Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (18 milliseconds)
English
Persian
pin
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pinned
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
pinning
میخ کوچک ساعت محور کوچکی که چیزی دوران بگردد
Other Matches
rate integration gyro
ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
axis of rotation
محور دوران
rolled
دوران حول محور طولی غلطش
rolls
دوران حول محور طولی غلطش
twist
دوران حول محور افقی پیچش
twisting
دوران حول محور افقی پیچش
lathe center
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
twists
دوران حول محور افقی پیچش
roll
دوران حول محور طولی غلطش
bank
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
banks
دوران یا متمایل شدن هواپیماحول محور طولی
microcephalia
سر کوچکی جمجمه کوچک
disturbing moment
گشتاوری که در جهت دوران هواپیما حول یک محور بر ان اثر میکند
lockets
قوطی کوچکی برای یادگارهای خیلی کوچک
locket
قوطی کوچکی برای یادگارهای خیلی کوچک
pitch control
کنترل دوران هواپیما حول محور عرضی در هواپیماهای عمود پروازو در سرعت نسبی کم یا صفر
gyro
برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
lobular
شبیه قطعه کوچکی از چیزی
little hand
عقربه کوچک
[ساعت]
gearbox stud
محور کوچک داخل جعبه دنده
fescue
چوب کوچکی که بوسیله ان اموزگار چیزی را به شاگردنشان میدهد
coordinated turn
دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
hand-held
وسیله کوچکی که در دست جا میشود براس اسکن عکسهای کوچک و رسم خط و تبدیل آنها به تصاویر گرافیکی که قابل استفاده در کامپیوتر هستند
autumn
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumns
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
sight alinement
تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
quartz clock
بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
sundial
ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundials
ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
countershaft
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
reversible wheel
چرخی که در دو جهت بگردد
pricks
جزء کوچک چیزی
maquette
شکل کوچک چیزی
pricked
جزء کوچک چیزی
pricking
جزء کوچک چیزی
prick
جزء کوچک چیزی
areola
محوطهء کوچک اطراف چیزی
miniaturization
خیلی کوچک کردن چیزی
wheelbase
فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
wheelbases
فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
business cycle
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
crystals
قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystal
قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
nose up
چرخش حول محور عرضی وخارج شدن محور طولی ازوضعیت تراز بطرف اوج
paths
لیست زیر دایرکتوریها که سیستم عامل باید دنبال فایل نامدار بگردد
path
لیست زیر دایرکتوریها که سیستم عامل باید دنبال فایل نامدار بگردد
Look at the watch.
نگاه کنید به ساعت
[مچی]
ببینید ساعت چند است.
zone time
وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
By my watch it's five to nine.
طبق ساعت
[مچی]
من ساعت پنج دقیقه به نه است.
penny-wise and pound-foolish
<idiom>
توجه به چیزی کوچک وکم توجهای به چیزهای با اهمیت
model
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
modeled
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
modelled
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
models
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
My curfew is at 11.
من ساعت ۱۱ باید خانه باشم.
[چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
axis of signal communication
محور ارتباط و مخابرات محور ارتباطات
standard time
ساعت بین المللی ساعت استاندارد
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock.
او
[مرد]
عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
spindle
دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
spindles
دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
litotes
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
Safavid period
دوران صفویه
[اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
synchronous
ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
clockwise
مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
o'clock
ساعت از روی ساعت
transmissions
وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmission
وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
petty cash
صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
littleness
کوچکی
tininess
کوچکی
pettiness
کوچکی
exiguity
کوچکی
smallness
کوچکی
gemmule
یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
widget
آلت کوچک
[ابزار ]
[اسباب مکانیکی کوچک]
emigration
درون کوچکی
overlays
بخش کوچکی از برنامه
overlay
بخش کوچکی از برنامه
(not a) ghost of a chance
<idiom>
حتی یک شانس کوچکی
overlaying
بخش کوچکی از برنامه
epsilon
مقدار کوچکی از هر چیز
detail
بخش کوچکی از یک شرح
detailing
بخش کوچکی از یک شرح
pig board
تخته کوچک برای موجهای کوچک
increment
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
jigger
بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increments
فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
landaulet n
گردونه کوچکی که پوششی دارد
parcels
دسته قطعه کوچکی از زمین
parcel
دسته قطعه کوچکی از زمین
he has a small p in shimran
او ملک کوچکی درشمیران دارد
dollies
چرخ کوچکی شبیه قرقره
cards
قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
puniness
تازه کاری جوانی کوچکی
dolly
چرخ کوچکی شبیه قرقره
card
قطعه کوچکی از کاغذ یا پلاستیک
kit or kit violon
ویولون کوچکی که پیشترهااموزگاران رقص می نواختند
vestry
نمازخانه کوچکی که متصل بکلیسا میباشد
vestries
نمازخانه کوچکی که متصل بکلیسا میباشد
slab
گروه کوچکی از ارقام باینری قسمتی از یک WORD
doodad
مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد
leprechaun
جن کوچکی که هرکس انراگرفتارمیساخت گنجهای نهفته راپیدامیکرد
racket ball
گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
coppice wood
بته هاودرختان کوچکی که درزیردرختان بزرگ میرویند
copsewood
بته هاودرختان کوچکی که درزیردرختان بزرگ میرویند
salami technique
سرقت مقادیر کوچکی ازدارایی بسیار زیاد
doodads
مطلب کوچکی که از نظرفراموش شده وبخاطر نمیرسد
centriole
ذره کوچکی در مرکز جاذبه میان دانه
flocculus
دسته کوچکی از الیاف پشمی کلف خورشید
slabs
گروه کوچکی از ارقام باینری قسمتی از یک WORD
altar-niche
[تو رفتگی در محراب کلیسا که اغلب نیایشگاه کوچکی است.]
bronchial tubes
برنشهای متوسط نایژه و مجراهای کوچکی که از آن منشعب میشود
credit union
موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
undergrowth
بوته ها و درختان کوچکی که زیر گیاه بزرگتری میروید
water level
سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
superscript
ححرف کوچکی که بزرگتر از خط طبیعی حروف چاپ شود.
holm
جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
hypodermic syringe
کوچکی که برای تزریقات تحت جلدی بکار میرود
ligule
زائده کوچکی که بین برگ وغلاف قرار دارد
vacuole
گودال کوچکی که دارای اب یاهوا یا چیز دیگر باشد
gablet
[سنتوری کوچکی بالای شمع پشت بند]
[معماری]
pannikin
لیوان کوچک پیمانه کوچک
knobble
برامدگی کوچک گره کوچک
cycled
دوران
era
دوران
circulations
دوران
rotation
دوران
period
دوران
periods
دوران
circulation
دوران
gyration
دوران
cycles
دوران
swimming
دوران
vertigo
دوران
eras
دوران
gyrations
دوران
cycle
دوران
estuary
دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
clipboard
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
clipboards
تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
swagger cane
عصای کوچکی که سربازان هنگام گردش کردن در دست میگیرند
junctions
جعبه کوچکی که تعداد سیم بهم وصل شده اند
estuaries
دهانه رودخانه بزرگی که شتکیل خلیج کوچکی دهد مدخل
lanternpinion
چرخ کوچکی که میلههای عمودی داردو مانند است به فانوس
vanity boxŠcaseŠor bag
قوطی یاکیف کوچکی که دارای اینه واسباب پودرزنی باشد
rockoon
پرتابه یا موشک کوچکی که بوسیله بالون درارتفاع زیادمنفجر شود
kilderkin
چلیک یابشکه کوچکی معادل نصف یاربع بشکه معمولی
junction
جعبه کوچکی که تعداد سیم بهم وصل شده اند
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
revolution
دوران شورش
wartime
دوران جنگ
till in old
[great]
age
تا در دوران سالمندی
races
دوران مسیر
qyaternary
دوران چهارم
raced
دوران مسیر
race
دوران مسیر
lucid interval
دوران افاقه
distance between centers
طول دوران
life
دوران زندگی
plane of rotation
سطح دوران
fulcrum
نقطه دوران
off season
در دوران کسادی
off season
در دوران کم کاری
rotation about a line
دوران دور یک خط
rotate
دوران کردن
lives
دوران زندگی
climacteric
دوران یائسگی زن
dizzy
دچار دوران سر
the whirligig of fashion
دوران دایمی مد
rotation
چرخش دوران
angle of rotation
زاویه دوران
circulations
دوران خون
revolution
چرخش دوران
revolutions
چرخش دوران
sense of rotation
جهت دوران
revolutions
دوران شورش
space age
دوران کیهان
wifehood
دوران زوجیت
paleozoic
دوران اول
rotated
دوران کردن
circulation
دوران خون
peacetime
دوران صلح
aftertime
دوران پیری
rotates
دوران کردن
stound
دوران درد
vaude
نمایش جوربجور واریته درام کوچکی که توام بارقص واواز باشد
handcar
چهارچرخه کوچکی که بوسیله دست یا موتورکوچکی روی خط اهن حرکت میکند
sachet
بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند
arrow pointer
پیکان کوچکی است که می توانید آنرا با استفاده از mouse حرکت دهید
epicanthus
لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
sachets
بالشتک یا کیسه کوچکی که دران عطر خوشبومیریزند ودر لباس می گذارند
seasons
دوران چاشنی زدن
vertiginous
سرگیجهای دوران کننده
obligated tour
دوران مشمولیت وفیفه
seasoned
دوران چاشنی زدن
season
دوران چاشنی زدن
geocentric
دوران زمین مرکزی
rotation about a point
دوران دور یک نقطه
revolutions
دور دوران کامل
geriatrist
امراض دوران پیری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com