English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
cut nails ناخنهای گرفته یا چیده
Other Matches
pinioned بال چیده
placed rockfill چیده سنگریز
sheared چیده شده
shearling چیده باشند
fleeced پشم چیده
clipping تکه چیده شده
virgin wool پشم تازه چیده شده
The jewels were laid out beautifully. جواهرات رابطرز زیبایی چیده بودند
to page up type حروف چیده را صفخه بندی کردن
brush revetment سرشاخههای چیده شده کنارهم در کنار دیوار
bangtail دم اسب که پایین ان بطورافقی چیده شده باشد
patinated جرم گرفته کبره گرفته
crop end بخشهای اضافی شمش که قبل از نوردکاری چیده میشود
cont line فاصله میان رشتههای طناب یاچلیک هایی که تنگ هم چیده باشند
fall wool پشم پاییزه [پشمی که در پاییز چیده می شود و مرغوبیت کمتری از پشم بهاره دارد.]
scissored wool پشم مقراضی [پشمی که با قیچی دستی چیده شده نه با ماشین برقی لذا الیاف یک ناحیه دارای طول های متفاوت می باشند.]
wool sorting دسته بندی الیاف [بر اساس طول الیاف، ناحیه چیده شدن از بدن حیوان و رنگ پشم]
effluvium پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
wool in the grease پشم نشسته پشم تازه چیده
adopted گرفته
brumous مه گرفته
chock full گرفته
comate مه گرفته
accustomed خو گرفته
air less گرفته
darksome گرفته
muzzy گرفته
choky گرفته
dulled گرفته
muggy گرفته
gruff گرفته
clouded گرفته
addicted خو گرفته
dulls گرفته
dulling گرفته
dullest گرفته
fogbound مه گرفته
duller گرفته
dull گرفته
low-spirited گرفته
low spirited گرفته
fusty بو گرفته
fustiest بو گرفته
fustier بو گرفته
rancid بو گرفته
thickest گرفته
thicker گرفته
pokey گرفته
hoarse گرفته
uptight گرفته
hoarser گرفته
hoarsest گرفته
bunged up قی گرفته
mistful مه گرفته
folded in mist مه گرفته
thick گرفته
heartsore دل گرفته
sombrous گرفته
airless گرفته یا دم کرده
verminous شپش گرفته
tristful گرفته محزون
pokier گرفته دلگیر
triste گرفته محزون
pokiest گرفته دلگیر
to d. itself گرفته شدن
fonder انس گرفته
began دست گرفته
Are you kidding ? Are you being funny? شوخیت گرفته ؟
rainy تر رگبار گرفته
hoarsely بطور گرفته
divorcee زن طلاق گرفته
resolved that ...... تصمیم گرفته شد که
reposing upon قرار گرفته بر
maggoty کرم گرفته
mistful میغ گرفته
blear گرفته وتاریک
blear eyes چشمان قی گرفته
medalled مدال گرفته
cerated موم گرفته
in mourning چرک گرفته
i have a secure grasp of it انرا گرفته ام
aeruginous زنگ گرفته
smoky دود گرفته
caught گرفته شده
patinous کبره گرفته
poky گرفته دلگیر
derivatives گرفته شده
divorcees زن طلاق گرفته
derivative گرفته شده
patinated زنگار گرفته
on the panel جزوصورت گرفته
mity کزم گرفته
drippy هوای گرفته
solemn گرفته موقرانه
dulls کندشدن گرفته
dulling کندشدن گرفته
measly کرم گرفته
dullest کندشدن گرفته
addicts : خو گرفته معتاد
duller کندشدن گرفته
dulled کندشدن گرفته
dull کندشدن گرفته
leaded سرب گرفته
eerie ترساننده گرفته
filmier غبار گرفته
filmiest غبار گرفته
filmy غبار گرفته
rheumatic رماتیسم گرفته
wont خو گرفته عادت
fondest انس گرفته
addict خو گرفته معتاد
fond انس گرفته
AC گرفته شده است
in contemplation درنظر گرفته شده
to be tuned in to a channel کانالی را گرفته باشند
i had been caught گرفته شده بودم
sultrily بطور دم گرفته یا گرم
lower هوای گرفته وابری
followed by <adj.> دنباله گرفته شده با
game شکار گرفته شده
She was depressed. دلش گرفته بود
assumed بخود گرفته عاریتی
malty خو گرفته به ابجو خوری
lour گرفته شدن عبوس
skimmed milk شیرخامه گرفته ورقیق
mossy خزه گرفته باتلاقی
mucid بوزک زده بو گرفته
included دور گرفته شده
nidicolous در اشیانه قرار گرفته
lour هوای گرفته وابریwerewolf
funky بوی ناه گرفته
low key دارای صدای گرفته
putrid flesh گوشت گندیده یا بو گرفته
He was choking . گلویش گرفته بود
My left leg is in plaster . پای چپ؟ را گچ گرفته اند
foul house چشمی گرفته لنگر
low-key دارای صدای گرفته
patinous زنگارگرفته جرم گرفته
my time is occupied وقتم گرفته است
skim milk شیرخامه گرفته ورقیق
skim شیر خامه گرفته
lowers هوای گرفته وابری
lowering هوای گرفته وابری
lowered هوای گرفته وابری
underlying در زیر قرار گرفته
skims شیر خامه گرفته
skimmed شیر خامه گرفته
captured material وسایل گرفته شده از دشمن
hard bitten سخت گاز گرفته شده
he drives a roaring trade کارش خوب گرفته است
capsulate درمحفظه یاحفره قرار گرفته
bloods hot eyes چشمان قرمز و خون گرفته
blink نادیده گرفته نگاه مختصر
blinked نادیده گرفته نگاه مختصر
integrated intensity شدت انتگرال گرفته شده
applique مورد استفاده قرار گرفته
blinks نادیده گرفته نگاه مختصر
jugate روی هم قرار گرفته جفت
woofer دارای صدای کوتاه و گرفته
throaty دارای صدای گرفته وخشن
weanling کودک تازه از شیر گرفته
blighted زنگ زده شپشه گرفته
designed در نظر گرفته شده مخصوص
parrot learned طوطی وار یاد گرفته
oppressed تحت ستم قرار گرفته
tried در محک ازمایش قرار گرفته
we are beset with dangers خطرها ما را فرا گرفته اند
semidiurnal در نصف روز انجام گرفته
pokerface قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
borrowed money پول قرض گرفته شده
throatier دارای صدای گرفته وخشن
throatiest دارای صدای گرفته وخشن
subereous از چوب پنبه گرفته شده
she had him in her pocket خوب جلوش را گرفته بود
leach [liquid formed by leaching] مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
leachate مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
zero hour <idiom> لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
bloodshot سرخ وورم کرده خون گرفته
claque پول گرفته اند دست بزنند
prussic acid اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
arrowroot نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
on board computer کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
biotecture [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
bleary دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
bluest مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
loan word واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
Everybody stands in awe of him. ازهمه زهر چشم گرفته است
bluer مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
Silence prevailed every where. سکوت همه جا را فرا گرفته بود
The car is on fire. اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
The rumour is gaining ground that … این شایعه قوت گرفته است که ...
it follows necessarily that ناچار این نتیجه گرفته میشود
intakes مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
endorsee کسی که به نام اوفهر نویسی صورت گرفته
I was bitten by a dog. من توسط [بوسیله] سگی گاز گرفته شدم.
foul hooked ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
intake مقداراب یا گازی که با لوله گرفته و جذب میشود
inland duty حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
Is this seat taken? آیا این صندلی گرفته شده است؟
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com