Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (31 milliseconds)
English
Persian
repeat
مکرر کردن تکرار شدن
repeats
مکرر کردن تکرار شدن
Search result with all words
frequent
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
Other Matches
pattern
مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
patterns
مجموعهای از خط وط با قاعده و اشکال که مکرر تکرار می شوند
repeat
تکرار کردن تکرار شدن
repeats
تکرار کردن تکرار شدن
quoted
تکرار کلمات توسط مشخص دیگری , تکرار عدد مرجع
quote
تکرار کلمات توسط مشخص دیگری , تکرار عدد مرجع
quotes
تکرار کلمات توسط مشخص دیگری , تکرار عدد مرجع
repeater coil
سیم پیچ تکرار کننده صدا کوبیل تکرار
recidivism
تکرار جرم یا تکرار عمل ضداجتماعی
to frequent a place
بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن
avianize
ضعیف کردن ویروس بعلت کشت مکرر در جنین جوجه
resorts
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorted
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resort
رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
replicates
تکرار کردن
replicating
تکرار کردن
renew
تکرار کردن
renewing
تکرار کردن
iterate
تکرار کردن
renews
تکرار کردن
replicated
تکرار کردن
replicate
تکرار کردن
reiterated
تکرار کردن
repeat
تکرار کردن
reiterating
تکرار کردن
repeats
تکرار کردن
reiterates
تکرار کردن
ingeminate
تکرار کردن
reiterate
تکرار کردن
reduplicate
تکرار کردن دوچندان
to make repeat
وادار به تکرار کردن
ingeminate
تکرار و تاکید کردن
over and over
<idiom>
مکرا تکرار کردن
recapitulated
رئوس مطالب را تکرار کردن
recapitulates
رئوس مطالب را تکرار کردن
recapitulating
رئوس مطالب را تکرار کردن
recapitulate
رئوس مطالب را تکرار کردن
backtell
رله کردن دستورات تکرار فرامین
to repeat oneself
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
bis
مکرر
eternal
مکرر
continual
مکرر
manyfold
مکرر
eternities
مکرر
repetitive
مکرر
repeated
مکرر
eternity
مکرر
repetitious
مکرر
unfrequented
غیر مکرر
multiple ionization
یونش مکرر
crepitation
انفجار مکرر
rebuy
خرید مکرر
catalexia
مکرر خوانی
repeating field
فیلد مکرر
all the time
<idiom>
به طور مکرر
recurrenge
وقوع مکرر
tautologize
مکرر گویی
frequent visiting
دیدنی مکرر
resorts
ملاقات مکرر
rebroadcast
برنامه مکرر
old hat
آشنا و مکرر
resorted
ملاقات مکرر
resort
ملاقات مکرر
times without number
بطور مکرر
compulsiveness
مکرر کاری
repeating decimal
اعشاری مکرر
repeating fraction
کسر مکرر
theatergoer
شخصی که مکرر به تئاترمیرود
repeating label
برچسب یا مطلب مکرر
recurring decimal
اعشاری مکرر
[ریاضی]
haunts
خطور مراجعه مکرر
haunt
خطور مراجعه مکرر
gyro repeater
تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو
ages
شکستن جسم با فشارهای مکرر
age
شکستن جسم با فشارهای مکرر
commuters
رفت و آمد کنندهی مکرر
commuter
رفت و آمد کنندهی مکرر
wear down
<idiom>
زوارچیزی دررفتن ،بااستفاده مکرر خراب شدن
keep after
<idiom>
یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
That's old hat!
<idiom>
این که آشنا و مکرر
[پیش پا افتاده ]
است!
globetrotters
کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
shadow memory
محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
shadow page
محلهای حافظه مکرر که با کد مخصوص قابل دستیابی است
globetrotter
کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر میکند
scarpbook
عملکردی که متن و تصاویر رابرای استفاده مکرر درمستندات ذخیره میکندمجموعه مرقع
formats
قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
format
قالب فرم خالی یا صفحه مکرر ذخیره شده در یک ترمینال تا مکررا ارسال شود
overstriking
توانایی یک چاپگر نسخه چاپی برای ضربه مکرر زدن به کاراکتربه منظور تولید حالت نمایانتری از ان
cycles
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycle
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycled
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
frequently
<adv.>
به تکرار
a lot of times
<adv.>
به تکرار
frequentness
تکرار
tautology
تکرار
tautologies
تکرار
recidivism
تکرار
frequentation
تکرار
frequence
تکرار
many times
<adv.>
به تکرار
repetitions
تکرار
repetition
تکرار
recapitulations
تکرار
recapitulation
تکرار
iteration
تکرار
rehearsals
تکرار
rehearsal
تکرار
epanalepsis
تکرار
iterance
تکرار
replication
تکرار
often
<adv.>
به تکرار
oft
[archaic, literary]
<adv.>
به تکرار
on any number of occasions
<adv.>
به تکرار
regularly
[often]
<adv.>
به تکرار
reduplication
تکرار
frequency
تکرار
frequencies
تکرار
practice
تکرار
renewal
تکرار
practising
تکرار
reiteration
تکرار
practises
تکرار
practise
تکرار
duplication
تکرار
repeat
تکرار
ingemination
تکرار
renewals
تکرار
repeats
تکرار
practicing
تکرار
galls
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
gall
حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
repeater
تکرار کننده
repeatable
قابل تکرار
repetition
باز گو تکرار
repeatability
قابلیت تکرار
typematic key
کلید تکرار
recurs
تکرار شدن
reptition compulstion
وسواس تکرار
auto repeat
خود تکرار
repetitions
باز گو تکرار
uses
تکرار ممارست
use
تکرار ممارست
ibidem
تکرار میشود
Come again
<idiom>
دوباره تکرار کن.
recur
تکرار شدن
repetition instruction
دستورالعمل تکرار
repetition of an act
تکرار کاری
merism
تکرار متشابهات
repetition of position
تکرار وضعیت
repetitous
تکرار کننده
replication
پاسخگویی تکرار
pulse repetition
تکرار تپش
iterable
تکرار کردنی
to repeat oneself
تکرار شدن
recurred
تکرار شدن
repetition instruction
دستوالعمل تکرار
repeat counter
شمارنده تکرار
repeat key
کلید تکرار
rehearsals
تکرار عملیات
rehearsal
تکرار مجدد
rehearsal
تکرار عملیات
tautologic
بیهوده تکرار کن
frequents
تکرار شونده
recidivism
تکرار جرم
repeat
تکرار تجدید
frequenting
تکرار شونده
repeat
تکرار کنید
palilogy
تکرار تاکیدی
frequency of vibration
تکرار ارتعاش
frequent
تکرار شونده
repeats
تکرار تجدید
rehearsals
تکرار مجدد
iterative
تکرار شده
circular frequency
تکرار دورانی
iterant
تکرار کننده
frequented
تکرار شونده
repeats
تکرار کنید
pleonasm
تکرار بیمورد
pulse repetition
تکرار ضربان
iterative
تکرار کننده
spaced repetition
تکرار فاصله دار
recapitulation
تکرار رئوس مطالب
recapitulation
تکرار رشدو نمو
recapitulations
تکرار رشدو نمو
recapitulations
تکرار رئوس مطالب
recidivist
عامل تکرار جرم
recidivist
تکرار کننده جرم
recidivists
تکرار کننده جرم
recidivists
عامل تکرار جرم
duplication check
مقابله از راه تکرار
polysyndeton
تکرار حرف ربط
recidivation
بازگشت به تکرار جنایات
overeun error
خطای تکرار شده
frequency function
تابع تکرار
[ریاضی]
autorepeat key
کلید تکرار خودکار
repeat action key
کلید تکرار عمل
regenerative repeater
تکرار کننده باززا
recurring costs
هزینههای تکرار شونده
recidivism
بازگشت به تکرار جنایات
procedure
بخش کوچک کد دستورات کامپیوتری که حاوی تابع مکرر است و از برنامه اصلی قابل فراخوانی است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com