Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 105 (8 milliseconds)
English
Persian
it was left unfinished
ناتمام ماند
Other Matches
undone
ناتمام
imperfective
ناتمام
imcomplete
ناتمام
inconsummate
ناتمام
immature
ناتمام
defective
ناتمام
incomplete
ناتمام
roughcast
ناتمام
partial
ناتمام
inconclusive
ناتمام
unfinished
ناتمام
imperfect
ناتمام
workless
ناتمام
rough coating
ناتمام
rough cast
ناتمام
attempted theft
سرقت ناتمام
half pay
حقوق ناتمام
unfiished
ناتمام نالایق
raw products
محصولات ناتمام
imperfect structural
ساختمان ناتمام
unfinished task
تکلیف ناتمام
interrupted task
تکلیف ناتمام
inconclusively
بطور ناتمام
attempted murder
قتل ناتمام
incompletely
بطور ناتمام
incomplete setences test
ازمون جملههای ناتمام
to abort an experiment
آزمایشی را ناتمام قطع کردن
drew
دریافت کرد ناتمام گذاشت
rotter incomplete sentences blank
برگ جملههای ناتمام راتر
adjourned
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourning
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourn
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
adjourns
بتعویق انداختن بازی ناتمام ثبت
sealed move
حرکت ثبتی در بازی شطرنج ناتمام
inertia
ماند
remanence
پس ماند
residues
پس ماند
residue
پس ماند
moment of inertia
گشتاور ماند
inertial force
نیروی ماند
residual magnetism
مغناطیس پس ماند
magnetic inertia
پس ماند مغناطیسی
that borders upon madness
اینکاربدیوانگی می ماند
he did not open his lips
خاموش ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid .
<proverb>
آب که یک جا ماند مى گندد.
store
می باقی می ماند
storing
می باقی می ماند
invariant mass
جرم ماند
[فیزیک]
rest mass
جرم ماند
[فیزیک]
She was left out in the cold . she was left high and dry .
سرش بی کلاه ماند
intrinsic mass
جرم ماند
[فیزیک]
proper mass
جرم ماند
[فیزیک]
mass
جرم ماند
[فیزیک]
angular mass
گشتاور ماند
[فیزیک]
She wI'll survive . She wI'll pull through.
زنده خواهد ماند
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish.
داغش به دلم ماند
rotational inertia
گشتاور ماند
[فیزیک]
He wisely stayed at home .
عقل کردودرمنزل ماند
principal moment of inertia
لنگر اصلی ماند
principal axis of inertia
محور اصلی ماند
it was snowed under
زیر برف ماند
displacement hull
قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
impulses
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
It left a good taste in my mouth .
مزه اش توی دهانم ماند
The would left a mark.
جای زخم باقی ماند
impulse
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
much sugar was left
قند زیادی باقی ماند
discloses
یات چیزی که باید مخفی می ماند
impulsive
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
The judge remained an honest man all his life .
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
برف روی زمین نمی ماند.
duration
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
disclosing
یات چیزی که باید مخفی می ماند
She wI'll never realize this wish.
این آرزو بدلش خواهد ماند
That way, it stays in suspension.
به این صورت معلق باقی می ماند.
pratincole
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
disclose
یات چیزی که باید مخفی می ماند
dead wood
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
baby split
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
A full purse never lacks friends..
<proverb>
یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
sea echelon
بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
knuckle sprue
استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
to gloze over one's words
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
I dont quite remembered to post (mail)your letter.
کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
This is an elusive word .
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
hypothecate
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
fairness
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
switching
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
inputted
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
steady state
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
attempted rape
شروع به تجاوز جنسی تجاوز ناتمام
tenant right
حقی است که درانقضای مهلت مقرر بابت تغییراتی که مستاجر در عین مستاجره داده و انتفاع ازانها ناتمام مانده است به وی تعلق می گیرد
separate
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separated
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separates
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
This door will not last (long)on its hinges .
<proverb>
این در به این پاشنه نمى ماند .
shelf life
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
gresham's law
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
equation of time
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
word
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
worded
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com