English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
center base میدان مرکزی
Search result with all words
collision parameter در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
Other Matches
cpu time مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
headquarters شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
compound wound generator ژنراتوری که هم دارای میدان موازی و هم میدان سری میباشد
grenade court میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
high intensity magnetic field میدان مغناطیسی شدت میدان بزرگ
lenz' law جریان القاء شده در یک مدار که نسبت به یک میدان مغناطیسی دارای حرکت نسبی است میدانی در جهت مخالف میدان اصلی بوجودمی اورد
battlefield recovery اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
closure minefield میدان مین سد کننده حرکت میدان مین ممانعتی دریایی
central postal directory دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
course میدان تیر میدان
coursed میدان تیر میدان
courses میدان تیر میدان
hasty breaching نفوذ تعجیلی در میدان مین عبور تعجیلی از میدان مین رخنه تعجیلی
central pumping station مرکزی
focal مرکزی
central مرکزی
focal line خط مرکزی
centrical مرکزی
cl خط مرکزی
axial مرکزی
centre pocket مرکزی
cores مرکزی
centerline خط مرکزی
core مرکزی
central focusing wheel چرخهزوم مرکزی
axial pressure فشار مرکزی
centralist مرکزی نگر
fovea centralis فرورفتگی مرکزی
central کامپیوتر مرکزی
centralized plan پلان مرکزی
central تلفن چی مرکزی
boost coil کوئل مرکزی
center گروه مرکزی
directrix خط تیر مرکزی
centrum جسم مرکزی
nucleus لب هسته مرکزی
spherical angle زاویه مرکزی
mainframe پردازنده مرکزی
holding company شرکت مرکزی
eccentricity برون مرکزی
eccentricities برون مرکزی
centralists مرکزی نگر
mainframes پردازنده مرکزی
nuclei لب هسته مرکزی
state government دولت مرکزی
centralism مرکزی نگری
fore and aft center line خط مرکزی سراسری
three centred curve منحنی سه مرکزی
central heating گرمایش مرکزی
three center bonding پیوند سه مرکزی
central heating حرارت مرکزی
head office اداره مرکزی
subcentral زیر مرکزی
head office دفتر مرکزی
central processor پردازنده مرکزی
central office دفتر مرکزی
central terminal پایانه مرکزی
central control desk میزفرمان مرکزی
central city شهر مرکزی
central canal مجرای مرکزی
central station نیروگاه مرکزی
central convolution شکنج مرکزی
central sulcus شیار مرکزی
central processor پردازشگر مرکزی
central processing unit واحدپردازنده مرکزی
central government حکومت مرکزی
central site سایت مرکزی
central fissure شیار مرکزی
central gyrus شکنج مرکزی
central head فشار مرکزی
central position وضعیت مرکزی
central position قرارگاه مرکزی
concourse تالار مرکزی
centrically بطور مرکزی
centrifugal گریز از مرکزی
centripetal جانب مرکزی
central load بار مرکزی
centrosymmetric متقارن مرکزی
center distance فاصله مرکزی
central bank بانک مرکزی
centre game بازی مرکزی
central limit theorem قضیه حد مرکزی
central planning برنامه ریزی مرکزی
conurbations شهر مهم مرکزی
the middlands استانهای مرکزی انگلستان
statolatry حمایت ازقدرت مرکزی
central processing unit واحد پردازش مرکزی
German Central Bank بانک مرکزی آلمان
geocentric system دستگاه زمین مرکزی
conurbation شهر مهم مرکزی
geocentric دوران زمین مرکزی
heliocentric system دستگاه خورشید مرکزی
centred وسط ونقطه مرکزی
centre وسط ونقطه مرکزی
centers وسط ونقطه مرکزی
centered وسط ونقطه مرکزی
centre pawns پیادههای مرکزی شطرنج
heartland منطقه مرکزی وحیاتی
scandinavian defence دفاع متقابل مرکزی
one shot pump پمپ روغن مرکزی
multicenter binding پیوند چند مرکزی
gold دایره مرکزی هدف
golds دایره مرکزی هدف
downtown قسمت مرکزی شهر
measures of central tendency اندازههای گرایش مرکزی
cores هسته مرکزی مفتول
central tendency measures اندازههای گرایش مرکزی
core هسته مرکزی مفتول
centre counter defence دفاع متقابل مرکزی
precentral gyrus شکنج پیش مرکزی
cns دستگاه عصبی مرکزی
cento سازمان پیمان مرکزی
nave تالار مرکزی صحن
post offices اداره مرکزی پست
central heating system دستگاه حرارت مرکزی
center of gravity axis محور ثقل مرکزی
rimland حومه ناحیه مرکزی
Central African Republic جمهوری آفریقای مرکزی
unit central processing واحد پردازش مرکزی
inner city بخش مرکزی شهر
inner cities بخش مرکزی شهر
vertical center line illusion خطای خط قائم مرکزی
GHQ مخفف ستاد مرکزی
central control panel تابلوی مرکزی کنترل
naves تالار مرکزی صحن
axis of the bore محور مرکزی لوله
center وسط ونقطه مرکزی
heartlands منطقه مرکزی وحیاتی
central mass storage انباره انبوه مرکزی
post office اداره مرکزی پست
Ivory Coast کرانهی مرکزی و غربی افریقا
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
organization of central american states سازمان دول امریکای مرکزی
osset اریایی نژادان قفقاز مرکزی
radian زاویه مرکزی قوس دایره
king's yellow مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
general posr office اداره مرکزی پست در لندن
central planning team تیم طرح ریزی مرکزی
geothermic وابسته به حرارت مرکزی زمین
pecans درخت گردوی امریکای مرکزی
umbilical واقع در نزدیکی ناف مرکزی
keel ستون عرضی مرکزی ناو
keels ستون عرضی مرکزی ناو
central food preparation facility کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
directrix خط مرکزی منطقه اتش توپ
high asia قسمت بلند و مرکزی امریکا
central railway station ایستگاه مرکزی راه اهن
geothermal وابسته به حرارت مرکزی زمین
x ring دایره مرکزی هدف تیراندازی
geocentric دارای مرکزی در زمین زمینی
pecan درخت گردوی امریکای مرکزی
sweet spot قسمت مرکزی راکت یا چوب
totalism رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
central air data مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
centralized آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
totalitarianism رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
danish gambit گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
wing section بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
abneural واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
statism تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
balkline spot نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
cpu Unit Processing Central واحد پردازش مرکزی
crom قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centred شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centers شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
C.I.A مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
centre شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
slovak نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
centered شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
direct objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
indirect objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objecting که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objected که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
collection ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
collections ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
tulip design طرح گل لاله [گاه اطراف ترنج مرکزی را با آن تزئین می کنند.]
multistation access unit buH مرکزی برای اتصال کابلهای شبکه Token Ring
integrated محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
logs بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
bank rate مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
star network topology شبکهای از چندین ماشین که هر گره آن به hub مرکزی وصل است
peripheral قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
microprocessor مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
microprocessors مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
log بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
parnassian نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
topology توپولوژی شبکه که تمام وسایل به یک کابل و به hub مرکزی وصل هستند
coax کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
input output bound شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
coaxed کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
coaxes کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
co axial cable کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
decentralized data processing پردازش داده و ذخیره سازی در چند مرحله ونه در یک محل مرکزی
coaxing کابلی که یک هسته مرکزی دارد و یک لایه محافظه و یک هدایت کننده دو جداره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com