Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
mean value of periodic quantity
میانگین کمیت دورهای
Other Matches
measure
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
quadrangular meet
مسابقه شنای دورهای بین 4تیم مسابقه دورهای بین 4تیم با محاسبه مجموع امتیازهای فردی
periodic
دورهای
countercyclical
ضد دورهای
recapitulative
دورهای
recapitulatory
دورهای
rhythmical
دورهای
anti cyclical
ضد دورهای
cyclic
دورهای
periodical
دورهای
periodicals
دورهای
sporadically
دورهای
sporadic
دورهای
timed backup
پشتیبانی دورهای
cyclic stress
تنش دورهای
series turn
دورهای زنجیری
cyclic disorder
اختلال دورهای
cyclical fluctuations
نوسانات دورهای
all play all
مسابقه دورهای
periodical
نشریه دورهای
periodically
بصورت دورهای
periodicity
دورهای بودن
periodic report
گزارش دورهای
periodic fluctuation
نوسان دورهای
periodic current
جریان دورهای
periodic table
جدول دورهای
edge welding
جوشکاری دورهای
crc
بررسی افزونگی دورهای
cyclical stock check
کنترل موجودی دورهای
simple periodic current
جریان دورهای ساده
edge fillet weld
جوش نواری دورهای
peripheral
دورهای وابسته به محیط
Americans
تورنمنت دورهای شطرنج
American
تورنمنت دورهای شطرنج
round-robin
تورنمنت دورهای شطرنج
league
مسابقههای دورهای باشگاهها
by-election
انتخابات میان دورهای
leagues
مسابقههای دورهای باشگاهها
by-elections
انتخابات میان دورهای
secular
دورهای غیر مذهبی دنیائی
demagnetizing turns of armature
دورهای مغناطیس زدای ارمیچر
r.m.s. value of a periodic quantity
جذر متوسط مربعهای کمیتهای دورهای
lacustrine animals
دورهای که روی دریاچه هاخانه می ساختند
periodicals
مجلاتی که بصورت دورهای ماهانه سه ماهه سالانه و ... منتشر میشوند
quantum
کمیت
quantities
کمیت
quantity
کمیت
quant
کمیت
shagreen
کمیت
scalar
کمیت
oscillating quantity
کمیت نوسانی
scalar quantity
کمیت عددی
certificating of quantity
گواهی کمیت
batch quantity
کمیت گروهی
sinusoidal quantity
کمیت سینوسی
physical quantity
کمیت فیزیکی
scalar quantity
کمیت اسکالر
scalar quantity
کمیت نردهای
peridic quantity
کمیت تناوبی
quantity control
کنترل کمیت
quantifier
کمیت سنج
pulsating quantity
کمیت ضربانی
alternating quantity
کمیت متناوب
certificate of quantity
گواهی کمیت
vector quantity
کمیت برداری
scalar quantity
کمیت غیر برداری
quantity surveyors
ارزیاب کمیت مواد
evaluate
محاسبه یک مقدار یا کمیت
evaluating
محاسبه یک مقدار یا کمیت
evaluates
محاسبه یک مقدار یا کمیت
quantity surveyor
ارزیاب کمیت مواد
evaluated
محاسبه یک مقدار یا کمیت
pseudoscalar quantity
کمیت شبه عددی
quantified
کمیت را تعیین کردن
observable quantity
کمیت مشاهده پذیر
conserved quantity
کمیت ثابت
[فیزیک]
quantification
کمیت پذیر کردن
conserved quantity
کمیت پایسته
[فیزیک]
damped sinusoidal quantity
کمیت سینوسی میرنده
phase of a sinusoidal quantity
فاز کمیت سینوسی
quantifies
کمیت را تعیین کردن
quantify
کمیت را تعیین کردن
quantifying
کمیت را تعیین کردن
scalar
کمیت نرده ای
[فیزیک]
[ریاضی]
scalar quantity
کمیت نرده ای
[فیزیک]
[ریاضی]
even
کمیت یا عدد که ضریب دو است
evaluation
عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت
evaluations
عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت
measure
روش محاسبه اندازه یا کمیت
symmetrical alternating quantity
کمیت متناوب متقارن نامتوازن
telemetry
اندازه گیری یک کمیت یا کیفیت
time constant of an exponential quantity
ثابت زمانی یک کمیت نمایی
quotas
کمیت تعیین شده توسط دولت
quota
کمیت تعیین شده توسط دولت
dimensionless quantity
کمیت بدون بعد
[فیزیک]
[شیمی]
[مهندسی]
charge
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charges
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
levels
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
levelled
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
level
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
leveled
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
stakhnovism
افزایش تولیداز طریق بالا بردن کمیت تولیدهر کارگر
relocation
کمیت افزوده شد به یک آدرس برای انتقال به محل دیگری ازحافظه
instantaneous readout
سیستمی بدون تاخیر بین گیرنده کمیت موردنظر ونشاندهنده ان
mean value
میانگین
mean high water
مد میانگین
average value
میانگین
on average
[on av.]
در میانگین
averaged
در میانگین
arithmetic mean
میانگین
median
میانگین
averaging
میانگین
average
میانگین
averaged
میانگین
averages
میانگین
meanest
میانگین
meaner
میانگین
mean
میانگین
mean time between failures
میانگین عمر
mean
مقدار میانگین
mean squares
میانگین مجذورات
moving average
میانگین متحرک
averaged
ایجاد میانگین
mean value
مقدار میانگین
averages
معدل میانگین
mean velocity
تندی میانگین
averages
میانگین موفقیت
moving average
میانگین غلتان
average cost
میانگین هزینه
averaged
معدل میانگین
averaged
میانگین موفقیت
simple mean
میانگین حسابی
average
میانگین موفقیت
working mean
میانگین مفروض
true mean
میانگین حقیقی
meanest
مقدار میانگین
assumed mean
میانگین فرضی
weighted average
میانگین وزنی
simple mean
میانگین ساده
simple average
میانگین ساده
average
ایجاد میانگین
weighted average
میانگین موزون
average
معدل میانگین
meaner
مقدار میانگین
weighted mean
میانگین وزنی
mean low water
جزر میانگین
mean absolute deviation
انحراف میانگین
mean error
خطای میانگین
averaging
میانگین موفقیت
logarithmic mean
میانگین لگاریتمی
average error
خطای میانگین
averaging
ایجاد میانگین
harmonic mean
میانگین همساز
geometric mean
میانگین هندسی
arithmetic mean
میانگین حسابی
average discharge
بده میانگین
averages
ایجاد میانگین
average deviation
انحراف میانگین
density mean
میانگین چگالی
mean depth
ژرفای میانگین
mean deviation
انحراف میانگین
averaging
معدل میانگین
average value
ارزش میانگین
average value
مقدار میانگین
batting average
میانگین توپزنی
mean low water
اب پایین میانگین
average price
میانگین قیمت
mean life
عمر میانگین
mean high water
اب بالای میانگین
average life
عمر میانگین
mediums
وسط یا میانگین
average flow
بده میانگین
medium
وسط یا میانگین
radiation shield
وسیلهای برای جلوگیری ازتابشهای ناخواسته که دراندازه گیری کمیت موردنظرتاثیر میگدارند
sm
خطای معیار میانگین
average out
میانگین در نظر گرفتن
averaging
درجه عادی میانگین
meaner
معنی دادن میانگین
average
درجه عادی میانگین
time average symmetry
تقارن میانگین زمانی
standard error of mean
خطای معیار میانگین
averaged
درجه عادی میانگین
mean sea level
میانگین سطح دریا
mean range of the tide
میانگین ارتفاع کشند
mean time to failure
زمان میانگین تاخرابی
effective
خروجی میانگین پردازنده
averages
درجه عادی میانگین
electrode current averaging time
زمان میانگین شدن
mean time to repair
زمان میانگین تعمیر
mean
معنی دادن میانگین
meanest
معنی دادن میانگین
mean repair time
زمان میانگین تعمیر
mean free path
مسافت ازاد میانگین
mean time between failures
زمان میانگین بین دو خرابی
weight average degree of polymerization
میانگین وزنی درجه بسپارش
weight average molecular weight
میانگین وزنی وزن مولکولی
bowling average
میانگین امتیازهای توپ انداز
earned run average
میانگین امتیاز کسب شده
number average molecular weight
میانگین عددی وزن مولکولی
root mean square velocity
جذر میانگین مجذور سرعت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com