Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 82 (5 milliseconds)
English	Persian
intermediate	میانجی
referee	میانجی
refereed	میانجی
refereeing	میانجی
referees	میانجی
go-between	میانجی
go-betweens	میانجی
arbitrator	میانجی
arbitrators	میانجی
interface	میانجی
interfaces	میانجی
mediator	میانجی
mediators	میانجی
intermediaries	میانجی
intermediary	میانجی
moderator	میانجی
moderators	میانجی
arbitress	میانجی
catalyzer	میانجی
conciliation officer	میانجی
conciliator	میانجی
placater	میانجی
go between	میانجی
interagent	میانجی
intercessor	میانجی
intermediator	میانجی
intermedium	میانجی
paraclete	میانجی
Other Matches
user interface	میانجی کمکی
to stand or go between	میانجی شدن
to stand between	میانجی شدن
lingua franca	زبان میانجی
communication interface	میانجی ارتباطی
intermediation	میانجی گری
intermediary bank	بانک میانجی
interagency	میانجی گری
boosters	خرج میانجی
detonator	خرج میانجی
detonators	خرج میانجی
buffer	حافظه میانجی
mediums	میانجی واسطه
midway	متوسط میانجی
booster	خرج میانجی
medium	میانجی واسطه
buster	خرج میانجی
intercessions	میانجی گری
intercession	میانجی گری
mediating	میانجی گری کردن
scsi	میانجی سیستم کامپیوترکوچک
system v interface definition	تعریف میانجی سیستم 5
mediated	میانجی گری کردن
mediate	میانجی گری کردن
interceding	میانجی گری کردن
interceded	میانجی گری کردن
intercedes	میانجی گری کردن
intercede	میانجی گری کردن
network interface card	کارت میانجی شبکه
intermedial	میانجی گری کننده
intermediacy	میانجی گری مداخله
detonator	خرج میانجی جنگی
mediates	میانجی گری کردن
graphical user interface	میانجی نگارهای کاربر
mediacy	شفاعت میانجی گری
mediative	وابسته به میانجی گری
detonators	خرج میانجی جنگی
mediatory	وابسته به میانجی گری
enhanced system device interface	میانجی دستگاه سیستم پیشرفته
midi	میانجی رقمی الات موسیقی
application program interface	میانجی یا رابط برنامه کاربردی
musical instrument digital interface	میانجی رقمی الات موسیقی
interposing	در میان امدن میانجی شدن
interpose	در میان امدن میانجی شدن
small computer system interface	میانجی سیستم کامپیوتری کوچک
interposed	در میان امدن میانجی شدن
interposes	در میان امدن میانجی شدن
interceded	میانجی شدن میانه گیری کردن
intercede	میانجی شدن میانه گیری کردن
To meciate . To intervene .	پا درمیانی کردن ( واسطه یا میانجی شدن )
interceding	میانجی شدن میانه گیری کردن
intercedes	میانجی شدن میانه گیری کردن
presentation manager	تهیه شده است IB , icrosoftیک میانجی رابط نگارهای ورابط برنامه نویسی کاربردی
to join in [on] a conversation	واسطه شدن [میانجی شدن] در مذاکره ای

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com