Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English
Persian
muff
ناتوانی در گرفتن توپ
muffed
ناتوانی در گرفتن توپ
muffing
ناتوانی در گرفتن توپ
muffs
ناتوانی در گرفتن توپ
Other Matches
disabilities
ناتوانی
enfeeblement
ناتوانی
insufficience
ناتوانی
asthenia
ناتوانی
inability
ناتوانی
disability
ناتوانی
faintness
ناتوانی
impotency
ناتوانی
sickliness
ناتوانی
incapability
ناتوانی
incapacitation
ناتوانی
flivver
ناتوانی
impotence
ناتوانی
failures
ناتوانی
decropitude
ناتوانی
insufficiency
ناتوانی
failure
ناتوانی
disablement
ناتوانی
prosternation
ناتوانی
asemasia
ناتوانی نمادی
perceptual handicap
ناتوانی ذهنی
intolerance
تعصب ناتوانی
asemia
ناتوانی نمادی
intolerancy
تعصب ناتوانی
market failure
ناتوانی بازار
acalculia
ناتوانی در حساب
debility
ضعف و ناتوانی
acatamathesia
ناتوانی ادراکی
impotence
ناتوانی جنسی
anaphia
ناتوانی بساوشی
amusia
ناتوانی موسیقایی
reading disability
ناتوانی در خواندن
impotently
از روی ضعف و ناتوانی
scatter arm
ناتوانی در پرتاب یا پاس
insolvency
ناتوانی درپرداخت دین
feebly
از روی ضعف و ناتوانی
undersexed
دارای ناتوانی جنسی
acraturesis
ناتوانی در دفع ادرار
nervous breakdown
ناتوانی روانی
[پزشکی]
decrepitude
حالت ضعف و ناتوانی فرتوتی
blows
ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ با دو ضربه
to invalid a soldier home
سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن
pick a cherry
ناتوانی در انداختن تمام میلههای اسان بولینگ
blow
ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ با دو ضربه
don't give up the day job
<idiom>
[در مورد کاری خبره نبودن و ناتوانی انجام آن با مهارت]
blow
ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
blows
ناتوانی بعلت فشار مسابقه اتومبیلرانی یا نقص فنی
counts
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counted
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
count
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
counting
حساب امتیازهای یک ضربه بیلیارد ناتوانی درانداختن تمام میلههای بولینگ
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
mismatch
ناتوانی سیستم مکش توربین گاز برای تامین جریان هوای مورد نیاز موتور به هنگام دور زدن یا سایر حالات اشفته
locked in
ناتوانی موج سوار در خروج از موج
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
To tell some one his fortune .
برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
to break in
گرفتن
raclaim
پس گرفتن
wive
زن گرفتن
retreats
پس گرفتن
situating
جا گرفتن
to bring to a stop
را گرفتن
overtakes
گرفتن
to put a stop to
را گرفتن
recapturing
پس گرفتن
resumption
از سر گرفتن
to catch on
گرفتن
grabbing
گرفتن
to catch a fly
بل گرفتن
situates
جا گرفتن
grabbed
گرفتن
overtake
گرفتن
to call back
پس گرفتن
skims
گرفتن کف
retreating
پس گرفتن
detract
گرفتن
retaking
پس گرفتن
to begin again
از سر گرفتن
hold
گرفتن
skim
کف گرفتن از
To go bad and stink.
بو گرفتن
skim
گرفتن کف
holds
گرفتن
To treat flippantly(lightly).
شل گرفتن
skimmed
کف گرفتن از
skims
کف گرفتن از
skimmed
گرفتن کف
pushing
گرفتن
retakes
پس گرفتن
abate
اب گرفتن از
detracted
گرفتن
detracting
گرفتن
detracts
گرفتن
grab
گرفتن
retreated
پس گرفتن
retreat
پس گرفتن
abating
اب گرفتن از
retake
پس گرفتن
abates
اب گرفتن از
abated
اب گرفتن از
retaken
پس گرفتن
unsay
پس گرفتن
grabs
گرفتن
to nestle oneself
جا گرفتن
resumes
از سر گرفتن
to shut off
را گرفتن
to get at
گرفتن
to addict oneself
خو گرفتن
lay to heart
به دل گرفتن
withdraws
پس گرفتن
to station oneself
جا گرفتن
resumed
از سر گرفتن
resuming
از سر گرفتن
to lay a wager
گرفتن
seize
گرفتن
seized
گرفتن
seizes
گرفتن
to hunt out
گرفتن
cork
گرفتن
corks
گرفتن
encumber
گرفتن
encumbered
گرفتن
encumbering
گرفتن
encumbers
گرفتن
to take a wife
زن گرفتن
resume
از سر گرفتن
takes
گرفتن
take
گرفتن
to take up
گرفتن
recaptures
پس گرفتن
to whisk away or off
گرفتن
tong
گرفتن
situate
جا گرفتن
recaptured
پس گرفتن
withdraw
پس گرفتن
to take fast hold of
گرفتن
blinds
گرفتن
blinded
گرفتن
blind
گرفتن
reoccupy
از سر گرفتن
catch
گرفتن
indwell
جا گرفتن
to take one's stand
جا گرفتن
recapture
پس گرفتن
overtaken
گرفتن
to draw back
پس گرفتن
devest
گرفتن
disesteem
کم گرفتن
to get used to
خو گرفتن
[به]
tithe
ده یک گرفتن از
tithes
ده یک گرفتن از
acquiring
گرفتن
despumate
کف گرفتن از
inclasp
در بر گرفتن
accustoms
خو گرفتن
break out
در گرفتن
to get accustomed to
خو گرفتن
[به]
nails
گرفتن
nailed
گرفتن
nail
گرفتن
infold
در بر گرفتن
renovate
از سر گرفتن
renovated
از سر گرفتن
renovates
از سر گرفتن
captures
گرفتن
adeem
پس گرفتن
puddle
گل گرفتن
puddles
گل گرفتن
capturing
گرفتن
get off the ground
<idiom>
پا گرفتن
accompany
دم گرفتن
accompanies
دم گرفتن
accompanied
دم گرفتن
accustoming
خو گرفتن
false grip
گرفتن
fleas
کک گرفتن
renovating
از سر گرفتن
acquire
گرفتن
capture
گرفتن
wed
گرفتن
flea
کک گرفتن
get at
گرفتن
reclaiming
پس گرفتن
acclimatizing
خو گرفتن
lutes
گل گرفتن
catch on
گرفتن
acclimatized
خو گرفتن
retrieve
پس گرفتن
acclimatize
خو گرفتن
acclimatising
خو گرفتن
retrieved
پس گرفتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com