English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
market failure ناتوانی بازار
Other Matches
walras law براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
dumping فروش کالا در بازار خارج به قیمتی ارزانتر از بازار داخل
market research تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
fairer بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairest بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairs بازار مکاره هفته بازار عادلانه
market failure شکست بازار نارسائی بازار
market value در بازار قیمت بازار
market socialism سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
sickliness ناتوانی
incapacitation ناتوانی
impotence ناتوانی
prosternation ناتوانی
failures ناتوانی
disability ناتوانی
failure ناتوانی
inability ناتوانی
insufficiency ناتوانی
disablement ناتوانی
insufficience ناتوانی
incapability ناتوانی
impotency ناتوانی
flivver ناتوانی
faintness ناتوانی
enfeeblement ناتوانی
decropitude ناتوانی
asthenia ناتوانی
disabilities ناتوانی
amusia ناتوانی موسیقایی
reading disability ناتوانی در خواندن
perceptual handicap ناتوانی ذهنی
intolerance تعصب ناتوانی
impotence ناتوانی جنسی
acalculia ناتوانی در حساب
acatamathesia ناتوانی ادراکی
anaphia ناتوانی بساوشی
debility ضعف و ناتوانی
asemasia ناتوانی نمادی
intolerancy تعصب ناتوانی
asemia ناتوانی نمادی
acraturesis ناتوانی در دفع ادرار
impotently از روی ضعف و ناتوانی
feebly از روی ضعف و ناتوانی
scatter arm ناتوانی در پرتاب یا پاس
insolvency ناتوانی درپرداخت دین
nervous breakdown ناتوانی روانی [پزشکی]
muff ناتوانی در گرفتن توپ
muffed ناتوانی در گرفتن توپ
muffing ناتوانی در گرفتن توپ
muffs ناتوانی در گرفتن توپ
undersexed دارای ناتوانی جنسی
decrepitude حالت ضعف و ناتوانی فرتوتی
market economy اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economies اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
blow ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ با دو ضربه
blows ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ با دو ضربه
pick a cherry ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
to invalid a soldier home سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن
blows ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
blow ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
don't give up the day job <idiom> [در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
count حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counted حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counting حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counts حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
market places بازار
market place بازار
cloth-hall بازار
agora بازار
trone بازار
shopping center بازار
mart بازار
market بازار
the mareet was weak بازار
marketed بازار
bazaars بازار
bazaar بازار
markets بازار
mismatch ناتوانی سیستم مکش توربین گاز برای تامین جریان هوای مورد نیاز موتور به هنگام دور زدن یا سایر حالات اشفته
exchange market بازار اسعار
falling market بازار رو به زوال
domestic market بازار داخلی
dead market بازار کم فروش
loan market بازار وام
market appraisal سنجش بازار
fair market بازار مکاره
dead market بازار کساد
market demand تقاضای بازار
market equilibrium تعادل بازار
credit market بازار اعتباری
imperfect market بازار ناقص
fair market هفته بازار
financial market بازار مالی
home market بازار داخلی
historical cost قیمت بازار
gold market بازار طلا
foreign market بازار خارج
foreign exchange market بازار ارز
mart بازار مالی
download بازار کارافتاده
labor market بازار کار
county fair بازار روز
sharing the market تقسیم بازار
market trust بازار انحصاری
market trends روندهای بازار
market system نظام بازار
market structure بنیان بازار
market structure ساخت بازار
market share سهم بازار
market segmentation تقسیم بازار
market risk خطر بازار
marketplace بازار گاه
EEC بازار مشترک
widening of market گسترش بازار
sales area بازار فروش
spot market بازار نقدی
perfect market بازار کامل
oil market بازار نفت
the market is dull بازار کساداست
seller's market بازار فروشنده
market value قیمت بازار
wage market بازار دستمزد
market survey بررسی بازار
market review بررسی بازار
market prices قیمتهای بازار
market leader پیشرو بازار
market leader پیشقدم در بازار
market imperfection نقص بازار
market functions وفائف بازار
market freedom ازادی بازار
market mechanism مکانیسم بازار
market opportunity فرصت بازار
carpet market بازار فرش
market price قیمت بازار
market penetration نفوذ به بازار
narrow market بازار محدود
market segmentation تجزیه بازار
market overt بازار اشکار
market oriented در جهت بازار
market forces نیروهای بازار
supermarkets ابر بازار
sale بازار فروش
marketing بازار یابی
outlets بازار فروش
aggregate market supply عرضه کل بازار
outlet بازار فروش
bearish market بازار رو به افول
bourse بازار سهام
brand leader پیشرو در بازار
Common Market بازار مشترک
glut پر کردن بازار
free markets بازار ازاد
black markets بازار سیاه
money market بازار پول
money markets بازار پول
supermarket ابر بازار
market research بررسی بازار
emporia بازار بزرگ
emporium بازار بزرگ
market economy اقتصاد بازار
emporiums بازار بزرگ
market economies اقتصاد بازار
black market بازار سیاه
free market بازار ازاد
gluts پر کردن بازار
slumping کسادی بازار
slumped کسادی بازار
buyers market بازار خرید
competition بازار ازاد
capital market بازار سرمایه
competitions بازار ازاد
slump کسادی بازار
commodity market بازار کالا
buyer's market بازار خرید
bullish market بازار رو به رونق
open market بازار باز
tenors بازار سلف
tenor بازار سلف
slumps کسادی بازار
aggregate market demand تقاضای کل بازار
bullion market بازار شمش
county fair بازار مکاره
bullish market بازار احتکاری
open market بازار ازاد
locked in ناتوانی موج سوار در خروج از موج
marketed در بازار دادوستد کردن
marketed به بازار عرضه کردن
market به بازار عرضه کردن
launches جا انداختن کالا در بازار
market در بازار دادوستد کردن
launched جا انداختن کالا در بازار
To depress the market . بازار را کساد کردن
launch جا انداختن کالا در بازار
organizes بازار سازمان یافته
organize بازار سازمان یافته
organising بازار سازمان یافته
organises بازار سازمان یافته
markets به بازار عرضه کردن
marketability قابلیت عرضه در بازار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com