Dictiornary-Farsi | میکشد کشنده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 99 (6 milliseconds)

English	Persian
dragman	میکشد کشنده


Other Matches

sponge absorbs water	میکشد
liners	کسی که خط میکشد
liner	کسی که خط میکشد
arvicide	که کرم حشره را میکشد
snorter	کسیکه خرناس میکشد
stabber	زخمی که تیر میکشد
What's taking so long?	چرا اینقدر طول میکشد؟
steering wheel puller	وسیلهای که غربالک رابیرون میکشد
bloodsucker	کسی که از دیگری پول بیرون میکشد
slow moving	کالاهایی که فروختن انها مدت زیادی طول میکشد
enticing	کشنده
mortals	کشنده
mortal	کشنده
deadliest	کشنده
tracker	کشنده
alluring	کشنده
trackers	کشنده
tractive	کشنده
tensor	کشنده
lethiferous	کشنده
pestilent	کشنده
puller	کشنده
delineator	کشنده
deathy	کشنده
death ful	کشنده
sorbent	کشنده
inhalant	بو کشنده
assassinator	کشنده
drainer	اب کشنده
prepossessing	کشنده
fatal	کشنده
pernicious	کشنده
suicidal	کشنده
inviting	کشنده
tensioner	کشنده
attractive	کشنده
murderous	کشنده
murderers	کشنده
murderer	کشنده
perishing	کشنده
plotters	کشنده
plotter	کشنده
killer	کشنده
deadlier	کشنده
deadly	کشنده
killers	کشنده
lethal	کشنده
hauling part	قسمت کشنده
fungicidal	کشنده قارچ
herbicidal	کشنده گیاهان
killer whales	وال کشنده
inhaul	به داخل کشنده
introversive	بدرون کشنده
introvertive	بدرون کشنده
it is mortal to him	کشنده اوست
lancinating	تیر کشنده
lethality	کشنده بودن
nonlethal	غیر کشنده
ovicidal	کشنده تخم
drum plotter	کشنده طبله
drawer	کشنده برات یا چک
tractive effort	نیروی کشنده
killing	کشنده دلربا
stertorous	خرناس کشنده
killings	کشنده دلربا
death blow	ضربت کشنده
drawers	کشنده برات یا چک
killer whale	وال کشنده
mortally	بطور کشنده
pestilently	بطور کشنده
howling	جیغ کشنده
howling	زوزه کشنده
median lethal dose	دوز متوسط کشنده
pesticide	کشنده حشره موذی
nitrogen mustard	گاز کشنده خردل
dead ground	اتصال به زمین کشنده
adducent	بداخل کشنده مقرب
invitingly	بطور جالب یا کشنده
disinfestant	ماده کشنده حشرات
downhaul	طناب پایین کشنده
pesticides	کشنده حشره موذی
ejector	پوکه کش بیرون کشنده
lethal	وابسته به مرگ کشنده
attractively	بطور کشنده یا جاذب
to cach one's death	دچار سرماخوردگی کشنده شدن
adductive	استشهادی بسوی محور کشنده
biocid	قاطع حیات کشنده حشرات
boat falls	طناب بالا کشنده قایق
slaughterous	مبنی بر خونریزی و کشتار کشنده
raymond hook	قلاب بالا کشنده قایق
electron withdrawing substituent	گروه استخلافی الکترون کشنده
It is murder driving on this freeway ( motorway , highway ) .	رانندگی دراین بزرگراه کشنده است
rodenticide	دارو یا عامل کشنده جانوران جونده
caricaturists	کشنده تصویرهای مضحک واغراق امیز
caricaturist	کشنده تصویرهای مضحک واغراق امیز
lanciation	سوراخ کردن یا تیر کشیدن دردتیر کشنده
counter check	چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
downhaul	پایین کشیدن رشته پایین کشنده