English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
high-pitched میان فراز
Other Matches
ascendant فراز جو فراز گرای
medoterranean واقع در میان چند زمین میان زمینی
highs فراز
ascendency فراز
upgrades فراز
accolades فراز
accolade فراز
acclivity فراز
ascent فراز
headwater فراز اب
ascents فراز
highest فراز
high فراز
ascendancy فراز
upgrade فراز
modulusp فراز خط
upgraded فراز
loft فراز
upgrading فراز
high water فراز اب
lofts فراز
futtock میان چوب میان تیر
intervenient در میان اینده واقع در میان
arrogantly گردن فراز
up and down فراز ونشیب
modulus قدرمطلق فراز خط
hypsometer فراز سنج
hanging valley فراز دره
arrogant گردن فراز
elevation زاویه فراز
elevations زاویه فراز
phrase فراز عبارت سازی
phrases فراز عبارت سازی
vicissitude فراز ونشیب زندگی
phrased فراز عبارت سازی
altitudes فراز منتها درجه
altitude فراز منتها درجه
hectored ادم گردن فراز خودنما
hectoring ادم گردن فراز خودنما
hectors ادم گردن فراز خودنما
drop a goal ضربه زدن بر فراز دروازه
hector ادم گردن فراز خودنما
dropped goal رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
drop goal رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
field goal رد کردن توپ از فراز دروازه با ضربه پا
rugby point 3 امتیاز برای رد کردن توپ از فراز دروازبا پا
point after touchdown [یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
psychophysics علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
ascendible تفوق پذیر فراز پذیر
ramps سینه کش اتصال فراز اتصال
ascendable تفوق پذیر فراز پذیر
ramp سینه کش اتصال فراز اتصال
slip road سینه کش اتصال فراز اتصال
cross country میان بر
middling میان
shortcut میان بر
center میان
into در میان
crosscut میان بر
among میان
intershoot در میان
mongst میان
through از میان
staggering یک در میان
stagger یک در میان
waists میان
waist میان
centred میان
middles میان
middle میان
amid در میان
midrib رگ میان
between میان
thru از میان
staggers یک در میان
half back میان
diameters میان بر
diameter میان بر
mean line خط میان
mesocarp میان بر
overthwart از میان
mean water میان اب
per از میان
in the midden of در میان
in our midst در میان ما
waistlines میان
waistline میان
amongst در میان
centered میان
middle part میان
centre میان
centers میان
omphalos میان
interjacency وقوع در میان
ambiequal میان حال
shortcut راه میان بر
ambiversion میان گرایی
insuperable از میان برنداشتنی
interpolation میان یابی
cross-cultural میان فرهنگی
short circuiting میان بر زدن
interpolations میان یابی
enclosure میان بار
shortcut میان برکردن
enclosures میان بار
centration میان گرایی
blow in حمله از میان خط
to make mincemeat of از میان بردن
cross cultural میان فرهنگی
interpersonal میان فردی
an a days یک روز در میان
ambivert میان گرا
interdisciplinary میان رشتهای
osculant در میان چندچیز
slim jim لاغر میان
interindividual میان فردی
intervascular واقع در میان رگ ها
intercurrent در میان اینده
intercurreace در میان امدن
intercellular میان یاختهای
inter vivos در میان زنده ها
inter se میان خودشان
inter nos در میان خودمان
mediastinum میان پرده
medius انگشت میان
heartwood میان چوب
heart wood میان چوب
halt back میان بازی کن
halfback میان بازیکن
intertrial میان کوششی
interfluves میان دو رود
intersegmental میان قطعهای
interposition پا میان گذاری
internode میان گره
intermural میان دیواری
intermontane میان کوه
interlucent میان تاب
interlocate در میان گذاردن
interlay در میان گذاردن
interjectory در میان انداخته
interjectory در میان اورده
interjacency میان بودن
intergroup میان گروهی
half back میان بازی کن
merlon میان دو تیرکش
middle weight میان وزن
middlemost میان ترین
diaphrgam میان پرده
midmost میان ترین
middleware میان افزار
decussate یکی در میان
middleweight میان وزن
midrange میان دامنه
cut of a corner میان بر کردن
cut across میان بر کردن
cutoff راه میان بر
midrib رگ میان برگ
middle sized میان اندازه
double space یک سطر در میان
mesencephalon میان مغز
mesoderm میان پوست
mesosphere میان کره
mesosphere میان- سپهر
floret of the disk گلچه میان
mesothorax میان سیه
midships در میان کشتی
entracte میان پرده
midbrain میان مغز
midcourse میان راه
middle finger انگشت میان
duramen میان درخت
midsection میان بخش
With a slender waist. میان با ریک
waist میان تنه
diaphragms میان پرده
diaphragm میان پرده
navels میان وسط
navel میان وسط
middle aged میان سال
middle age میان سال
waists میان تنه
bummer چرخ میان
spotty چنددر میان
interjecting در میان اوردن
medium term میان مدت
interjected در میان اوردن
interject در میان اوردن
abrogates از میان برده
abrogate از میان برده
of middle a میان سال
middle-aged میان سال
meant میان مشترک
via میان راه
mezzo-sopranos میان صدا
hollow <adj.> میان تهی
mezzo soprano میان صدا
hollow میان تهی
hollows میان تهی
short cuts راه میان بر
short cut راه میان بر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com