Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
lapseratc
میزان بارندگی به نسبت بلندی ها
Other Matches
precipitation
میزان بارندگی
rain gage
وسیله سنجش میزان بارندگی
bond albedo
نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
dry year
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
wet year
سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
rise and fall
تعیین پستی و بلندی نقاط نسبت به سطح مبنا
rain discharge
حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
turbofan
موتوری با میزان سوخت معین که تراست بیشتری نسبت توربوجت ایجاد میکند
margin propensity to consume
تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
availability
میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
the rainy season
بارندگی
snowfalls
بارندگی
snowfall
بارندگی
rain fall
بارندگی
precipitation of moisture
بارندگی
onfall
بارندگی
rainfall
بارندگی
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
rainfall intensity
شدت بارندگی
downpour
بارندگی زیاد
downpours
بارندگی زیاد
monsoon
موسم بارندگی
monsoons
موسم بارندگی
hyerograph
نقشه بارندگی
effective rainfall
بارندگی موثر
annual precipitation
بارندگی سالیانه
rains
بارندگی باریدن
onding
بارندگی زیاد
raining
بارندگی باریدن
rained
بارندگی باریدن
rain
بارندگی باریدن
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
hyetology
علم یا مبحث بارندگی
average annual precipitation
متوسط بارندگی سالینه
rainfall area
منطقه بارش ناحیه بارندگی
pluviometric
مبنی بر سنجش مقدار بارندگی
intensity of rain fall
شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
ephemeral stream
رودی که درموقع بارندگی اب در ان جریان دارد
These clouds are a sign of rain .
این ابرها علامت بارندگی است
these cloud promise rain
این ابرها خبر از بارندگی میدهند
tunes
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tune
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
quady
رودی که فقط در فصل بارندگی جریان دارد و دربقیه فصول خشک میباشد
self adjusting
بخودی خود میزان شونده خود میزان
looming
بلندی
upland
بلندی
exaltation
بلندی
looms
بلندی
altitude
بلندی
the sublime
بلندی
rises
بلندی
loomed
بلندی
rise
بلندی
loftiness
بلندی
loudness
بلندی
tallness
بلندی
sublimity
بلندی
altitudes
بلندی
Highness
بلندی
elevations
بلندی
heights
بلندی
ascendent
بلندی
loom
بلندی
elevation
بلندی
low-rise
کم بلندی
gratification
سر بلندی
Highnesses
بلندی
height
بلندی
uplands
بلندی
toft
بلندی
exaltedness
بلندی
isobath
خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
acrophobia
بلندی هراسی
eminence
تعالی بلندی
Highness
بلندی مقام
hilliness
پستی و بلندی
Highnesses
بلندی مقام
height of fill
بلندی اکند
acrophobia
ترس از بلندی
supremacy
بلندی افراشتگی
how tall is it?
بلندی ان چقدراست
height of building
بلندی ساختمان
hypsometry
بلندی پیمایی
eminency
تعالی بلندی
headroom
بلندی طاق
effective length of strut
بلندی کمانش
crow's nest
بالای بلندی
critical height
بلندی بحرانی
contour
پست و بلندی
ruggedness
پستی و بلندی
ups and down
پستی و بلندی
suction lift
بلندی مکش
volumes
بلندی صدا
tonal volume
بلندی صوت
volume
بلندی صدا
altitude
بلندی از سطح دریا
accentuation
پستی و بلندی صدا
generously
با نظر بلندی به جوانمردی
blade height adjustment
پهنای تنظیم بلندی
sone
واحد بلندی صوت
superelevation
بلندی بر اضافه ارتفاع
edge raise
بلندی لبه ورق
vu
واحد بلندی صدا
lift
مرتفع بنظرامدن بلندی
embank
بلندی یاپشته ساختن
altitudes
بلندی از سطح دریا
lifted
مرتفع بنظرامدن بلندی
lifting
مرتفع بنظرامدن بلندی
lifts
مرتفع بنظرامدن بلندی
feature line
خط پست و بلندی زمین
head way
بلندی طاق سرعت
volume unit
واحد بلندی صدا
to bring to the same plane
[height]
به یک صفحه
[بلندی]
آوردن
featured
وضع پست و بلندی زمین
features
وضع پست و بلندی زمین
feature
وضع پست و بلندی زمین
bird's eye view
منظرهای که از بلندی دیده میشود
relief
شکل فاهری و پست و بلندی
bird's eye views
منظرهای که از بلندی دیده میشود
tachymeter
دوربین پیمایش بلندی یا فاصله
featuring
وضع پست و بلندی زمین
stentor
شخصی که صدای بلندی دارد
the door banged
درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
homogeneous area
منطقه هموارو بدون پست و بلندی
safety zone
بلندی وسط خیابان مخصوص عابرین
sagfety island
بلندی وسط خیابان مخصوص عابرین
auxiliary contours
خطوط میزان منحنی واسطه خطوط میزان منحنی تکمیلی
hyetography
نقشه کشی از بارندگی نمایش بارش با نقشه
dipole
انتنی که نصف طول موج بلندی دارد
traffic island
بلندی وسط خیابان مخصوص توقف پیاده رو
storm water
فاضلاب ناشی از بارندگی فاضلاب سطحی
nilometer
الت خود نگارودرجه داربرای سنجش بلندی اب رودخانه
dolman
جامه بلندی که جلوش باز و استین تنگی دارد
plateform
بلندی قسمتی از کف سالن یا محلی بنیاد یا اساس چیزی
grandfather clock
ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
grandfather clocks
ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
net antena
انتن روی تور والیبال به بلندی 76 تا 101 سانتیمتر
to take the a
بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
douglas fir
یک نوع گیاه همیشه بهار بلندی که در غرب امریکامی روید
liberal gift
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
key signature
گامهای کوتاه و بلندی که پس ازکلیدموسیقی برای نشان دادن نوع ک لیدنوشته میشود
runoff coefficient
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
rainfall index
شاخص بارش شاخص بارندگی
depth contour
خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
hot dog skiing
اسکی کردن با سرعت در میان پستی و بلندی یا بوس و تابع تکنیک خاصی هم نیست
level
میزان
yardstick
میزان
scales
میزان
meters
میزان
yardsticks
میزان
meter
میزان
metres
میزان
At the rate of . On a scale of .
به میزان
weight
میزان
volume
میزان
volumes
میزان
levels
میزان
rhythm
میزان
rhythms
میزان
levelled
میزان
leveled
میزان
metre
میزان
libra
میزان
rates
میزان
unit
میزان
units
میزان
amounting
میزان
amounted
میزان
scalage
میزان
amounts
میزان
librae
میزان
balance
میزان
noise level
میزان خش
criterion
میزان
adjustments
میزان
adjustment
میزان
balances
میزان
infiltration rate
میزان
amount
میزان
measure
میزان
rate
میزان
rate of output
میزان تولید
survival rate
میزان ماندگاری
rate of spending
میزان مخارج
line of cerdit
میزان اعتبار
knock rating
میزان بهسوزی
sprinkling
میزان اندک
rate of turn
میزان گردش
module
اندازه میزان
rate of flow
میزان جریان
demand surface
میزان تقاضا
remedy
درمان میزان
remedies
درمان میزان
setscrew
پیچ میزان
remedied
درمان میزان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com