Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
English
Persian
mine
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mined
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mines
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
Other Matches
fuze
ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
stripping
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
pool
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pooled
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pools
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
loads
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
charge
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charges
خرج گذاری کردن شارژ کردن
numeric
که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
fishbone mine
سیستم مین گذاری که به صورت شاخههای موازی است
synthesized
هم گذاری کردن
synthesize
هم گذاری کردن
synthesizes
هم گذاری کردن
synthesizing
هم گذاری کردن
synthesises
هم گذاری کردن
synthesised
هم گذاری کردن
synthesising
هم گذاری کردن
investing
سرمایه گذاری کردن
punctuated
نقطه گذاری کردن
mark
علامت گذاری کردن
load
خرج گذاری کردن
christen
نام گذاری کردن
invested
سرمایه گذاری کردن
christened
نام گذاری کردن
mining
مین گذاری کردن
fund
سرمایه گذاری کردن
invests
سرمایه گذاری کردن
funded
سرمایه گذاری کردن
cost
قیمت گذاری کردن
load
ذخیره گذاری کردن
to lay the track
ریل گذاری کردن
paragraph
فاصله گذاری کردن
loads
ذخیره گذاری کردن
invest
سرمایه گذاری کردن
punctuates
نقطه گذاری کردن
deposits
سرمایه گذاری کردن
punctuating
نقطه گذاری کردن
christens
نام گذاری کردن
loads
خرج گذاری کردن
punctuate
نقطه گذاری کردن
paragraphs
فاصله گذاری کردن
primming
چاشنی گذاری کردن
deposit
سرمایه گذاری کردن
tracklaying
شنی گذاری کردن
to sow mines
مین گذاری کردن
point
نقطه گذاری کردن
paginate
صفحه گذاری کردن
marks
علامت گذاری کردن
pages
صفحات را نمره گذاری کردن
wattle
نرده گذاری کردن بستن
crowns
تاج گذاری کردن پوشاندن
page
صفحات را نمره گذاری کردن
recapitalize
سرمایه گذاری مجدد کردن
mark
نمره گذاری کردن علامت
point
نقطه گذاری کردن ممیز
paged
صفحات را نمره گذاری کردن
crown
تاج گذاری کردن پوشاندن
loading
خرج گذاری کردن سلاح
color codig
علامت گذاری کردن مهمات
marks
نمره گذاری کردن علامت
overcapitalize
بیش از حد سرمایه گذاری کردن
punctuating
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuate
نشان گذاری کردن نقطه دار
to lodge a complaint
عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
punctuates
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuated
نشان گذاری کردن نقطه دار
discrete
الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
milestone
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestones
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
To put money into somethings.
درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
denationalizing
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
fuzing
چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
check register
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
misprision
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
tick mark
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
weather board
تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
to space out letters
[text]
فاصله گذاری
[بین حروف را بیشتر کردن]
[رایانه شناسی ]
[چاپ]
invoiced
صورت کردن
invoices
صورت کردن
invoicing
صورت کردن
invoice
صورت کردن
list
صورت کردن
tetragraph
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
roster
وارد صورت کردن
rosters
وارد صورت کردن
to strike off the rolls
از صورت حذف کردن
scheduled
صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
schedules
صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
schedule
صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
mine action
عمل کردن به صورت مین
strike off the rolls
از صورت وکلا خارج کردن
inventory
از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
take something to heart
<idiom>
به صورت جدی تصمیم گیری کردن
skews
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skew
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skewing
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
To take an invevtory.
صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
to e. figures upon astone
صورت هایی بر سنگ نقش کردن
to stare at person in the face
توی صورت کسی خیره یابربرنگاه کردن
figure eight fake
ارایش کردن طنابهای ناو به صورت چلیپایی
administrative landing
پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
hasty sling
حلقه کردن بند تفنگ به صورت تعجیلی
to save ones face
ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
mercury delay line
روش مرتب کردن داده ها به صورت پاس ها در طول جیوه
to marshal one's creditors
صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
mine watching
عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
source
1-لیست کردن متن به صورت اصلی . 2-لیست کردن برنامه اصلی
lotions
محلول طبی مخصوص شستشویا ضدعفونی کردن صورت وغیره لوسیون
lotion
محلول طبی مخصوص شستشویا ضدعفونی کردن صورت وغیره لوسیون
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
WAVE file
روش استاندارد مرتب کردن سیگنال آنالوگ به صورت دیجیتال در O ویندوز ماکروسافت .
index
لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
format
مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
select
خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
indexes
لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
indexed
لیست موضوعات طبقه بندی شده به گروههایی یا مرتب کردن به صورت الفبا
selected
خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
formats
مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
selects
خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
WAV file
روش استاندارد مرتب کردن سیگنال آنالوگ به صورت دیجیتال در O ویندوز ماکروسافت .
declaration
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
declarations
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
declarative statement
نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
hotspot
فضای خاص در تصویر یا نمایش که در صورت حرکت کردن نمایشگر روی آن کار خاصی میکند
texts
پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و..
text
پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و..
overlays
نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlay
نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
auto
توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
autos
توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
overlaying
نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
keep up appearances
فاهر خود را حفظ کردن صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتن
codress procedure
روش ذکر گیرندگان به صورت رمزی روش رمز کردن کلیه پیام
grease paint
رنگ روعنی برای رنگ کردن صورت بازیگران
dual
سیستم مرتب کردن قط عات RAM روی دو طرف کابلها به طوری که در صورت بروز خطا دو مسیر جداگانه بین سرور ها باشد
keypad
مجموعه ده کلید با طرح . شامل شده در بیشتر صفحه کلیدها به صورت کلیدهای جداگانه برای وارد کردن حجم زیاد داده عددی
mirrored
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
surf
جستجوی وب سایت با نگاه کردن به صفحات وب به صورت نا مرتب ولی حرکت ساده بین صفحات با استفاده از اتصالات
mirrors
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirror
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
residential investments
سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
decimal
کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
decimals
کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
fail
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
desired investment
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
overcapitalization
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
time
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printers
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printer
وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
tabulates
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulate
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulated
مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
plastic bubble keyboard
صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
packets
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packet
روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
deletion
روشی برای دوباره ایجاد کردن فایلهای حذف شده وقتی فایلی حذف میشود سکتورهای دیسک نگهداری می شوند چون ممکن است حذف با اشتباه صورت گرفته باشد
prima facie evidence
مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com