English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (13 milliseconds)
English Persian
average out میانگین در نظر گرفتن
Search result with all words
average میانه قرار دادن میانگین گرفتن
average میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
averaged میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaged میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
averages میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averages میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
averaging میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaging میانگین گرفتن به دست اوردن مقدار متوسط
Other Matches
meaner میانگین
averaged میانگین
median میانگین
mean value میانگین
mean high water مد میانگین
averaged در میانگین
on average [on av.] در میانگین
averages میانگین
averaging میانگین
arithmetic mean میانگین
meanest میانگین
average value میانگین
mean میانگین
average میانگین
logarithmic mean میانگین لگاریتمی
average value ارزش میانگین
medium وسط یا میانگین
averaging ایجاد میانگین
averaged ایجاد میانگین
averaged معدل میانگین
mediums وسط یا میانگین
simple mean میانگین حسابی
averaged میانگین موفقیت
density mean میانگین چگالی
geometric mean میانگین هندسی
weighted average میانگین وزنی
weighted average میانگین موزون
weighted mean میانگین وزنی
average ایجاد میانگین
batting average میانگین توپزنی
average error خطای میانگین
average deviation انحراف میانگین
averaging میانگین موفقیت
averages ایجاد میانگین
mean error خطای میانگین
simple average میانگین ساده
average flow بده میانگین
average cost میانگین هزینه
average value مقدار میانگین
averaging معدل میانگین
averages معدل میانگین
average life عمر میانگین
simple mean میانگین ساده
averages میانگین موفقیت
assumed mean میانگین فرضی
average discharge بده میانگین
arithmetic mean میانگین حسابی
meaner مقدار میانگین
meanest مقدار میانگین
mean low water اب پایین میانگین
mean life عمر میانگین
mean high water اب بالای میانگین
mean deviation انحراف میانگین
mean depth ژرفای میانگین
mean absolute deviation انحراف میانگین
mean low water جزر میانگین
average price میانگین قیمت
mean مقدار میانگین
mean squares میانگین مجذورات
true mean میانگین حقیقی
mean time between failures میانگین عمر
average معدل میانگین
mean velocity تندی میانگین
moving average میانگین غلتان
moving average میانگین متحرک
average میانگین موفقیت
working mean میانگین مفروض
harmonic mean میانگین همساز
mean value مقدار میانگین
mean sea level میانگین سطح دریا
mean time to failure زمان میانگین تاخرابی
mean value of periodic quantity میانگین کمیت دورهای
mean time to repair زمان میانگین تعمیر
effective خروجی میانگین پردازنده
electrode current averaging time زمان میانگین شدن
mean repair time زمان میانگین تعمیر
mean range of the tide میانگین ارتفاع کشند
mean free path مسافت ازاد میانگین
averaging درجه عادی میانگین
averaged درجه عادی میانگین
time average symmetry تقارن میانگین زمانی
sm خطای معیار میانگین
average درجه عادی میانگین
standard error of mean خطای معیار میانگین
meanest معنی دادن میانگین
averages درجه عادی میانگین
mean معنی دادن میانگین
meaner معنی دادن میانگین
number average molecular weight میانگین عددی وزن مولکولی
weight average degree of polymerization میانگین وزنی درجه بسپارش
root mean square velocity جذر میانگین مجذور سرعت
root mean square error جذر میانگین مجذور خطا
number average degree of polymerization میانگین عددی درجه بسپارش
average cost میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
earned run average میانگین امتیاز کسب شده
mean time between failures زمان میانگین بین دو خرابی
bowling average میانگین امتیازهای توپ انداز
weight average molecular weight میانگین وزنی وزن مولکولی
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
exponential smoothing روش میانگین گیری متغیروزن دار
pass completion average میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
batting average میانگین تعدادامتیازهای یک دور بازی کریکت
annual average score میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
variance میانگین حسابی توان دوم انحرافات از مقدارمتوسط
mtbf زمان میانگین بین دو خرابی Failures Between eanTime
MEP مخفف میانگین فشار موثر pressure effective mean
MEPs مخفف میانگین فشار موثر pressure effective mean
gripped طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up درز گرفتن کاغذ گرفتن
calebrate جشن گرفتن عید گرفتن
gripping طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag کفه گرفتن تفاله گرفتن
clam بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in <idiom> زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clams بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip طرز گرفتن وسیله گرفتن
averaging میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
average میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
averages میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
averaged میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
root mean square ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
mean free for scattering مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
scattering mean free path مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
mean free path for attenuation مسافت ازاد میانگین درتضعیف مسافت تضعیف
attenuation mean free path مسافت ازاد میانگین درتضعیف مسافت تضعیف
centroid در مختصات هندسی نقطهای که مختصات ان میانگین حسابی مختصات همه نقاط ان شکل است
averaged میانگین حسابی متوسط حسابی
arithmetic mean میانگین حسابی متوسط حسابی
averages میانگین حسابی متوسط حسابی
average میانگین حسابی متوسط حسابی
averaging میانگین حسابی متوسط حسابی
mean sea level سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
To tell some one his fortune . برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
mean free path absorption مسافت ازاد میانگین در جذب مسافت جذب
average strength استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
absorption mean free path مسافت ازاد میانگین در جذب مسافت جذب
tithe ده یک گرفتن از
ceased گرفتن
ceases گرفتن
seizes گرفتن
wed گرفتن
to get used to خو گرفتن [به]
inclasp در بر گرفتن
withdrawals پس گرفتن
seized گرفتن
ceasing گرفتن
capture گرفتن
to get accustomed to خو گرفتن [به]
seize گرفتن
withdrawal پس گرفتن
to draw back پس گرفتن
grabs گرفتن
blinds گرفتن
blinded گرفتن
blind گرفتن
capturing گرفتن
to bring to a stop را گرفتن
to begin again از سر گرفتن
retake پس گرفتن
to catch on گرفتن
captures گرفتن
cease گرفتن
acquire گرفتن
to break in گرفتن
grabbing گرفتن
cork گرفتن
corks گرفتن
to catch a fly بل گرفتن
To treat flippantly(lightly). شل گرفتن
resumes از سر گرفتن
unsay پس گرفتن
abate اب گرفتن از
raclaim پس گرفتن
take گرفتن
takes گرفتن
pushing گرفتن
puddle گل گرفتن
to addict oneself خو گرفتن
abated اب گرفتن از
catch گرفتن
to put a stop to را گرفتن
abates اب گرفتن از
abating اب گرفتن از
retreat پس گرفتن
retreated پس گرفتن
retreating پس گرفتن
retreats پس گرفتن
reoccupy از سر گرفتن
to get at گرفتن
retaking پس گرفتن
puddles گل گرفتن
to call back پس گرفتن
acquiring گرفتن
resuming از سر گرفتن
accompany دم گرفتن
To go bad and stink. بو گرفتن
retrieved پس گرفتن
grabbed گرفتن
acquires گرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com