Dictiornary-Farsi | میان برکردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
shortcut	میان برکردن
to cut off a corner	میان برکردن


Search result with all words

to cut short	قطع کردن میان برکردن
Other Matches

to set in a roar	از خنده روده برکردن
to heave a ship down	کشتی رابرای پاک کردن بیک سوکشیدن یایک برکردن
medoterranean	واقع در میان چند زمین میان زمینی
futtock	میان چوب میان تیر
intervenient	در میان اینده واقع در میان
psychophysics	علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
waist	میان
staggers	یک در میان
thru	از میان
amid	در میان
per	از میان
omphalos	میان
overthwart	از میان
waistlines	میان
mesocarp	میان بر
amongst	در میان
midrib	رگ میان
staggering	یک در میان
stagger	یک در میان
mongst	میان
middling	میان
centred	میان
crosscut	میان بر
centre	میان
centers	میان
centered	میان
middle part	میان
cross country	میان بر
center	میان
diameters	میان بر
diameter	میان بر
waists	میان
mean water	میان اب
in our midst	در میان ما
in the midden of	در میان
into	در میان
through	از میان
between	میان
middle	میان
middles	میان
waistline	میان
mean line	خط میان
half back	میان
shortcut	میان بر
among	میان
intershoot	در میان
slim jim	لاغر میان
staggered riveting	پرچکاری یک در میان
blow in	حمله از میان خط
an a days	یک روز در میان
centration	میان گرایی
the means and the extremes	دو میان و دو کرانه
midsection	میان بخش
interposes	پا به میان گذاردن
midships	در میان کشتی
interposing	پا به میان گذاردن
midweek	میان هفته
interpolation	میان یابی
interpolations	میان یابی
short circuiting	میان بر زدن
insuperable	از میان برنداشتنی
interdisciplinary	میان رشتهای
enclosures	میان بار
osculant	در میان چندچیز
interfluves	میان دو رود
enclosure	میان بار
shortcut	راه میان بر
interpersonal	میان فردی
ambiequal	میان حال
ambiversion	میان گرایی
interindividual	میان فردی
ambivert	میان گرا
cross-cultural	میان فرهنگی
midrib	رگ میان برگ
intersegmental	میان قطعهای
intergroup	میان گروهی
intercurrent	در میان اینده
intercurreace	در میان امدن
intercellular	میان یاختهای
inter vivos	در میان زنده ها
inter se	میان خودشان
inter nos	در میان خودمان
mediastinum	میان پرده
heartwood	میان چوب
heart wood	میان چوب
halt back	میان بازی کن
interjacency	میان بودن
interjacency	وقوع در میان
interposition	پا میان گذاری
intertrial	میان کوششی
internode	میان گره
intermural	میان دیواری
intermontane	میان کوه
intervascular	واقع در میان رگ ها
interlucent	میان تاب
interlocate	در میان گذاردن
interlay	در میان گذاردن
interjectory	در میان انداخته
interjectory	در میان اورده
halfback	میان بازیکن
half back	میان بازی کن
medius	انگشت میان
middle finger	انگشت میان
decussate	یکی در میان
middle sized	میان اندازه
middle weight	میان وزن
cut of a corner	میان بر کردن
cut across	میان بر کردن
cutoff	راه میان بر
middlemost	میان ترین
midmost	میان ترین
middleware	میان افزار
middleweight	میان وزن
diaphrgam	میان پرده
midcourse	میان راه
merlon	میان دو تیرکش
floret of the disk	گلچه میان
mesencephalon	میان مغز
mesoderm	میان پوست
entracte	میان پرده
mesosphere	میان کره
mesosphere	میان- سپهر
mesothorax	میان سیه
duramen	میان درخت
double space	یک سطر در میان
midbrain	میان مغز
midrange	میان دامنه
interject	در میان اوردن
diaphragms	میان پرده
diaphragm	میان پرده
navels	میان وسط
navel	میان وسط
middle aged	میان سال
middle age	میان سال
of middle a	میان سال
medium term	میان مدت
abrogates	از میان برده
abrogate	از میان برده
middle-aged	میان سال
spotty	چنددر میان
bummer	چرخ میان
waists	میان تنه
waist	میان تنه
hollows	میان تهی
via	میان راه
mezzo-sopranos	میان صدا
mezzo soprano	میان صدا
mezzo-soprano	میان صدا
meant	میان مشترک
hollow	میان تهی
short cuts	راه میان بر
short cut	راه میان بر
hollow <adj.>	میان تهی
meddles	میان وسط
among each other <adv.>	میان خودشان
meddled	میان وسط
meddle	میان وسط
to gird up one's loins	میان بستن
parenthetical	میان دو کمانک
intervene	در میان امدن
high-pitched	میان فراز
intervened	در میان امدن
to make mincemeat of	از میان بردن
extra-mural	میان دانشگاهی
intervenes	در میان امدن
interjects	در میان اوردن
cross cultural	میان فرهنگی
interjecting	در میان اوردن
With a slender waist.	میان با ریک
interjected	در میان اوردن
triple space	دو سطر در میان
interposed	پا به میان گذاردن
interpose	پا به میان گذاردن
interplanetary spaces	فضاهای میان سیارگان
interrecord gap	شکاف میان رکوردی
internationally	در میان همه ملتها
intertie	بست در میان دو تیر
interblock gap	شکاف میان بلاکی
inter electrode capacity	فرفیت میان الکتردها
An exception is ...	میان استثناء ... است.
interstellar space	فاصله میان ستارگان
interseptal	واقع در میان پره ها
interseptal	واقع در میان جدارها
interscapular	واقع در میان دو کتف
interstatify	در میان چینههای دیگرقراردادن
to burn up	سوزاندن و از میان بردن
pale	در میان نرده محصورکردن
iteract	فاصله میان دو پرده
paler	در میان نرده محصورکردن
palest	در میان نرده محصورکردن
interquartile range	دامنه میان چالاکی
irg	شکاف میان رکودی
interamnian	واقع در میان دو رودخانه
interaxal	واقع در میان دو کوه
interdigitate	واقع در میان انگشتان
interlineation	در میان سطر نویسی
interfacial	واقع در میان دورو
interjacent	در میان واقع شونده
interjacent	میانی در میان افتاده
intermural	واقع در میان دیوارها