Dictiornary-Farsi | ناحیه مشترک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
common area	ناحیه مشترک


Other Matches

blitter	عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
botany	گیاهان یک ناحیه زندگی گیاهی یک ناحیه
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
district	ناحیه
situs	ناحیه
areas	ناحیه
subregion	ناحیه
shire	ناحیه
shires	ناحیه
proclimax	ناحیه
zone	ناحیه
output area	ناحیه
zones	ناحیه
sector	ناحیه
sectors	ناحیه
demesne	ناحیه
realms	ناحیه
realm	ناحیه
ranged	ناحیه
reached	ناحیه
reach	ناحیه
regions	ناحیه
region	ناحیه
local <adj.>	ناحیه ای
regional <adj.>	ناحیه ای
range	ناحیه
ranges	ناحیه
reaches	ناحیه
sympatric	هم ناحیه
reaching	ناحیه
districts	ناحیه
partition	ناحیه
partitions	ناحیه
area	ناحیه
wards	ناحیه
ward	ناحیه
participant	مشترک
participants	مشترک
subscribers	مشترک
conjoint	مشترک
subscriber	مشترک
common user	مشترک
party lines	خط مشترک
held in common	مشترک
intercommon	حق مشترک
party line	خط مشترک
joint	مشترک
sense	حس مشترک
commonality	مشترک
commoners	مشترک
common	مشترک
senses	حس مشترک
subscriber's line	خط مشترک
sensed	حس مشترک
commonest	مشترک
commonalities	مشترک
sector commander	فرمانده ناحیه
boom swing	ناحیه لرزش
broca's area	ناحیه بروکا
buffer area	ناحیه میانگیر
silva	ناحیه جنگلی
climatic region	ناحیه اقلیمی
skid row	ناحیه پست
the abdominal region	ناحیه شکم
territorialization	ایجاد ناحیه
telephone area	ناحیه اتصال
soft spot	ناحیه نشست
storage area	ناحیه انبارش
suppressor area	ناحیه بازدارنده
sciatic	ناحیه چاربند
audio range	ناحیه صوتی
erogenous zone	ناحیه شهوتزا
erogenous zones	ناحیه شهوتزا
Equator	ناحیه استوایی
terrain	زمین ناحیه
regionalism	ناحیه گرایی
lumbar	ناحیه کمر
zone of contact	ناحیه تماس
work area	ناحیه کاری
wernicke's area	ناحیه ورنیکه
two phase region	ناحیه دو فازی
touch spot	ناحیه بساوشی
active area	ناحیه فعال
area search	جستجوی ناحیه
arid area	ناحیه خشک
measuring range	ناحیه ی سنجش
baffle area	ناحیه کور
scan area	ناحیه پیمایش
gold field	ناحیه زرخیز
goldfield	ناحیه زرخیز
heat affected zone	ناحیه پیوند
range of adjustment	ناحیه تنظیم
hypnogenic zone	ناحیه خواب زا
indifference zone	ناحیه خنثی
input area	ناحیه ورودی
intermediate zone	ناحیه ی میانی
littoral	ناحیه ساحلی
magnetic domain	ناحیه مغناطیسی
radius of action	ناحیه رانندگی
motor area	ناحیه حرکتی
naval district	ناحیه دریایی
oral zone	ناحیه دهانی
pyramidal area	ناحیه هرمی
overflow area	ناحیه سرریز
genital zone	ناحیه تناسلی
geiger muller region o. plateau	ناحیه قطع
range of storke	ناحیه ضربه
commutation zone	ناحیه کموتاسیون
residential area	ناحیه مسکونی
recording eara	ناحیه ضبط
critical area	ناحیه بحرانی
critical region	ناحیه بحرانی
critical region	ناحیه شاخص
dead space	ناحیه کور
range of variation	ناحیه انحراف
depletion area	ناحیه تخلیه
depletion barrier	ناحیه تخلیه
depletion zone	ناحیه تخلیه
depletion layer	ناحیه تخلیه
edge zone	ناحیه لبه
fixed area	ناحیه ثابت
forbidden zone	ناحیه ممنوع
frequency region	ناحیه فرکانس
range of variation	ناحیه تغییر
output area	ناحیه خروجی
region	ناحیه نظامی
slums	ناحیه فقیرنشین
region	ناحیه عملیات
zones	منطقه ناحیه
part	سهم ناحیه
regions	ناحیه عملیات
regions	ناحیه فضا
regions	ناحیه نظامی
sector	خط کش ریاضی ناحیه
region	ناحیه فضا
slum	ناحیه فقیرنشین
district	ناحیه نظامی
Sept	ناحیه محصو
districts	ناحیه نظامی
sectors	خط کش ریاضی ناحیه
zone	منطقه ناحیه
joint adventure	تجارت مشترک
common	مشترک اشتراکی
mutual interests	منافع مشترک
common trait	ویژگی مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
condominiums	حکومت مشترک
combined publications	نشریات مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
complex fraction	برخه مشترک
joint	ستاد مشترک
concerted action	عمل مشترک
joint	مشترک الحاقی
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
commonweal	مشترک المنافع
my and his father	پدر مشترک من و او
common factor	عامل مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
common fronties	مرز مشترک
common gender	جنس مشترک
common language	زبان مشترک
coinsurance	بیمه مشترک
common multiple	مضرب مشترک
common progarm	برنامه مشترک
common storage	حافظه مشترک
rachis	دیرک مشترک
commonest	مشترک اشتراکی
commoners	مشترک اشتراکی
common wall	دیوار مشترک
common wealth	مشترک المنافع
mutual debts	دیون مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
joint demand	تقاضای مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
joint costs	هزینه مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
Common Market	بازار مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint command	یکان مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
joint account	حساب مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
factors	عامل مشترک
halvers	نیمه مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
joint exercise	تمرین مشترک
joint force	نیروی مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
jointly owned property	مال مشترک
joint zone	منطقه مشترک
factor	عامل مشترک
joint supply	عرضه مشترک
condominiums	تسلط مشترک