English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 152 (8 milliseconds)
English Persian
radix complement مکمل مبنا
Other Matches
benchmarks مبنا
benchmark مبنا
basis مبنا
datum مبنا
grade line خط مبنا
radix مبنا
base line خط مبنا
datum line خط مبنا
datum deck پل مبنا
supplements مکمل
complementary مکمل
ten's complement مکمل 01
supplementing مکمل
supplementary مکمل
supplement مکمل
supplemented مکمل
complements مکمل
integrant مکمل
completive مکمل
complemented مکمل
two's complement مکمل 2
complementarity مکمل
one's complement مکمل یک
complement مکمل
complementing مکمل
nine's complement مکمل 9
base camp پایگاه مبنا
base address آدرس مبنا
base rates نرخ مبنا
base map نقشه مبنا
datum سطح مبنا
base mortar خمپاره مبنا
base unit یکان مبنا
basic capacity گنجایش مبنا
basic load بار مبنا
basing rate نرخ مبنا
basis price قیمت مبنا
design speed سرعت مبنا
bottom plate صفحه مبنا
datum plane افق مبنا
flat paint رنگ مبنا
flash color رنگ مبنا
base speed سرعت مبنا
base mortar قبضه مبنا
base number عدد مبنا
base peak پیک مبنا
base period زمان مبنا
base piece توپ مبنا
base piece قبضه مبنا
base price قیمت مبنا
basic price قیمت مبنا
base point نقطه مبنا
base rates تعرفه مبنا
base rate نرخ مبنا
ranged منحنی مبنا
range منحنی مبنا
reference cell پیل مبنا
reference electrode الکترود مبنا
reference phase فاز مبنا
basis مبنا بنیاد
reference piece توپ مبنا
reference point نقطه مبنا
chart base چارت مبنا
foundation پایه مبنا
base rate تعرفه مبنا
radix point نقطه مبنا
ranges منحنی مبنا
bench mark نشانه مبنا
outline plan طرح مبنا
complementary resources منابع مکمل
complementary demand تقاضای مکمل
complementary colors رنگهای مکمل
complemented مکمل دهدهی
codicillary مکمل وصیتنامه
complement متمم مکمل
complementary factors عوامل مکمل
complement حد مجاز مکمل
additional <adj.> مکمل اضافی
complement مکمل دهدهی
complemented متمم مکمل
complemented حد مجاز مکمل
complementary goals اهداف مکمل
complementary goods کالاهای مکمل
complementing متمم مکمل
complementing حد مجاز مکمل
fan cameras دوربینهای مکمل
additional moment لنگر مکمل
codicils مکمل وصیتنامه
nine's complement مکمل دهدهی
codicil مکمل وصیتنامه
integrant جزء مکمل
supplementary اضافی مکمل
integral part جزء مکمل
complementary زاویه مکمل
objective complement مکمل موضوع
self complementing code کد خود مکمل
complements مکمل دهدهی
supplementary costs هزینههای مکمل
complements حد مجاز مکمل
complements متمم مکمل
true complement مکمل صحیح
complementing مکمل دهدهی
true complement مکمل واقعی
range تغییر کردن خط مبنا
ranges تغییر کردن خط مبنا
base line end station ایستگاه انتهایی خط مبنا
ranged تغییر کردن خط مبنا
elevations تراز از سطح مبنا
base stock control کنترل موجودی مبنا
base symbol علایم قراردادی مبنا
absolute paths مسیر نسبت به یک مبنا
elevation تراز از سطح مبنا
supplements الحاق زاویه مکمل
supplement الحاق زاویه مکمل
supplemented الحاق زاویه مکمل
supplementing الحاق زاویه مکمل
additional bending moment لنگر خشمی مکمل
makeweight چیز یاعضو مکمل
mixed radix notation نشان گذاری امیخته مبنا
the i. parts of a whole بخش هایی مکمل یک چیزدرست
base circle هر قسمت اریب از یک سیلندر دایره مبنا
reference line خط راهنمای تعیین جهات خط برگشت خط مبنا
complemented رقم دودویی که مکمل شده است
complements رقم دودویی که مکمل شده است
complement رقم دودویی که مکمل شده است
complementing رقم دودویی که مکمل شده است
back-up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
rise and fall تعیین پستی و بلندی نقاط نسبت به سطح مبنا
complements با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complements با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complement با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complemented با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complement با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complementing با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complemented با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complementing با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
sanctuaries منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuary منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
plene administravit بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
test piece توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
reference datum سطح مبنای نقشه برداری سطح مبنا
base section رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
reciprocal agreement قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
hexadecimal notation سیستم اعداد به همراه اعداد مبنا و A تا F
hex سیستم اعداد به همراه اعداد مبنا و A تا F
base depot امادگاه واقع در پایگاه امادگاه مبنا
basic ration جیره مقدماتی جیره مبنا
altitude height سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
apodosis مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
cellular unit یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com