English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (35 milliseconds)
English Persian
harass ناراحت کردن دشمن
harasses ناراحت کردن دشمن
Other Matches
espionage جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
to triumph over the enemy برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
hitting اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
rejects عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejecting عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
reject عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
breached سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
out flank دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
discomfiture ناراحت کردن
incommode ناراحت کردن
discommode ناراحت کردن
perturb ناراحت کردن
distemper ناراحت کردن
discomfort ناراحت کردن
discomforts ناراحت کردن
inflame اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflames اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
galls حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
gall حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
disquiet ناراحت کردن اسوده نگذاشتن
radio countermeasures اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
radio deception گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
enemy alien طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
turn (someone) off <idiom> ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
discomfit دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfiting دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfited دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfits دچار مانع کردن ناراحت کردن
close with اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close-ups نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
bugs کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
bug کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
bugging کنه ناراحت کردن نیش زدن ازار دادن
hagride ناراحت کردن عاجز کردن
knock-ups ابستن کردن ناراحت کردن
unsettle ناراحت کردن مغشوش کردن
knock up ابستن کردن ناراحت کردن
unsettles ناراحت کردن مغشوش کردن
knock-up ابستن کردن ناراحت کردن
penetration نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
breaching رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
roll back به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
letter of marque پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
gain ground خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
enemy دشمن کردن
antagonizing دشمن کردن
enemies دشمن کردن
antagonised دشمن کردن
antagonises دشمن کردن
antagonized دشمن کردن
antagonizes دشمن کردن
antagonising دشمن کردن
antagonize دشمن کردن
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
distract گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
distracts گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
threats دشمن تهدید کردن
threat دشمن تهدید کردن
betrays تسلیم دشمن کردن
betraying تسلیم دشمن کردن
betray تسلیم دشمن کردن
harasses ایذا کردن دشمن
to roll up the enemy line بخط دشمن کردن
betrayed تسلیم دشمن کردن
to pierce the enemy's line دشمن رخنه کردن
betrayment تسلیم به دشمن کردن
harass ایذا کردن دشمن
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
direct pressure تعاقب کردن مستقیم دشمن
confusion agent عامل گیج کردن دشمن
infiltrated در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrate در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrating در خطوط دشمن نفوذ کردن
search and clear جستجو و پاک کردن دشمن
infiltrates در خطوط دشمن نفوذ کردن
evasion اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasions اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
neutralises خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralised خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
neutralizing خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralize خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralising خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
neutralizes خنثی کردن اتش یا عمل دشمن
crossing the t قطع کردن راه ستون دشمن
follow up رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
snipes از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
mopping up پاک کردن منطقه ازوجود بقایای دشمن
shock action غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
sniping از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniped از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipe از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
exfiltration خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
evading فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evade فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
to sweep the seas همه جای دریاراعبورکردن دریاهارا ازوجود دشمن پاک کردن
identification friendly or foe سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
disorganizing به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganised به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganises به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganising به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganize به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizes به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
hostile track تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
blocking سدکردن جاده دفاع غیر عامل مسدود کردن راه دشمن
squawking در رهگیری هوایی یعنی روشن کردن دستگاه شناسایی دشمن و خودی و کار با ان
meaconing گرفتن و رله علایم رادیویی برای گیج کردن سیستم ناوبری دشمن
tensest ناراحت
comfortless ناراحت
fidgety ناراحت
incommodious ناراحت
worried ناراحت
tenses ناراحت
down in the dumps <idiom> ناراحت
uptight ناراحت
fretful ناراحت
inconvenient ناراحت
tense ناراحت
disturbed ناراحت
tensed ناراحت
tenser ناراحت
tensing ناراحت
ill at ease ناراحت
uneasily ناراحت
uneasy ناراحت
uncomfortable ناراحت
uncomfortably ناراحت
peaceless ناراحت
plots تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
i passed an uneasy night ناراحت بودم
fidget ناراحت بودن
hung over ناراحت ازاعتیاد
to feel strange ناراحت بودن
shook up <idiom> نگران ،ناراحت
incommodiously بطور ناراحت
under a cloud <idiom> ناراحت وغمگین
upsetting نژند ناراحت
upset نژند ناراحت
upsets نژند ناراحت
fidgeted ناراحت بودن
fidgeting ناراحت بودن
grouching ادم ناراحت
grouches ادم ناراحت
grouched ادم ناراحت
grouch ادم ناراحت
incommoded by want of room ناراحت از حیث
fidgets ناراحت بودن
painful ناراحت کننده
distraught شوریده ناراحت
off-putting ناراحت کننده
quail نوعی موشک فریبنده که برای کور کردن رادارها و یاسیستم پدافند هوایی دشمن ازهواپیما پرتاب میشود
quails نوعی موشک فریبنده که برای کور کردن رادارها و یاسیستم پدافند هوایی دشمن ازهواپیما پرتاب میشود
approach march راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
end on سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
antsy <adj.> بیقرار [ناراحت] [بی تاب]
What have I done to offend you? من چطور تو را ناراحت کردم؟
upsetting conversation گفتگو ناراحت کننده
put (someone) out <idiom> ناراحت ،دردسر،اذیت
repelling پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelled پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repel پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repels پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
bogies تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogeys تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogey تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
It is preying on my mind. خیالم را ناراحت کرده است
nightmare خواب ناراحت کننده و غم افزا
worrywart ادم غصه خور و ناراحت
to be on thorns ناراحت یادل واپس بودن
He feels bad about it . He is concerned about it. از این موضوع ناراحت است
I dont mind the cold . از سرما ناراحت نمی شوم
He gets really upset. او [مرد] خیلی ناراحت میشود.
nightmares خواب ناراحت کننده و غم افزا
incommode ناراحت گذاردن دردسر دادن
He is on edge. He is restive. آرام ندارد (ناراحت است )
mine watching عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
barrier forces نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
I was devastated. <idiom> من را بسیار ناراحت کرد [اصطلاح روزمره]
meet تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
meets تصادم کردن با دشمن درخور بودن درخور
unhandy ناراحت نامناسب برای حمل ونقل دور از دسترس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com