English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 67 (1 milliseconds)
English Persian
eternities مکرر
eternity مکرر
continual مکرر
repetitious مکرر
repeated مکرر
eternal مکرر
repetitive مکرر
bis مکرر
manyfold مکرر
Other Matches
resorts ملاقات مکرر
recurrenge وقوع مکرر
rebuy خرید مکرر
rebroadcast برنامه مکرر
multiple ionization یونش مکرر
frequent visiting دیدنی مکرر
compulsiveness مکرر کاری
crepitation انفجار مکرر
repeating decimal اعشاری مکرر
resorted ملاقات مکرر
repeating field فیلد مکرر
all the time <idiom> به طور مکرر
repeating fraction کسر مکرر
old hat آشنا و مکرر
catalexia مکرر خوانی
times without number بطور مکرر
unfrequented غیر مکرر
tautologize مکرر گویی
resort ملاقات مکرر
theatergoer شخصی که مکرر به تئاترمیرود
repeating label برچسب یا مطلب مکرر
haunts خطور مراجعه مکرر
recurring decimal اعشاری مکرر [ریاضی]
haunt خطور مراجعه مکرر
commuter رفت و آمد کنندهی مکرر
ages شکستن جسم با فشارهای مکرر
age شکستن جسم با فشارهای مکرر
commuters رفت و آمد کنندهی مکرر
repeat مکرر کردن تکرار شدن
repeats مکرر کردن تکرار شدن
patterns مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
wear down <idiom> زوارچیزی دررفتن ،بااستفاده مکرر خراب شدن
That's old hat! <idiom> این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
pattern مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
to frequent a place بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن
shadow page محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
globetrotter کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
globetrotters کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
shadow memory محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
avianize ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
resort رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorted رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorts رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
scarpbook عملکردی که متن و تصاویر رابرای استفاده مکرر درمستندات ذخیره میکندمجموعه مرقع
format قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
formats قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
overstriking توانایی یک چاپگر نسخه چاپی برای ضربه مکرر زدن به کاراکتربه منظور تولید حالت نمایانتری از ان
cycles 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycle 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycled 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
gall حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
galls حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
frequenting مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
procedure بخش کوچک کد دستورات کامپیوتری که حاوی تابع مکرر است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com