Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
intermediate zone
ناحیه ی میانی
Other Matches
blitter
عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
botany
گیاهان یک ناحیه زندگی گیاهی یک ناحیه
medial
میانی
mediate
میانی
centrical
میانی
innermost
میانی
midline
خط میانی
inmost
میانی
center back
بک میانی
centric
میانی
mediums
میانی
medium
میانی
mediated
میانی
middle deck
پل میانی
mesail
میانی
mesne
میانی
mesial
میانی
median
میانی
mesal
میانی
center land
خط میانی
mediates
میانی
mediating
میانی
center stripe
خط میانی زمین
midfield line
خط میانی زمین
ridge rope
سیم میانی
central strip
نوار میانی
intermediate field
میدان میانی
cut splice
پیوند میانی
central reserve
سکوی میانی
dorsomedial
پشتی- میانی
i.f.
فرکانس میانی
neutral conductor
سیم میانی
neutral wire
سیم میانی
halfback
بازیگرخط میانی
halfback
بازیگر میانی
middle layer
قشر میانی
drop keel
تیغه میانی
interband
باند میانی
center wing
بال میانی
mid-
میانی وسطی
hogging
تنش میانی
meddles
میانی وسطی
meddled
میانی وسطی
meddle
میانی وسطی
median
سکوی میانی
midpoint
نقطه میانی
tun dish throught
پاتیل میانی
tympanum
گوش میانی
buffer
حافظه میانی
midpoints
نقطه میانی
middles
میانی وسطی
center circle
دایره میانی
intermediate
طبقه میانی
intermediate
عضو میانی
center line
خط میانی زمین
center section
بال میانی
mid
میانی وسطی
middle
میانی وسطی
intermediate points
جهات میانی
intermediate plate
صفحه میانی
interphase
فاز میانی
middle fraction
جزء میانی
intermediate phase
فاز میانی
intermediate oscillation
نوسان میانی
intermediate office
مرکز میانی
intermediate link
حلقه میانی
intermediate image
تصویر میانی
intermediate fuse
فیوز میانی
midsection
قطعه میانی
intermediate terminal
ترمینال میانی
intermediate transmitter
فرستنده میانی
middle ear
گوش میانی
mid flap
فلپ میانی
mesencephalon
مغز میانی
median income
درامد میانی
lower boom
تیرک میانی
lower boom
بوم میانی
middle fraction
پاره میانی
middle insomnia
بیخوابی میانی
middle part
قسمت میانی
intermediate frequency tank circuit
فرکانس میانی
intermediate frequency
فرکانس میانی
intermediate contact
کنتاکت میانی
interconnection
اتصال میانی
intermediate anneal
التهاب میانی
intermediate band
باند میانی
intermediate layer
لایه میانی
intermediate distribution frame
مقسم میانی
intermediate aperiodic circuit
مدار میانی اپریودیک
middle lintel in window
وادار میانی پنجره
half length illusion
خطای ادراکی میانی
grounded neutral
سیم میانی زمین
intermediate repeater
تقویت کننده میانی
intermediate amplifier
تقویت کننده میانی
midpoint rule
قاعده نقطه میانی
medice
قسمت میانی زمین
medium frequency motor
موتور با فرکانس میانی
intermediate roll stand
مقام نورد میانی
middles
منطقه میانی زمین
amidship
قسمت میانی قایق
rail
الت میانی در و پنجره
insulated intermediate layer
لایه میانی عایق
interband telegraphy
تلگراف باند میانی
center back
بازیگر میانی خط عقب
interjacent
میانی در میان افتاده
steering wheel hub
قسمت میانی غربالک
Somewhere in the darkness
جایی در میانی تاریکی
intermediate frequency stage
طبقه ی فرکانس میانی
intermediate frequency amplification
تقویت فرکانس میانی
center ice circle
داره میانی زمین
cif
فرمت میانی معروف
intermediate frequency breakdown
شکست فرکانس میانی
intermediate frequency section
مقطع فرکانس میانی
intermediate frequency sensitivity
حساسیت فرکانس میانی
intermediate frequency transformer
مبدل فرکانس میانی
dermis
غشاء میانی پوست
center
نقط ه میانی چیزی
dorsomedial thalamus
تالاموس پشتی- میانی
deep
نقطه میانی سر پیچ
intermediate transformer
مبدل یا ترانسفورماتور میانی
deeper
نقطه میانی سر پیچ
deepest
نقطه میانی سر پیچ
flankerback
بازیگر میانی جناح
centred
نقط ه میانی چیزی
bilge board
تخته میانی قایق
intermediate temperature
درجه حرارت میانی
central concrete membrane
پرده میانی بتنی
middle
منطقه میانی زمین
intercedes
پادر میانی کردن
centered
نقط ه میانی چیزی
loomed
قسمت میانی پارو
intercede
پادر میانی کردن
looms
قسمت میانی پارو
looming
قسمت میانی پارو
loom
قسمت میانی پارو
interceding
پادر میانی کردن
interceded
پادر میانی کردن
media
پوشش میانی سرخرگ
vermis
قطعه میانی مخچه
third ventricle
بطن میانی مغز
centers
نقط ه میانی چیزی
centre
نقط ه میانی چیزی
medial layer
لایه میانی
[پزشکی]
big man
بازیگر میانی بیس بال
inflammation of the middle ear
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
intermediate frequency band filter
صافی باند فرکانس میانی
king-pendant
[تیر عمودی در خرپای میانی]
seat
قسمت میانی زین اسب
infection of the middle ear
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
drawman
مرد میانی برای رویارویی
intermediate frequency amplifier
تقویت کننده فرکانس میانی
midgut
قسمت میانی مجرای هاضمه
seats
قسمت میانی زین اسب
midpoints
نقطه میانی یا نزدیک مرکز
midpoint
نقطه میانی یا نزدیک مرکز
mesocarp
قشر میانی غلاف میوه
thalamic
ماده خاکستری مغز میانی
image camera tube
لامپ تصویر میانی دوربین
otitis media
[OM]
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
seated
قسمت میانی زین اسب
middle ear inflammation
[MEI]
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
interband recombination
ترکیب مجدد باند میانی
proxinal
نزدیک به تنه یا خط میانی بدن
mesoblast
لایه جرثومه میانی جنین
center piece
قسمت میانی اسباب روی میز
atrium
اطاق میانی خانههای روم قدیم
center ice spot
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
Midwestern
وابسته به ایالتهای میانی ایالت متحده
set back
مهاجمی که پشت سر مدافع میانی است
trombone
شیپور دارای قسمت میانی متحرک
center face off spot
نقطه شروع در مرکز دایره میانی
thalamus
تالاموس ماده خاکستری مغز میانی
Biedermeier
[سبک معماری، دکوراسیون و نقاشی اروپای میانی]
interpage
در روی صفحههای میانی چاپ کردن یا نوشتن
midcourt
منطقه میانی بین دیوار مقابل و عقب
stapedial
وابسته به عضله واستخوان رکابی گوش میانی
sectors
ناحیه
partitions
ناحیه
shires
ناحیه
districts
ناحیه
output area
ناحیه
district
ناحیه
realm
ناحیه
demesne
ناحیه
zones
ناحیه
regional
<adj.>
ناحیه ای
local
<adj.>
ناحیه ای
sector
ناحیه
proclimax
ناحیه
zone
ناحیه
realms
ناحیه
shire
ناحیه
ward
ناحیه
region
ناحیه
situs
ناحیه
reach
ناحیه
reached
ناحیه
reaches
ناحیه
subregion
ناحیه
regions
ناحیه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com