Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
drift bolt
میخی که میخ دیگری رابا ان دراورند
Other Matches
pugging
خاک اره یا چیز دیگری که فضایی رابا ان پرکنندتاصدادران نه پیچد
treadmill
چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
treadmills
چرخ افقی بزرگی که زندانیان ان را بحرکت دراورند
bayonetting
میخی
arrowheaded
میخی
bayonetted
میخی
bayonets
میخی
bayonet
میخی
arrow head
خط میخی
cuneate
میخی
spikelike
میخی
cuneated
میخی
cuneiform
خط میخی
cuneiform
میخی
peg tooth
دندانه میخی یا تیز
bayonet base
پایه لامپ میخی
spicate
میخ مانند میخی شکل
To bring two persons face to face .
دونفر رابا هم روبروکردن
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
quoit
نعل یا حلقه اهنی که در بازی پرت مینمایندتاروی میخی بیفتد
Handle the boxes with care.
جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
quiot
حلقه یاصفحه اهنی که دربازی پرت میکنند تاروی میخی بیفتد
I stamped on the spider .
عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
To speake in great detail.
مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
To do something waveringly.
کاری رابا ترس ولرز انجام دادن
to ride one's horse to death
اسب خود رابا سواری زیادازپا در اوردن
accadian
که قبل از زبان اشوری رایج بوده و درکتیبههای میخی دیده شده است
hard starboard
ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
ruddleman
چوپانی که گوسفندان خود رابا گل اخری رنگ کرده
snivels
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivelling
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivelled
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
sniveled
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
sniveling
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
snivel
اب بینی رابا صدا بالا کشیدن دماغ گرفتن
To conduct a meeting in an orderly manner.
جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
To treat them all alike. (indiscriminately).
همه رابا یک چوب راندن ( یکسان رفتار کردن )
to peg out
میخ اخر رابا گوی زدن وبازی رابپایان رساندن
planimeter
دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
pot pourri
کوزهای که برگهای چندین جورگل رابا ادویه خوشبوامیخته دران میریزند
obituarist
کسیکه در گذشتهای تازه رابا شرح حال در گذشتگان درروزنامه اعلان می کنند
action oriented management report
گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
alignments
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignment
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
tenant by sufference
هر گاه کسی ملکی رابا عنوان و سمت قانونی درتصرف داشته باشد و پس اززوال سمت
bioecology
رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
to rime one word with another
یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
jigsaw puzzle
نوعی بازی معمایی که بازیکنان باید قطعات متلاشی و مختلف یک شکل یا نقشه رابا هم جفت کرده و شکل مخصوص با ان بسازند
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
stock watering
سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
third
به دیگری
t' other
دیگری
tother
دیگری
thirds
به دیگری
another
دیگری
onother's money
پول دیگری
follow suit
<idiom>
از دیگری تقلیدکردن
We have no other way (alternative).
را ه دیگری نداریم
in turn
<idiom>
یکی پس از دیگری
at second hand
از قول دیگری
at another time
در زمان دیگری
common of pasturage
حق چرادرزمین دیگری
heteronomous
پیروقانون دیگری
other
متفاوت دیگری
others
متفاوت دیگری
consecutively
یکی پس از دیگری
personify
رل دیگری بازی کردن
serially
یکی پس از دیگری یا در سری
personifies
رل دیگری بازی کردن
detinue
ضبط مال دیگری
transplanted
درجای دیگری نشاندن
breach of close
تجاوز به ملک دیگری
to feel for another
برای دیگری متاثرشدن
personified
رل دیگری بازی کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
convert
تغییر چیزی به دیگری
converted
تغییر چیزی به دیگری
converting
تغییر چیزی به دیگری
converts
تغییر چیزی به دیگری
alternately
تغییر از یکی به دیگری
subtraction
کم کردن یک عدد از دیگری
breach of a close
تجاوز به ملک دیگری
ratios
نسبت یک عدد به دیگری
ratio
نسبت یک عدد به دیگری
assumpsit
تقبل دیون دیگری
impersonating
خودرابجای دیگری جا زدن
through the grapevine
<idiom>
از اشخاص دیگری پرسیدن
impersonates
خودرابجای دیگری جا زدن
transported
انتقال از یک مسیر به دیگری
transport
انتقال از یک مسیر به دیگری
pestiferous
فاسدکننده اخلاق دیگری
one after a
یکی درپی دیگری
heteronomy
پیروی از قانون دیگری
metonymy
ذکرکلمهای بمنظور دیگری
let a praise thee
بگذارد دیگری تورابستاید
highbinder
جاسوس یا مراقب دیگری
it is of a different kind
قسم دیگری است
i had no a
چاره دیگری نداشتم
predecease
قبل از دیگری مردن
predecease
مرگ قبل از دیگری
impersonated
خودرابجای دیگری جا زدن
impersonate
خودرابجای دیگری جا زدن
transplants
درجای دیگری نشاندن
shuffle off
بدوش دیگری گذاردن
transplanting
درجای دیگری نشاندن
sequentially
یکی پس از دیگری به ترتیب
transplant
درجای دیگری نشاندن
eye baby
دیگری که به او نگاه میکند
transports
انتقال از یک مسیر به دیگری
transporting
انتقال از یک مسیر به دیگری
i had no a
شق دیگری نبودکه اختیارکنم
one country or another
این یا یک کشور دیگری
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
دنبال روی دیگری
another
کسی
[چیز]
دیگری
another kettle of fish
<idiom>
کاملا متفاوت از دیگری
copycat
<idiom>
تقلید از شخص دیگری
take the words out of someone's mouth
<idiom>
حرف دیگری راقاپیدن
releases
اعراض از حق به نفع دیگری
released
اعراض از حق به نفع دیگری
release
اعراض از حق به نفع دیگری
matches
تنظیم ثبات معادل با دیگری
throw down the gauntlet
<idiom>
به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
he took a different view
نظریه دیگری اتخاذ کرد
ghostwrite
بنام شخص دیگری نوشتن
unless you are otherwise engaged
اگر کار دیگری نداری
unless otherwise agreed
اگر توافق دیگری نباشد
match
تنظیم ثبات معادل با دیگری
hold at disposal
در اختیار دیگری نگهداری کردن
to be moved to another school
به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
new person
<idiom>
شخص دیگری شدن ،بهترشدن
impersonation
نقش دیگری رابازی کردن
personifier
مجسم کننده شخصیت دیگری
personator
کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
passing off
به اسم دیگری معامله کردن
multiplicand
عددی که در دیگری ضرب شود
foist
چیزی را بجای دیگری جا زدن
delay
یچ بسته به دیگری عبور میکند
delaying
یچ بسته به دیگری عبور میکند
delays
یچ بسته به دیگری عبور میکند
i have no other place to go
جای دیگری ندارم که بروم
relocation
انتقال به محل دیگری ازحافظه
to connect with a flight
به پرواز
[دیگری]
وصل شدن
interrupts
حرف دیگری را قطع کردن
interrupting
حرف دیگری را قطع کردن
interrupt
حرف دیگری را قطع کردن
rehousing
به جای دیگری اسکان دادن
staged
اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
transmissions
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
transmission
ارسال سیگنال ها از یک وسیله به دیگری
overlaps
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
overlapped
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
vest
واگذاری حقی یامالی به دیگری
vests
واگذاری حقی یامالی به دیگری
proxy
بنمایندگی دیگری رای دادن
direct objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
global
را با دیگری در متن عوض میکند
be a carbon copy
<idiom>
دقیقا مثل دیگری بودن
to transubstantiate
به جسم دیگری تبدیل کردن
relative
آنچه با دیگری مقایسه شود
common of piscary
حق ماهی گیری درابهای دیگری
are these a more apples
هیچ سیب دیگری هست
messages
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
message
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
augmenter
مقداری که به دیگری اضافه میشود
objects
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objecting
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
outdistance
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
objected
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
object
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
overlap
پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
globally
را با دیگری در متن عوض میکند
inheriting
وارث شدن از دیگری گرفتن
rephrase
به طرز دیگری بیان کردن
rights of way
حق عبور از روی ملک دیگری
sublease
به مستاجر دیگری اجاره دادن
transmutation
تبدیل عنصری بعنصر دیگری
girlfriends
زنی که دوست زن دیگری است
girlfriend
زنی که دوست زن دیگری است
transfusible
قابل تزریق در جسم دیگری
to shift a burden
کاری رابدوش دیگری گذاشتن
outdistancing
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
outdistances
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
drag in
<idiom>
پا فشاری روی موضوع دیگری
inherits
وارث شدن از دیگری گرفتن
rephrasing
به طرز دیگری بیان کردن
inherit
وارث شدن از دیگری گرفتن
suffragan
تابع منطقه یاقسمت دیگری
rephrases
به طرز دیگری بیان کردن
outdistanced
خیلی جلوتر از دیگری افتادن
rephrased
به طرز دیگری بیان کردن
to t.
بحقوق دیگری تجاوز کردن
pass the buck
<idiom>
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
transubstantiate
بجسم دیگری تبدیل کردن
right of way
حق عبور از روی ملک دیگری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com