Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
Other Matches
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
born-again
دارای اعتقاد بازیافته نسبت به چیزی
expandsionism
اعتقاد به لزوم بسط اراضی کشور از طریق اعمال قدرت نظامی یااقتصادی یا هر وسیله دیگر
nationalities
ملیت
nationality
ملیت
supranational
مافوق ملیت
foreign national
ملیت خارجی
nationalism
ملیت ناسیونالیزم
nationality
[citizenship]
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
citizenship
[status of a citizen]
ملیت
[حقوق]
[سیاست]
nationalised
دارای ملیت کردن
nationalising
دارای ملیت کردن
nationalize
دارای ملیت کردن
nationalises
دارای ملیت کردن
nationalizes
دارای ملیت کردن
nationalizing
دارای ملیت کردن
racism
اعتقادبه برتری برخی نژادها بربعضی دیگر و لزوم توجیه خصوصیات قومی و ملی وفرهنگی بر مبنای معیارهای نژادی
estate in fee
مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
what is your nationality
ملیت شما چیست از کدام ملت هستید
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
monetary school
مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
wein law
طول موج بیشترین شدت تابش حاصل از منبع جسم داغ با دمای مطلق نسبت عکس دارد
reference junction
اتصالی در سیستم ترموکوپل که دمای اتصال دیگر نسبت به ان سنجیده میشود
incremental backup
تابع پشتیبان که فقط فایل هایی را ذخیره میکند که نسبت به ذخیهر قبلی تغییر کرده اند
hibernicism
ضرب المثل یا گفتار ایرلندی ملیت ایرلندی
cross elasticity of demand
درصدتغییر تقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت کالای دیگر فرمول کشش متقاطع عبارت است از :
bearing
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
nests
1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
nest
1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
unfriendly act
هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
factionalism
اعتقاد به لزوم وجود احزاب سیاسی
ceremonialism
اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
azimuth
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
tyrannicide
اعتقاد به لزوم قتل و ترور زمامداران ستمگر
constitutionalism
اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
absolute advantage
برتری مطلق
square design
طرح خشتی
[طرح مربع شکل]
[این طرح را به دربهای چوبی شبکه ای قدیم نسبت می دهند و بیشتر مربوط به شهرکرد یا چهارمحال می باشد گرچه در مناطق دیگر نیز بافته می شود.]
cosmopolitanism
سیستم " جهان وطنی " اعتقاد به لزوم حسن تفاهم واحترام متقابل بین کلیه ملل واقوام عالم
ultramontanism
سکونت در ارتفاعات زیاد اعتقاد به تفوق مطلق پاپ
Marxist
طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxists
طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
provincialism
اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
cobb doglas production function
ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
mercantilism
روش فکری اقتصادی مبنی بر اعتقاد به لزوم افزایش صادرات برواردات و حمایت دولت ازصنایع داخلی و بالاخره جمع اوری هر چه بیشتر طلا درمملکت
absolute advantage
برتری مطلق یک کشور یا واحد تولیدی درعرضه یک محصول یا خدمت با هزینه ای کمتر از رقیب
absolute value function
تابع قدر مطلق
[ریاضی]
complex absolute value function
تابع مختلط قدر مطلق
[ریاضی]
real absolute value function
تابع حقیقی قدر مطلق
[ریاضی]
format
نسبت
formats
نسبت
ratio
نسبت
to
تا نسبت به
relation
نسبت
towards
نسبت به
rates
نسبت
rate
نسبت
respects
نسبت
respect
نسبت
apropos of
نسبت به
cognation
نسبت
as compared to
نسبت به
uncross
نسبت
In what proportion ?
به چه نسبت ؟
In the ration lf one to ten .
به نسبت یک به ده
proportions
نسبت
proportion
نسبت
quotient
نسبت
quotients
نسبت
rapport
نسبت
kinship
نسبت
relational
نسبت
t ratio
نسبت تی
than
نسبت به
bearing
نسبت
in relation to
نسبت به
in connexion with
نسبت به
in proprotion to
نسبت به
in the ratio of
به نسبت
in respect of
نسبت به
in respect of
به نسبت
with respect to
نسبت به
in regard to
نسبت به
proportional
به نسبت
in regard of
نسبت به
the rat of to
نسبت دو به سه
ratios
نسبت
brand loyalty
وفاداری به کالایی خاص وفاداری به علامت تجاری یک محصول
imputable
نسبت دادنی
impluse ratio
نسبت ایمپولز
fineness ratio
نسبت فرافت
cash ratio
نسبت نقدینگی
in d. of
با بی اعتنایی نسبت به
compression ratio
نسبت تراکم
transmissivity
نسبت فرافرستی
feedback ratio
نسبت پس خوراند
transformation ratio
نسبت تبدیل
correspondingly
بهمان نسبت
feedback ratio
نسبت فیدبک
there is nothing wanting
چیزی کم نسبت
factor proportion
نسبت عوامل
bypass ratio
نسبت کنارگذاری
nines complement
متمم نسبت به 9
favouritism
مساعدت نسبت به
lay to
نسبت دادن به
attribution
نسبت دادن
liquidity ratio
نسبت نقدینگی
ionic ratio
نسبت یونی
stress ratio
نسبت تنش
inverse ratio
نسبت معکوس
inverse ratio or proportion
نسبت معکوس
strength ratio
نسبت استحکام
two's complement
متمم نسبت به دو
magnetogyric ratio
نسبت ژیرومغناطیس
baud rate
نسبت باود
shunt ratio
نسبت شنت
bear on
نسبت داشتن
mobility ratio
نسبت تحرک
credits
نسبت دادن
concentration ratio
نسبت تمرکز
impluse ratio
نسبت ضربه
deposit ratio
نسبت سپرده
regards
باره نسبت
distribution ratio
نسبت توزیع
percentage
نسبت یا درصد
percentages
نسبت یا درصد
ten's complement
متمم نسبت به 01
hit ratio
نسبت اصابت
to do by
رفتارکردن نسبت به
relation
رابطه نسبت
to behave toward
رفتارکردن نسبت به
he is faithful to me
نسبت به من باوفاست
gyromagnetic ratio
نسبت ژیرومغناطیسی
regarded
باره نسبت
regard
باره نسبت
error ratio
نسبت خطا
imputation
نسبت دادن
rate
اندازه نسبت
impedance ratio
نسبت امپدانس
rates
اندازه نسبت
contact ratio
نسبت تماس
credit
نسبت دادن
credited
نسبت دادن
image ratio
نسبت تصویر
crediting
نسبت دادن
control ratio
نسبت فرمان
correlation ratio
نسبت همبستگی
cost benefit ratio
نسبت فایده
mole ratio
نسبت مولی
to put down
نسبت دادن
current ratio
نسبت جاری
glide ratio
نسبت سریدن
acidity coefficient
نسبت اکسیژن
us
نسبت بما
abundance ratio
نسبت فراوانی
absorption ratio
نسبت جذب
toward
بطرف نسبت به
relativization
نسبت دادن
connexions
بستگی نسبت
oxygen ration
نسبت اکسیژن
sensitivity ratio
نسبت حساسیت
imputes
نسبت دادن
imputing
نسبت دادن
into
نسبت به مقارن
affine
نسبت ازدواجی
affine
نسبت سلبی
advalorem
به نسبت قیمت
activity ratio
نسبت فعالیت
attribute
نسبت دادن
connection
بستگی نسبت
self relative
نسبت بخود
blood
نسبت خویشاوندی
price ratio
نسبت قیمت
ratio detector
اشکارساز نسبت
progenitorship
نسبت جدی
progressive ratio
نسبت تصاعدی
saving ratio
نسبت پس انداز
prorenata
نسبت موافق
scalling factor
نسبت اشل
proximity of blood
قرابت نسبت
ratio of transformer
نسبت مبدل
transformer ratio
نسبت مبدل
attributes
نسبت دادن
selection ratio
نسبت گزینش
attributing
نسبت دادن
porosity
نسبت روزنه ها
relationship
وابستگی نسبت
relationships
وابستگی نسبت
reduction ratio
نسبت کاهش
recycling ratio
نسبت بازگردانی
recycle ratio
نسبت بازگردانی
scale down
به نسبت ثابت
ascribing
نسبت دادن
ascribe
نسبت دادن
one's complement
متمم نسبت به یک
void ratio
نسبت منفذها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com