Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
flag waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag-waving
میهن پرستی بحد افراط وجنون
Other Matches
chauvinism
افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
patriotism
میهن پرستی
patrioism
میهن پرستی
public spiritedness
میهن پرستی
spread eagle
میهن پرستی افراطی
chauvinism
میهن پرستی افراطی شوونیسم
chauvinism
میهن پرستی از روی تعصب
public spirit
خیر خواهی برای مردم میهن پرستی
jingo
کسی که به عنوان میهن پرستی از سیاست جنگجویانه و تجاوزکارانه دولت خودطرفداری میکند
legalism
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
schizoid
مبتلا به اختلال روانی وجنون گوشه گیری
cult
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
cults
هوس وجنون برای تقلید از رسم یاطرز فکری
frill
افراط
frills
افراط
extravagance
افراط
excesses
افراط
excess
افراط
self indulgence
افراط
extravagances
افراط
inordinacy
افراط
excessiveness
افراط
excessive use
افراط
inordinateness
افراط
intemperance
افراط
exorbitance
افراط
superfluity
افراط
extremeness
افراط
overindulgence
افراط
fulsomeness
افراط
motherlands
میهن
f.countryman
هم میهن
mother country
میهن
mother countries
میهن
fenow country men
هم میهن
fatherlands
میهن
fatherland
میهن
countrymen
هم میهن
fellow countryman
هم میهن
countryman
هم میهن
native land
میهن
native country
میهن
natire country
میهن
mother land
میهن
compatriotic
هم میهن
country man
هم میهن
compatriots
هم میهن
compatriot
هم میهن
countrywoman
هم میهن
patiot
هم میهن
homelands
میهن
home
میهن
motherland
میهن
homeland
میهن
home
میهن
homeland
میهن
homes
میهن
extremity
افراط و تفریط
extremities
افراط و تفریط
extremism
افراط گرایی
excessively
بحد افراط
outrageousness
تجاوز افراط
extravagantly
با افراط کاری
self-indulgent
افراط کار
self indulgent
افراط کار
scrupulously
بحد افراط
extravagantly
با افراط زیاد
intemperate
افراط کار
enormously
بحد افراط
overindulge
افراط ورزیدن
excess
افراط بی اعتدالی
excesses
افراط بی اعتدالی
to carry to excess
افراط کردن در
indulges
افراط کردن
indulged
افراط کردن
hypercriticism
افراط در انتقاد
indulge
افراط کردن
hard line
افراط آمیز
exorbitance
زیادی افراط
ultraism
افراط کاری
distemperate
افراط کار
wanton
افراط کردن
indulging
افراط کردن
to run to extremes
افراط وتفریطکردن
patiot
میهن دوست
patriotically
میهن پرستانه
landsman
بومی هم میهن
home
میهن وطن
partisan
میهن پرست
public-spirited
میهن پرست
patriotic
میهن دوست
incivism
بی علاقگی به میهن
homes
میهن وطن
homemade
ساخت میهن
patiot
میهن پرست
home-made
ساخت میهن
civism
دلبستگی به میهن
partisans
میهن پرست
immigrating
میهن گزیدن
one's native soil
میهن زمین
motherland
مادر میهن
immigrates
میهن گزیدن
immigrated
میهن گزیدن
immigrate
میهن گزیدن
homesick
در فراق میهن
motherlands
مادر میهن
patriot
میهن پرست
indulgences
زیاده روی افراط
cachinnate
در خنده افراط کردن
indulgence
زیاده روی افراط
overbuy
در خرید افراط کردن
oxyopia
تزئینی بحد افراط
wasteful
افراط کار متلف
indulgences
از راه افراط بخشیدن
indulgence
از راه افراط بخشیدن
supererogation
افراط در انجام وفیفه
religiose
دیندار بحط افراط
go to extreme
افراط و تفریط کردن
potation
جرعه افراط در شرب
golden mean
برکناری از افراط و تفریط
take an extreme course
افراط یا تفریط کردن
carouse
در مشروب افراط کردن
caroused
در مشروب افراط کردن
carouses
در مشروب افراط کردن
carousing
در مشروب افراط کردن
to take an extreme course
افراط یاتفریط کردن
compatriot
هم وطن هم میهن هواخواه
patriots
میهن پرست ها
[مرد]
jingo
میهن پرست متجاوز
patricide
خائن به میهن پدرکش
patriot
شخص میهن پرست
chauvinist
میهن پرست متعصب
patriots
شخص میهن پرست
repatriation
برگشتن یا برگرداندن به میهن
patricides
خائن به میهن پدرکش
patriotically
از روی میهن دوستی
nostalgia
دلتنگی برای میهن
to expatriate oneself
جلای میهن کردن
compatriots
هم وطن هم میهن هواخواه
repatriations
برگشتن یا برگرداندن به میهن
parricide
خائن به میهن پدر کش
parricides
خائن به میهن پدر کش
patriots
میهن پرستان
[مرد]
ultra individualism
اعتقاد به اصالت فرد در حد افراط
profit cannibalism
افراط در تخفیف و ارزان فروشی
purism
افراط در استعمال صحیح الفاظ
plethora
ازدیاد خون در یک نقطه افراط
radical
افراطی افراط گرا ریشهای
radicals
افراطی افراط گرا ریشهای
overnice
دقت گیر بحد افراط
extremism
افراط کاری عقیده افراطی
overmuch
بحد افراط بمقدار زیاد
intemperately
ازروی افراط با زیاده روی
expatriates
ترک کردن میهن تبعیدی
expatriate
ترک کردن میهن تبعیدی
silk manufactures of home
کالاهای ابریشمی ساخت میهن
hom ward bound
اماده رفتن به کشور میهن
bound for home
اماده رفتن به کشور میهن
idolism
بت پرستی
gentilism
بت پرستی
philogyny
زن پرستی
gyniolatry
زن پرستی
heathenishness
بت پرستی
idolarty
بت پرستی
fetishist
بت پرستی
booze
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
overacts
در ایفای نقش خود افراط کردن
overacting
در ایفای نقش خود افراط کردن
blase
بیزار از عشرت در اثر افراط درخوشی
prudishness
نمایش عفت یااداب بحد افراط
overacted
در ایفای نقش خود افراط کردن
boozed
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
overact
در ایفای نقش خود افراط کردن
boozing
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
boozes
مشروبات الکلی بحد افراط نوشیدن
radicalism
گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
maccabees
خانواده میهن پرستان مکابی یهود
to bleed for one's country
برای میهن خود خون دادن
plutolatry
ثروت پرستی
benevolence
نوع پرستی
pagandom
بت پرستی بی تمدنی
altruism
نوع پرستی
traditionalism
سنت پرستی
superstition
موهوم پرستی
sensuality
شهوت پرستی
obscurantism
کهنه پرستی
superstitions
موهوم پرستی
lewdness
شهوت پرستی
philanthropy
نوع پرستی
phallicism
ذکر پرستی
pygmalionism
افریده پرستی
gluttony
شکم پرستی
zeal
وطن پرستی
zootheism
حیوان پرستی
superstitiousness
موهوم پرستی
zootheism
جانور پرستی
narcissism
خود پرستی
xenophilism
بیگانه پرستی
worldliness
دنیا پرستی
uxoriousness
عیال پرستی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com