Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
convertible table
میز صحرایی تا شونده
Other Matches
bleacher
صندلیهای چند ردیفی صحرایی نیمکتهای اموزشی صحرایی
self reacting
بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
precipitates
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitated
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate
غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
campestral
صحرایی
outdoor
صحرایی
gerbille
موش صحرایی
voles
موش صحرایی
vole
موش صحرایی
landrail
ابچلیک صحرایی
mentha piperita
نعناع صحرایی
crab apple
سیب صحرایی
latrine
توالت صحرایی
fieldartillery
توپخانه صحرایی
crab apples
سیب صحرایی
field glasses
عینک صحرایی
canning
مستراح صحرایی
out guard
گشتی صحرایی
pavilion
چادر صحرایی
pavilions
چادر صحرایی
ratton
موش صحرایی
cans
مستراح صحرایی
oat
جو صحرایی یولاف
outsentry
پاسدار صحرایی
can
مستراح صحرایی
field work
کار صحرایی
field wire
سیم صحرایی
field stockade
ذخایر صحرایی
field atrillery
توپخانه صحرایی
field army
ارتش صحرایی
field archery
تیراندازی صحرایی
fiedl fortifications
استحکامات صحرایی
good king
اسفناج صحرایی
bindweed
نیلوفر صحرایی
good henry
اسفناج صحرایی
english mercury
اسفناج صحرایی
caracal
گربه صحرایی
drumhead court martial
محاکمه صحرایی
corn parsley
جعفری صحرایی
field exercise
خدمات صحرایی
field exercise
تمرین صحرایی
field shop
تعمیرگاه صحرایی
field shop
کارگاه صحرایی
abutilon
خطمی صحرایی
field ration
جیره صحرایی
field radio
بی سیم صحرایی
field notes
یادداشتهای صحرایی
field maintenance
نگهداری صحرایی
field laboratory
ازمایشگاه صحرایی
field kitchen
اشپزخانه صحرایی
field gun
توپ صحرایی
field glass
دوربین صحرایی
corn mayweed
بابونه صحرایی
gerbils
موش صحرایی
call box
تلفن صحرایی
scabiosa
مامیثای صحرایی
prison camps
زندان صحرایی
prison camp
زندان صحرایی
orienteering
مسابقهی دو صحرایی
fieldmouse
موش صحرایی
fieldmice
موش صحرایی
field hospitals
بیمارستان صحرایی
field hospital
بیمارستان صحرایی
call boxes
تلفن صحرایی
rat
موش صحرایی
artillery
توپخانه صحرایی
gerbil
موش صحرایی
fieldpiece
تفنگ یا توپ صحرایی
hudson seal
خز موش صحرایی امریکا
hunter's round
نوعی مسابقه صحرایی
field
زمینه رزمی صحرایی
tare
ویسیای صحرایی ماشک
fielded
زمینه رزمی صحرایی
fields
زمینه رزمی صحرایی
field round
یک دور تیراندازی صحرایی
field arrow
تیرهای تیراندازی صحرایی
dodders
کتان صحرایی لرزیدن
field officer
افسر عملیات صحرایی
field manual
ائین نامه صحرایی
dodder
کتان صحرایی لرزیدن
land girl n
دختری که کارهای صحرایی میکرد
field operating
فعال درصحرا رده صحرایی
field radio
رادیوی قابل حمل صحرایی
field commands
یکانهای صحرایی فرماندهیهای رزمی
coyotes
گرگ صحرایی امریکای شمالی
lemmings
موش صحرایی قطب شمال
lemming
موش صحرایی قطب شمال
hock
گیاهان پنیرک شاهدانه صحرایی
coyote
گرگ صحرایی امریکای شمالی
fieldwork
کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
field events
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
field event
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
ess
دو پیچ در سمت مخالف درمسیر صحرایی
out door
صحرایی در هوای ازاد انجام شده
peafowl
قوقاول بزرگ صحرایی جنوب اسیا
steeplechase
اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
steeplechases
اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
equestrian events
مسابقه کنترل اسب و پرش درمسافت صحرایی
field expedient
روشهای اضطراری اخراجات در صحرا تدابیر صحرایی
cross country
خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
greenest
چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
green
چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
step down
کم شونده
folding
تا شونده
squashy
له شونده
diminishing
کم شونده
vimineous
خم شونده
deliquescent
اب شونده
revulsive
جابجا شونده
evanescent
محو شونده
examinee
امتحان شونده
perfusive
پاشیده شونده
excurrent
جاری شونده
perfusive
پخش شونده
proliferous
تکثیر شونده
rigescent
سفت شونده
pulverulent
خرد شونده
rigescent
سخت شونده
eruptional
منفجر شونده
dilatant
گشاد شونده
deviator
منحرف شونده
deteriorative
بدتر شونده
depreciable
مستهلک شونده
concentrator
متمرکز شونده
restrainer
مانع شونده
concretive
سفت شونده
comparand
قیاس شونده
displaceable
جابجا شونده
remittent
سبک شونده
redintegrate
تجدید شونده
erubescent
سرخ شونده
rarefactive
رقیق شونده
retractive
جمع شونده
emanative
صادر شونده
recreant
تسلیم شونده
emissive
خارج شونده
rubescent
قرمز شونده
combinatory
ترکیب شونده
stretchy
گشاد شونده
tilting board
صفحه کج شونده
ingressive
داخل شونده
ingravescent
سخت تر شونده
ingoing
داخل شونده
ingoing
وارد شونده
increscent
زیاد شونده
inbound
وارد شونده
tensive
وخیم شونده
illative
منتج شونده
inhibiter
مانع شونده
inhibitor
مانع شونده
meliorative
بهتر شونده
locator
جایگزین شونده
liquescent
مایع شونده
latescent
پنهان شونده
tensive
سفت شونده
juvenescent
جوان شونده
introgresseive
داخل شونده
intrant
داخل شونده
tabescent
لاغر شونده
metastatic
جابجا شونده
simultaneous with each other
با هم واقع شونده
seconder
دوم شونده
hardenable
سخت شونده
napidescent
سنگ شونده
nigrescent
سیاه شونده
osculant
واقع شونده
seceder
منتزع شونده
stretchier
گشاد شونده
soluble oil
روغن حل شونده
migratory
جابجا شونده
fill in
جانشین شونده
gray
سفید شونده
virescent
سبز شونده
gelable
دلمه شونده
gelable
ژلاتینی شونده
fusible
ذوب شونده
frondescent
برگ شونده
foldaway
کوچک شونده
fly table
میز تا شونده
stretchiest
گشاد شونده
accumulating
جمع شونده
clincher
متمسک شونده
adrenergic
فعال شونده
aggravative
بدتر شونده
analysand
تحلیل شونده
interviewees
مصاحبه شونده
clinchers
متمسک شونده
menstruating
قاعده شونده
menstruating
بی نماز شونده
interviewee
مصاحبه شونده
congregative
جمع شونده
technical
دگرگون شونده
assimilatory
هم جنس شونده
accumulative
جمع شونده
conducive
منجر شونده
conducive
موجب شونده
acquiescent
راضی شونده
payee
پرداخت شونده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com