Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 139 (2 milliseconds)
English
Persian
euciliate
مژه داران حقیقی
Other Matches
realistic deterrence
میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
the faithful
ایمان داران
proboscidean or ian
خرطوم داران
moneyed interest
پول داران
arthropoda
بند داران
men of property
ملک داران
vertebrata
مهره داران
ctenophora
شانه داران
farmers
مزرعه داران
ctenophore
شانه داران
joint tenants
اجاره داران مشترک
intervertebral
بین مهره داران
riflecorps
تفنگ داران داوطلب
thallophyte
از جنس ریسه داران
proboscidean
وابسته بخرطوم داران عاجدار
proboscidian
وابسته بخرطوم داران عاجدار
naris
سوراخ بینی مهره داران
troop housing
کوی درجه داران یا افراد
centrum
مرکز بدن مهره داران
class q allotment
کسورات حق مسکن درجه داران
toe
انگشت پای مهره داران جای پا
toes
انگشت پای مهره داران جای پا
Wall Street
مرکز بانکها و سرمایه داران نیویورک
ctenophoran
وابسته بشانه داران جانور شانه دار
premaxilla
استخوان جلو ارواره زیرین مهره داران
stalag
بازداشتگاه افسران و درجه داران زمان جنگ درالمان
reefers
لباس دانشجویان و درجه داران نیروی دریایی یخچال
reefer
لباس دانشجویان و درجه داران نیروی دریایی یخچال
baltic exchange
اتحادیه کشتی داران و تجار وواسطههای ذغال و الوار ودانه
leet
دادگاهی که تیول داران سالی یا ششماه یکبار برپا می کردند
germinal area
قسمتی از پلاستودرم که جنین اصلی مهره داران را تشکیل میدهد
yaght club
باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
micronucleus
یکی از دوهسته کوچکتر مرکزی مژه داران که رویش جانور را تحت کنترل دارد
efective
حقیقی
veracious
حقیقی
intrinsic
حقیقی
actual
حقیقی
unfeigned
حقیقی
true
حقیقی
truer
حقیقی
truest
حقیقی
genuine
حقیقی
real
حقیقی
real constant
ثابت حقیقی
real power
توان حقیقی
true resistance
مقدارمقاومت حقیقی
true azimuth
گرای حقیقی
real number
عدد حقیقی
true course
راه حقیقی
real numbers
اعداد حقیقی
real memory
حافظه حقیقی
real module
ضریب حقیقی
natural person
شخص حقیقی
real function
تابع حقیقی
observed altitude
ارتفاع حقیقی
real gas
گاز حقیقی
real image
تصویر حقیقی
ohmic valve
مقدارمقاومت حقیقی
real storage
حافظه حقیقی
true copolymer
همبسپار حقیقی
trueness
بی ریایی حقیقی
down-to-earth
حقیقی واقعی
down to earth
حقیقی واقعی
real time
زمان حقیقی
real address
آدرس حقیقی
genuine
حقیقی یا درست
genuine
واقعی حقیقی
truest
حقیقی کردن
truest
واقعی حقیقی
truer
حقیقی کردن
truer
واقعی حقیقی
true
حقیقی کردن
true
واقعی حقیقی
true wind
باد حقیقی
true variance
پراکنش حقیقی
interpolymer
همبسپار حقیقی
true dip
شیب حقیقی
true heading
سمت حقیقی
true life
حقیقی وصحیح
true mean
میانگین حقیقی
true or real focus
کانون حقیقی
actual resistivity
مقاومت حقیقی
actual movement
حرکت حقیقی
absolute magnitude
قدر حقیقی
true power
توان حقیقی
true score
نمره حقیقی
true value
مقدار حقیقی
true north
شمال حقیقی
real numbers
اعدد حقیقی
[ریاضی]
real number
عدد حقیقی
[ریاضی]
real-valued function
تابع حقیقی
[ریاضی]
brake horsepower
توان حقیقی مهاری
rightful
حقیقی دارای استحقاق
verisimilar
دارای فاهر حقیقی
particle density
وزن مخصوص حقیقی
live exercise
تمرین رزمی حقیقی
actual maximum flowline
ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
real sector
بخش متغیرهای حقیقی
apparent horizon
افق حقیقی نقاط
true or sternal ribs
دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
dative
حالت مفعولی غیرصریح حقیقی
substantive
دارای ماهیت واقعی حقیقی
unsigned real number
عدد حقیقی بدون علامت
axioms
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
axiom
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
real analytic function
تابع تحلیلی
[حقیقی]
[ریاضی]
developed muzzle velocity
سرعت ابتدایی و حقیقی توپ
true azimuth
سمت حقیقی گرای جغرافیایی
enlightement
روشنی فکر اگاهی حقیقی
real absolute value function
تابع حقیقی قدر مطلق
[ریاضی]
acoelous
بدون معدهء حقیقی یادستگاه هاضمه
approximations
خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
approximation
خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
many valued
دارای دو قیمت یکی حقیقی دیگری دروغین
oafs
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
anachronism
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
anachronisms
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
oaf
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
shoulder patch
درجه روی بازوی درجه داران
I give the programme zero
[nought]
out of ten for reality.
من به این برنامه در رابطه با حقیقی بودنش از ده امتیاز صفر را می دهم.
relative
پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
gyrocompass
نوعی قطب نما که همواره شمال حقیقی را نشان میدهد
dictatorship of proletariat
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
real representative
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
processor bound
اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
Sophrosyne
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
true convergence
سیستم کنترل جغرافیایی یاسیستم مختصات جغرافیایی تقارب حقیقی نصف النهارات
haze
تاثیر گرافیکی برای شبیه سازی مه طبیعی برای ایجاد فضای سه بعدی حقیقی تر
realtime
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
x scale
در عکس هوایی مایل مقیاس خطی است که موازی با خط افق حقیقی عکس کشیده میشودc
true air speed
سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
antedate
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedates
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
nap side
خواب فرش
[با انجام عمل پرداخت الیاف از قسمت گره بصورت راست و کشیده درآمده و ظاهر حقیقی فرش را بوجود می آورند.]
chemical wash
کهنه شور یا دواشور نمودن فرش با کلر و خاکستر چوب جهت ملایم کردن رنگ ها و افزایش طول عمر ظاهری و غیر حقیقی فرش
true horizon
افق حقیقی عکس یا افق پرسپکتیوی عکس هوایی
loom time
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com