliseconds)
English
Persian
ward
مولی علیه
wards
مولی علیه
pupil
مولی علیه
pupils
مولی علیه
person placed under guardianship
مولی علیه
Other Matches
in personam
علیه شخص خاصی علیه انسان
molar concentration
غلطت مولی
molal volume
حجم مولی
molar entropy
انتروپی مولی
molar volume
حجم مولی
mole volume
حجم مولی
mole ratio
نسبت مولی
molar mass
جرم مولی
molar heat of sublimation
گرمای مولی تصعید
molar heat of vaporization
گرمای مولی تبخیر
molar heat of solution
گرمای مولی انحلال
molar heat of formation
گرمای مولی تشکیل
molar heat of crystallization
گرمای مولی تبلور
molar heat of condensation
گرمای مولی میعان
molar heat of combusion
گرمای مولی احتراق
molar entropy of vaporization
انتروپی مولی تبخیر
molar entropy of fusion
انتروپی مولی ذوب
partial molar properties
خواص جزیی مولی
molar specific heat
گرمای ویژه مولی
molecular specific heat
گرمای ویژه مولی
molar enthalpy of formation
انتالپی مولی تشکیل
molar enthalpy of combusion
انتالپی مولی احتراق
partial molar volume
حجم جزیی مولی
molar heat of fusion
گرمای مولی ذوب
molar absorptivity
ضریب جذب مولی
molar cxtinction coefficient
ضریب جذب مولی
conned
بر علیه
cons
بر علیه
conning
بر علیه
pros and cons
له و علیه
v
علیه
pro and con
له و علیه
against
علیه
con
بر علیه
versus
علیه
victim of an offence
مجنی علیه
drawee
محال علیه
divtsor
مقسوم علیه
divisor
مقسوم علیه
beneficiary of an endowment
موقوف علیه
assignee
محال علیه
third person of a transfer
محال علیه
object of protest
معترض علیه
party against whom a protest is made
معترض علیه
peace be upon him
علیه السلام
presentee
معروض علیه
pro and con
دلائل له و علیه
recognizor
محکوم علیه
losing party
محکوم علیه
lady ship
سرکار علیه
judgement debtor
محکوم علیه
appellee
مستانف علیه
beneficiary
موقوف علیه
respondent
مدعی علیه
defendant
مدعی علیه
respondent
مستانف علیه
respondents
مدعی علیه
respondents
مستانف علیه
denominators
مقسوم علیه
beneficiaries
موقوف علیه
anti
مخالف علیه
denominator
مقسوم علیه
defendants
مدعی علیه
out of court
محکوم علیه
lese majeste
خیانت علیه حکومت
lese majesty
خیانت علیه حکومت
divisor
مقسوم علیه
[ریاضی]
non fatal offences against the person
جرائم بر علیه ابدان
offences against persons
جرائم بر علیه اشخاص
action in personam
دعوی بر علیه شخص
biological defense
پدافند بر علیه تک میکربی
common d.
مقسوم علیه مشترک
self-defeating
علیه منظور خود
self defeating
علیه منظور خود
cross action
علیه وی اقامه کند
offences against property
جرائم بر علیه اموال
public mischief
جرم علیه جامعه
proceed against someone
علیه کسی دادخواهی کردن
offences against public dencency
جرائم بر علیه عفت عمومی
demurs
در CL حالتی است که مدعی علیه
offence against public order
جرائم بر علیه نظم عمومی
demurred
در CL حالتی است که مدعی علیه
offences against public morals
جرائم بر علیه اخلاق عمومی
demurring
در CL حالتی است که مدعی علیه
demur
در CL حالتی است که مدعی علیه
to proceed against a person
اقدام بر علیه کسی زدن
To take field against somebody .
بر علیه کسی وارد شدن
to safeguard
[against]
امن نگهداشتن
[علیه]
[در برابر]
to safeguard
[against]
حفظ کردن
[علیه]
[در برابر]
to safeguard
[against]
نگهداری کردن
[علیه]
[در برابر]
action in rem
دعوی بر علیه عین مال
to safeguard
[against]
تامین کردن
[علیه]
[در برابر]
respondent
پژوهش خواه مستانف علیه
respondents
پژوهش خواه مستانف علیه
common divisor
مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
common factor
مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
counter fire
اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
summary judgment
حکمی که علیه ضامن صادر میشود
bring a suit against a person
اقامه دعوی علیه کسی کردن
indict
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
declaiming
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaim
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
indicted
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicting
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicts
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
bring an action against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
chemical defense
پدافند بر علیه مواد شیمیایی سمی
lodge a complaint against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
libelee
مدعی علیه شخص مورد افترا
libellee
مدعی علیه شخص مورد افترا
lay an information against someone
بر علیه کسی اعلام جرم کردن
declaimed
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
lese majesty
خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
take a stand on something
<idiom>
فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
greatest common divisor
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
greatest common divisor
[gcd]
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
impregnated
پارچه تلقیح شده بر علیه اثر موادشیمیایی
bench warrant
حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
whispering campaign
انتشار مرتب شایعات علیه رجال و کاندیداها
highest common factor
[HCF]
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
greatest common factor
[GCF]
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
nemo agit in seipsum
هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
lese majeste
خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
antigen
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigens
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
plene administravit
دفاع امین یا مدیر ترکه درمقابل دعاوی مطروحه علیه متوفی
verba chartarum fortius accipiuntur
proferentem contra الفاظ اسناد بیشتر علیه امضاکننده ان قابل تعبیر است
remainder
عدد معادل مقسوم منهای حاصل ضرب خارج قسمت ومقسوم علیه
receivers
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receiver
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
running down case
دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
compounding a felony
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
puritans
فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
puritan
فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
cold war
عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
divisor
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
antiair warfare
جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
presentment
ارائه برات از دارنده ان به محال علیه جهت قبولی نویسی یا محیل جهت پرداخت
cross action
در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
covenant real
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
defense
دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
international court of justice
دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
coalition
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
coalitions
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
common divisor
مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
use and occupation
عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
drawers
محال علیه برات برات کش
drawer
محال علیه برات برات کش
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
speaking with prosecutor
در جرایم علیه افراد که از نوع جنحه باشددادگاه به متهم اجازه میدهد که پیش از شروع رسیدگی با شاکی صحبت کند وهر گاه او رضایت خود رااعلام کند مجازات مرتکب تخفیف کلی پیدا میکند
denounce
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
retour sans protet
اعلامی که برات کش به دارنده برات میکند مبنی براین که در صورت نکول برات از طرف محال علیه ان رابدون پروتست به وی بازگرداند و به این ترتیب برات کش نمیتواند به عذراین که اعتراض نکول به عمل نیامده است از پرداخت وجه سرباز زند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com