Total search result: 201 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
distichiasis |
مژگان زیادی |
|
|
Other Matches |
|
eyelash |
مژگان |
cilia |
مژگان |
lashless |
بی مژگان |
lash |
ضربه مژگان |
deplumation |
ریزش مژگان |
lashed |
ضربه مژگان |
lashes |
ضربه مژگان |
eyewinker |
مژگان یاپلک چشم |
bats |
چشمک زدن مژگان راتکان دادن |
bat |
چشمک زدن مژگان راتکان دادن |
batted |
چشمک زدن مژگان راتکان دادن |
he inherited a large fortune |
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید |
ciliate |
مژگان دار مژه دار |
ciliolated |
مژگان دار مژه دار |
surpluses |
زیادی |
profoundness |
زیادی |
profuseness |
زیادی |
surplus |
زیادی |
redundance |
زیادی |
supervacaneous |
زیادی |
inordinacy |
زیادی |
intenseness |
زیادی |
excess |
زیادی |
greatly |
به زیادی |
nimiety |
زیادی |
undue |
زیادی |
profoundly |
زیادی |
unduly |
زیادی |
muchness |
زیادی |
greatness |
زیادی |
immensity |
زیادی |
excesses |
زیادی |
abundance |
زیادی |
to a large extent |
تا حد زیادی |
superfluous |
زیادی |
overly |
زیادی |
excrescential |
زیادی |
frequentness |
زیادی |
numerousness |
زیادی |
wealth |
زیادی |
intensity |
زیادی |
enormousness |
زیادی |
extremeness |
زیادی |
excessiveness |
زیادی |
excrescent |
زیادی |
heaviness |
زیادی |
superfluity |
زیادی |
extra |
زیادی |
infiniteness |
زیادی |
immoderacy |
زیادی |
immenseness |
زیادی |
extras |
زیادی |
extra- |
زیادی |
hugeness |
زیادی |
interleaf |
برگ زیادی |
gaudery |
پیرایههای زیادی |
clog |
زیادی پرکردن |
riffraff |
زیادی توده |
clogged |
زیادی پرکردن |
extensiveness |
کثرت زیادی |
clogs |
زیادی پرکردن |
increscent |
زیادی توسعه |
fuzz ball |
گوشت زیادی |
exorbitance |
زیادی افراط |
for long |
مدت زیادی |
hyperacidity |
زیادی اسید |
inordinateness |
زیادی بی اندازگی |
outgrowth |
گوشت زیادی |
overweight |
وزن زیادی |
to a degree |
تادرجه زیادی |
overblance |
زیادتی زیادی |
over production |
محصول زیادی |
largely |
تا درجه زیادی |
kajillion [slang] |
تعداد بسیار زیادی |
quite a number of people |
عده زیادی از مردم |
redun dantly |
بطور زائدیا زیادی |
Quite a few people ... |
تعداد زیادی [از مردم] |
No small number of ... |
تعداد زیادی [از مردم] |
to shoot one's mouth off <idiom> |
زیادی حرف زدن |
long ago |
مدت زیادی پیش |
many of them |
عده زیادی از انها |
long a go |
مدت زیادی پیش |
it was a |
مبلغ زیادی بود |
odd come short |
زیادی باقی مانده |
outgrwth |
برامدگی گوشت زیادی |
over estimation |
زیادی درنظر گرفتن |
intensity of gravity |
شدت با زیادی جاذبه |
oversale |
پیش فروش زیادی |
You have given me too much. |
زیاد ( زیادی ) به من دادی |
I incurred a heavy loss. |
ضرر زیادی کردم |
go on <idiom> |
زیادی صحبت کردن |
go out of one's way <idiom> |
تلاش زیادی کردن |
make a bundle <idiom> |
پول زیادی درآوردن |
make a killing <idiom> |
پول زیادی درآوردن |
it will not take long |
مدت زیادی نمیخواهد |
excess |
مقدار زیادی از چیزی |
excesses |
مقدار زیادی از چیزی |
so |
خیلی باین زیادی |
growth |
گوشت زیادی تومور |
extra |
موضوعی که زیادی است |
growths |
گوشت زیادی تومور |
extras |
موضوعی که زیادی است |
extra- |
موضوعی که زیادی است |
exairesis |
برش اندام زیادی |
He is bound to come. |
احتمال زیادی دارد که بیاید |
compact |
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد |
To go to great expenses . |
خرج زیادی را متحمل شدن |
I have lost a lot of blood. |
خون زیادی از من رفته است |
splurge on something <idiom> |
پول زیادی خرج کردن |
much sugar was left |
قند زیادی باقی ماند |
quickly |
بدون مصرف زمان زیادی |
compacted |
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد |
polypus |
گوشت زیادی ساقه دار |
compacting |
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد |
compacts |
چیزی که فضای زیادی نمیگیرد |
ring bone |
استخوان زیادی در بخولق اسب |
it takes much room |
فضای زیادی را اشغال میکند |
it makes a t. difference |
تفاوت خیلی زیادی نمیکند |
hyperacid |
حاوی مقدار زیادی اسید |
Suffering many privations . |
محرومیتهای زیادی رامتحمل شدن |
To cover (traverse)long distances. |
مسافت زیادی راطی کردن |
Do you have an extra pen to lend me? |
یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟ |
surplus |
مازاد کالاهای اقتصادی زیادی |
excess demand |
تقاضای زیادی مازاد تقاضا |
surpluses |
مازاد کالاهای اقتصادی زیادی |
lose one's shirt <idiom> |
پول زیادی را از دست دادن |
You are sure a dead ringer for muy brother. |
تو قطعا شباهت زیادی با برادر من داری. |
to pad a sentence |
جمله را با واژههای زیادی دراز کردن |
polyposis |
دچاری بگوشت زیادی یابواسیر لحمی |
to overdose a patient |
داروی زیادی به بیمار دادن یاخوراندن |
surcharges |
اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از |
surcharge |
اضافه بارکردن عوارض زیادی گرفتن از |
We have two books extra. |
دوتا کتاب اضافه ( زیادی) داریم |
A big crowd surged into the streets. |
جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها |
It seems I am not welcome (wanted) here. |
مثل اینکه من اینجا زیادی هستم |
super numerary |
نفر یا سرباز اضافه برسازمان یا زیادی |
I made a lot of profit in the deal . |
دراین معامله فایده زیادی بردم |
To stint . To be cheese - paring . |
گدا بازی درآوردن ( صر فه جویی زیادی ) |
zeros |
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی |
zero |
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی |
zeroes |
کوتاه کردن فایل با حذف صفرهای زیادی |
I cant see much difference in them. |
فرق زیادی بین آنها نمی بینم |
to occupy much space |
فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن |
There are not many amusements in this town. |
دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد |
pay through the nose <idiom> |
برای چیزی پول زیادی خرج کردن |
put on one's thinking cap <idiom> |
زمان زیادی روی چیزی فکر کردن |
The bus stop is no distance at all . |
ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد |
trouty |
دارای تعداد زیادی ماهی قزل الا |
new broom sweeps clean <idiom> |
شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود |
ladies' man |
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد |
to face a serious problem for the country |
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی |
to raise big problems for the country |
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی |
labour intensive industry |
صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد |
lady's man |
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد |
to face a serious problem for the country |
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی |
hard wheat |
گندم ماکارونی دارای مقدارگلوتن زیادی است |
to raise big problems for the country |
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی |
digital research inc |
یک شرکت نرم افزاری که محصولات زیادی دارد |
ladies' men |
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد |
blue chip |
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد |
blue-chip |
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد |
normalization |
تابع نرمالساز عدد اعشاری که ارقام زیادی |
Looks likes he is asking for trouble . looks like he is sticking his neck out . |
مثل اینکه سرش به گردنش ( تنش ) زیادی می کند |
big fill |
افتادن تعداد زیادی از میله هابا گوی اول |
eurytherm |
موجودی که دارای درجات حرارت مختلف و زیادی است |
This dictionary has many examples of how idioms are used . |
این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد |
all-rounder |
همه فنحریف, کسی که مهارتهای متنوع و زیادی دارد |
HRG |
توانایی نمایش تعداد زیادی پیکس در واحد مساحت |
slow moving |
کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد |
Tourists have stayed away in droves this summer. |
این تابستان دسته های زیادی از گردشگران نیامدند. |
profound gangrene |
یعنی انکه گوشت زیادی را تباه کرده باشد |
mass meeting |
انجمن یا مجمعی که از عده زیادی مردم تشکیل شود |
Her teacher's presence caused her considerable discomfort. |
بودن دبیر او [زن] احساس ناراحتی زیادی برای او [زن] ایجاد کرد. |
resolutions |
توانایی نمایش یا تشخیص تعداد زیادی پیکسل در واحد مساحت |
resolution |
توانایی نمایش یا تشخیص تعداد زیادی پیکسل در واحد مساحت |
polygarchy |
حکومتی که به دست عده زیادی اداره شود حکومت جمعی |
This is plain highway robbery . |
این که اسمش لخت کردن است ( پول زیادی گرفتن ) |
static economy |
اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد |
white heat |
درجه حرارت زیادی که ازسرخی گذشته و برنگ سفید دراید |
critical engine |
موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت |
air mass |
جریان تودهء عظیمی از هواکه مسافت زیادی را در سطح زمین طی میکند |
pointers |
فایلی از نشانه گرها مربوط به حجم زیادی از داده ذخیره شده |
There are many difference between Persian and English . |
بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد |
pointer |
فایلی از نشانه گرها مربوط به حجم زیادی از داده ذخیره شده |
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment. |
بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند . |
to reinvent the wheel <idiom> |
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته. |
automatic |
توانایی کامپیوتر برای اجرای تعدادی برنامه یا کار بدون دستور زیادی |
automatics |
توانایی کامپیوتر برای اجرای تعدادی برنامه یا کار بدون دستور زیادی |
carry |
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است |
carries |
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است |
multifunction |
صفحه مدار جانبی که خصوصیات زیادی برای هنگنام سازی کامپیوتر دارد |
carrying |
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است |
computer nik |
استفاده کننده علاقمند کامپیوترکه وقت زیادی را صرف کاربا کامپیوتر میکند |
carried |
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است |
VHD |
نوعی دیسک ویدیویی با گنجایش بالا که میتواند حجم زیادی داده را ذخیره کند |
burn out |
گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود |
retention area |
قسمتهایی از دیسک توربین دراطراف ریشه تیغه ها که تحت نیروی زیادی قرار دارند |
hi res graphics |
graphics resolution high تصویر صاف و واقعی روی صفحه نمایش که به وسیله تعداد زیادی سلولهای تصویرتولید میشود |
Chad |
محصولات زیادی ایجاد شده از سوراخهای پانچ شده در نوار یا کارت |
clean |
کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است |