English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
true mean میانگین حقیقی
Other Matches
realistic deterrence میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
veracious حقیقی
actual حقیقی
intrinsic حقیقی
real حقیقی
unfeigned حقیقی
true حقیقی
genuine حقیقی
truest حقیقی
efective حقیقی
truer حقیقی
true azimuth گرای حقیقی
trueness بی ریایی حقیقی
down to earth حقیقی واقعی
real time زمان حقیقی
true north شمال حقیقی
truest حقیقی کردن
true حقیقی کردن
truer حقیقی کردن
true wind باد حقیقی
genuine واقعی حقیقی
truest واقعی حقیقی
true dip شیب حقیقی
truer واقعی حقیقی
true واقعی حقیقی
true heading سمت حقیقی
true life حقیقی وصحیح
true or real focus کانون حقیقی
true power توان حقیقی
true course راه حقیقی
true score نمره حقیقی
true value مقدار حقیقی
true variance پراکنش حقیقی
genuine حقیقی یا درست
actual movement حرکت حقیقی
real power توان حقیقی
real storage حافظه حقیقی
real numbers اعداد حقیقی
real number عدد حقیقی
real address آدرس حقیقی
real module ضریب حقیقی
real memory حافظه حقیقی
real image تصویر حقیقی
real gas گاز حقیقی
true resistance مقدارمقاومت حقیقی
ohmic valve مقدارمقاومت حقیقی
observed altitude ارتفاع حقیقی
true copolymer همبسپار حقیقی
absolute magnitude قدر حقیقی
interpolymer همبسپار حقیقی
natural person شخص حقیقی
real function تابع حقیقی
down-to-earth حقیقی واقعی
actual resistivity مقاومت حقیقی
real constant ثابت حقیقی
brake horsepower توان حقیقی مهاری
euciliate مژه داران حقیقی
real sector بخش متغیرهای حقیقی
particle density وزن مخصوص حقیقی
live exercise تمرین رزمی حقیقی
real numbers اعدد حقیقی [ریاضی]
real-valued function تابع حقیقی [ریاضی]
real number عدد حقیقی [ریاضی]
actual maximum flowline ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
rightful حقیقی دارای استحقاق
apparent horizon افق حقیقی نقاط
verisimilar دارای فاهر حقیقی
axiom قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
real analytic function تابع تحلیلی [حقیقی] [ریاضی]
enlightement روشنی فکر اگاهی حقیقی
true or sternal ribs دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
dative حالت مفعولی غیرصریح حقیقی
substantive دارای ماهیت واقعی حقیقی
unsigned real number عدد حقیقی بدون علامت
axioms قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
true azimuth سمت حقیقی گرای جغرافیایی
developed muzzle velocity سرعت ابتدایی و حقیقی توپ
acoelous بدون معدهء حقیقی یادستگاه هاضمه
real absolute value function تابع حقیقی قدر مطلق [ریاضی]
mean value میانگین
median میانگین
mean high water مد میانگین
average value میانگین
arithmetic mean میانگین
on average [on av.] در میانگین
averaged در میانگین
meaner میانگین
averaged میانگین
average میانگین
meanest میانگین
averaging میانگین
mean میانگین
averages میانگین
many valued دارای دو قیمت یکی حقیقی دیگری دروغین
approximations خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
approximation خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
oaf بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
anachronism اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
oafs بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
anachronisms اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
mean squares میانگین مجذورات
mean low water اب پایین میانگین
mean low water جزر میانگین
mean life عمر میانگین
mean high water اب بالای میانگین
weighted average میانگین وزنی
averaging میانگین موفقیت
simple mean میانگین ساده
simple mean میانگین حسابی
mean deviation انحراف میانگین
weighted average میانگین موزون
weighted mean میانگین وزنی
simple average میانگین ساده
moving average میانگین متحرک
moving average میانگین غلتان
mean velocity تندی میانگین
mean value مقدار میانگین
working mean میانگین مفروض
mean time between failures میانگین عمر
mean depth ژرفای میانگین
meaner مقدار میانگین
average معدل میانگین
average error خطای میانگین
batting average میانگین توپزنی
average value مقدار میانگین
medium وسط یا میانگین
mediums وسط یا میانگین
average price میانگین قیمت
meanest مقدار میانگین
arithmetic mean میانگین حسابی
average life عمر میانگین
average flow بده میانگین
mean error خطای میانگین
average discharge بده میانگین
average deviation انحراف میانگین
assumed mean میانگین فرضی
average cost میانگین هزینه
averaged معدل میانگین
average ایجاد میانگین
mean absolute deviation انحراف میانگین
density mean میانگین چگالی
geometric mean میانگین هندسی
averages معدل میانگین
harmonic mean میانگین همساز
mean مقدار میانگین
averages میانگین موفقیت
logarithmic mean میانگین لگاریتمی
averaged ایجاد میانگین
averages ایجاد میانگین
averaging معدل میانگین
average میانگین موفقیت
averaged میانگین موفقیت
average value ارزش میانگین
averaging ایجاد میانگین
average درجه عادی میانگین
averaged درجه عادی میانگین
averages درجه عادی میانگین
effective خروجی میانگین پردازنده
time average symmetry تقارن میانگین زمانی
averaging درجه عادی میانگین
standard error of mean خطای معیار میانگین
sm خطای معیار میانگین
meanest معنی دادن میانگین
mean range of the tide میانگین ارتفاع کشند
mean time to failure زمان میانگین تاخرابی
electrode current averaging time زمان میانگین شدن
mean sea level میانگین سطح دریا
meaner معنی دادن میانگین
mean time to repair زمان میانگین تعمیر
mean repair time زمان میانگین تعمیر
mean free path مسافت ازاد میانگین
mean معنی دادن میانگین
mean value of periodic quantity میانگین کمیت دورهای
average out میانگین در نظر گرفتن
relative پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
gyrocompass نوعی قطب نما که همواره شمال حقیقی را نشان میدهد
I give the programme zero [nought] out of ten for reality. من به این برنامه در رابطه با حقیقی بودنش از ده امتیاز صفر را می دهم.
weight average molecular weight میانگین وزنی وزن مولکولی
average cost میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
weight average degree of polymerization میانگین وزنی درجه بسپارش
mean time between failures زمان میانگین بین دو خرابی
root mean square error جذر میانگین مجذور خطا
earned run average میانگین امتیاز کسب شده
root mean square velocity جذر میانگین مجذور سرعت
bowling average میانگین امتیازهای توپ انداز
number average degree of polymerization میانگین عددی درجه بسپارش
number average molecular weight میانگین عددی وزن مولکولی
averages میانه قرار دادن میانگین گرفتن
pass completion average میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
annual average score میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
averaging میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaged میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average میانه قرار دادن میانگین گرفتن
batting average میانگین تعدادامتیازهای یک دور بازی کریکت
exponential smoothing روش میانگین گیری متغیروزن دار
MEPs مخفف میانگین فشار موثر pressure effective mean
MEP مخفف میانگین فشار موثر pressure effective mean
average میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
averages میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
mtbf زمان میانگین بین دو خرابی Failures Between eanTime
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com