English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
English Persian
tilting yard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tiltyard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
Other Matches
tatemi میدان مبارزه کاراته
grains نیزه ماهی گیری که دارای چهارپنجه یابیشترباشد نیزه چنگالی
bridle track ایز سوارکاران
jockey room رختکن سوارکاران
jockey club باشگاه سوارکاران انگلستان
the fancy ....بازان
phocidae اب بازان
golf club باشگاه گلف بازان
hunt meeting برنامه مسابقات دو یا دو بامانع برای سوارکاران اماتور
phocine وابسته به اب بازان یا تیره خوک ابی
saving قرارداد بین سوارکاران مسابقه برای تقسیم جایزه برنده
poles نیزه پرش با نیزه
pole نیزه پرش با نیزه
When the water rise above ones head ,one fathom is. <proverb> آب که از سر گذشت چه یک نیزه چه صد نیزه .
to go a mumming در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
Grand Prix مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
Grands Prix مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
ski lifts دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
ski lift دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
compound wound generator ژنراتوری که هم دارای میدان موازی و هم میدان سری میباشد
grenade court میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
high intensity magnetic field میدان مغناطیسی شدت میدان بزرگ
deathlon مسابقه دهگانه شامل دو001 متر و دو 004 طول ودو 0051 متر و دو 011 متربا مانع و پرش طول و پرتاب دیسک و پرش با نیزه و پتاب نیزه و پرتاب وزنه و پرش ارتفاع
lenz' law جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
battlefield recovery اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
peregrin falcon یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
jingo کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازی بکار میبرند
closure minefield میدان مین سد کننده حرکت میدان مین ممانعتی دریایی
golfdom جهان گلف و گلف بازان
courses میدان تیر میدان
coursed میدان تیر میدان
course میدان تیر میدان
turn to مبارزه
struggles مبارزه
struggling مبارزه
bu مبارزه
struggle مبارزه
struggled مبارزه
campaigns مبارزه
fights مبارزه
fight مبارزه
campaign مبارزه
campaigning مبارزه
campaigned مبارزه
kumite مبارزه
pic نیزه
gavelock نیزه
lancing نیزه
harpoon نیزه
lanced نیزه
spears نیزه
spearing نیزه
speared نیزه
spear نیزه
javelin نیزه
lance نیزه
lancer نیزه زن
shaft نیزه
shafts نیزه
harpoons نیزه
dart نیزه
darted نیزه
darting نیزه
butt shaft نیزه
lances نیزه
halberd نیزه
halbert نیزه
challengers مبارزه طلب
challengo مبارزه کردن
jousted مبارزه کردن
kyorougei مبارزه تکواندو
kachi make مبارزه تا مرگ
joust مبارزه کردن
jiya kumite مبارزه ازاد
jousting مبارزه کردن
outdare به مبارزه طلبیدن
jousts مبارزه کردن
class struggle مبارزه طبقاتی
combativeness مبارزه طلبی
defiance مبارزه طلبی
economic warfare مبارزه اقتصادی
class struggle مبارزه طبقهای
challenger مبارزه طلب
face down <idiom> به مبارزه طلبیدن
battle مبارزه ستیز
braver به مبارزه طلبیدن
braved به مبارزه طلبیدن
brave به مبارزه طلبیدن
defying به مبارزه طلبیدن
defy به مبارزه طلبیدن
defies به مبارزه طلبیدن
defied به مبارزه طلبیدن
election campaign مبارزه انتخاباتی
electioneering مبارزه انتخاباتی
combats مبارزه کردن
combating مبارزه کردن
combated مبارزه کردن
battled مبارزه ستیز
battles مبارزه ستیز
battling مبارزه ستیز
jisen مبارزه واقعی
braving به مبارزه طلبیدن
ippon kumite مبارزه تک ضربهای
bravest به مبارزه طلبیدن
braves به مبارزه طلبیدن
combat مبارزه کردن
budo روش مبارزه
press campaign مبارزه مطبوعاتی
to take up the gauntlet مبارزه راپذیرفتن
the campaign against terrorism مبارزه با تروریسم
sambon kumite مبارزه سه ضربهای
sensei مبارزه مسابقهای
passive مبارزه منفی
literacy campaign مبارزه با بی سوادی
Anti – corruption campaign . مبارزه با فساد
passives مبارزه منفی
javelineer نیزه دار
jaculator نیزه انداز
spearheading نوک نیزه
spontoon نیزه کوتاه
gaff نیزه چنگک
spearman نیزه انداز
jaculator نیزه دار
spearheaded نوک نیزه
javelin throw پرتاب نیزه
spiculum نیزه کوچک
throwing the javelin پرتاب نیزه
javelin thrower پرتابگر نیزه
spiculum نوک نیزه
spearhead نوک نیزه
lancing ضربت نیزه
jobs سوخمه سر نیزه
job سوخمه سر نیزه
sea needle نیزه ماهی
vaulter پرنده با نیزه
needle fish نیزه ماهی
green bone نیزه ماهی
gar نیزه ماهی
lances ضربت نیزه
fix bayonets به نیزه فنگ نیزه فنگ
gad نیزه سنان
demilance نیم نیزه
styliform نیزه مانند
styloid شبیه نیزه
sword bayonet سر نیزه دم دار
lance ضربت نیزه
barracuda نیزه ماهی
lanced ضربت نیزه
barracudas نیزه ماهی
spearman نیزه دار
sarissa نیزه مقدونی
marlinspike نیزه ماهی
vault پرش با نیزه
spear نیزه دار
speared نیزه دار
spearing نیزه دار
spears نیزه دار
pole vaults پرش با نیزه
quarter staff نیزه چوبی
vaults پرش با نیزه
pole vault پرش با نیزه
pole vaulting پرش با نیزه
pole vaulter پرنده با نیزه
marlinespike نیزه ماهی
marlin نیزه ماهی
spearheads نوک نیزه
lancer نیزه دار
lancethrust زخم نیزه
spearer نیزه دار
lancelet نیزه ماهی
pikestaff چوب نیزه
spear fisherman ماهیگیر با نیزه
spearfisher ماهیگیر با نیزه
pike نیزه زدن
to take up the glove قبول مبارزه کردن
gage مبارزه طلبی گروگذاشتن
fuku shiki kumite بکارگیری کاتا در مبارزه
swordplay مبارزه زور ازمایی
hajime اغاز مبارزه کاراته
campaigns لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaign لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
to take up the gauntlet قبول مبارزه کردن
campaigned لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigning لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
go dan kumite مبارزه با ضربههای 5 تایی
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
struggle for survival مبارزه برای بقاء
combatant جنگی مبارزه طلب
combatants جنگی مبارزه طلب
struggle for existence مبارزه برای زندگی
champion مبارزه دفاع کردن از
championed مبارزه دفاع کردن از
champions مبارزه دفاع کردن از
championing مبارزه دفاع کردن از
jia ippon kumite مبارزه ازاد تک ضربهای
sparring match مبارزه تمرینی بوکس
joust نیزه بازی سواره
pikestaff دسته چوبی نیزه
jousted نیزه بازی سواره
jousting نیزه بازی سواره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com