Dictiornary-Farsi | نارنجی روشن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
jacinthe	نارنجی روشن


Other Matches

thin skinned	نازک نارنجی
oranges	مرکبات نارنجی
orange	مرکبات نارنجی
light red	نارنجی رنگ
methyl orange	نارنجی متیل
picksome	نازک نارنجی
patsy	نازک نارنجی
niminy piminy	نازک نارنجی و ژستی
touchy	نازک نارنجی حساس
curcumin	رنگ نارنجی ساختگی
touchier	نازک نارنجی حساس
touchiest	نازک نارنجی حساس
illumination by diffusion	روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
hard to please	نازک نارنجی سخت راضی شو
squeamish	سخت گیر نازک نارنجی
carbuncle	رنگ نارنجی مایل به قرمز
carbuncles	رنگ نارنجی مایل به قرمز
Salmon <adj.> <noun>	رنگی میان صورتی و نارنجی
redorange <adj.> <noun>	رنگی میان قرمز و نارنجی
alizarin	ماده نارنجی یا قرمز رنگ که از ریشه روناس می گیرند
flash	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight	روز روشن روشن کردن
daylit	روز روشن روشن کردن
illuminati	روشن ضمیران روشن فکران
half tone screen	صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting	سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
hanna	گل حنا [از برگ های این گیاه جهت تهیه رنگینه های قرمز مسی و نارنجی استفاده می شود.]
illuminating	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flares	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
flare	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminate	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
explained	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explaining	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
Afshar design	طرح افشاری [ابعاد فرش مربع شکل بوده و بیشتر در فارس و کرمان با زمینه کف ساده صورتی و نارنجی بوجود آمده و لچک و ترنج و قندیل بکار رفته در طرح با استفاده از خطوط هندسی بافته می شوند]
gold washing	شستن طلائی [نوعی سفیدگری مرسوم در افغانستان که با رنگزدائی فرش های قرمز، آنرا بصورت ترکیبی اتفاقی از رنگ های زرد و نارنجی در می آورد. این نوع زمینه رنگی، مورد علاقه بعضی از خریداران اروپایی می باشد.]
in a good light	روشن
lightest	روشن
lighted	روشن
definite	روشن
vivid	روشن
brightest	روشن
bright	روشن
light	روشن
sunniest	روشن
brighter	روشن
elucidating	روشن
elucidates	روشن
unequivocally	روشن
shriller	روشن
shrill	روشن
alights	روشن
alighting	روشن
alighted	روشن
alight	روشن
litten	روشن
luculent	روشن
nitid	روشن
unequivocal	روشن
shrillest	روشن
elucidated	روشن
sunnier	روشن
sunny	روشن
on/off	روشن
lucid	روشن
elucidate	روشن
sharp cut	روشن
moonlit	روشن
cloudless	روشن
legible	روشن
perspicuous	روشن
clear	روشن
distinct <adj.>	روشن
set	روشن
sets	روشن
setting up	روشن
explicit <adj.>	روشن
express	روشن
notable <adj.>	روشن
expressed	روشن
perspicuous <adj.>	روشن
transparent	روشن
furbisher	روشن گر
fogless	روشن
clear-cut	روشن
diaphanous	روشن
eidetic	روشن
clearer	روشن
clearest	روشن
clears	روشن
eyebright	روشن
transparently	روشن
expresses	روشن
clean-cut	روشن
cleaners	روشن
clear cut	روشن
explicit	روشن
on	روشن
clean cut	روشن
expressing	روشن
bertha	درخشان روشن
kindled	روشن شدن
kindle	روشن شدن
penumbra	سایه روشن
clarify	روشن کردن
clarifying	روشن کردن
igniting	روشن کردن
kindles	روشن شدن
brighten	روشن کردن
clarifies	روشن کردن
clear varnish	لاک روشن
perspicuity	روشن بینی
brightening	روشن کردن
brightens	روشن کردن
bright red	قرمز روشن
brightened	روشن کردن
lightsome	برنگ روشن
nacarat	قرمز روشن
clear sightedness	روشن بینی
broad day light	روز روشن
enlighten	روشن فکرکردن
lumine	روشن کردن
burn in	ازمایش روشن
enlightening	روشن فکرکردن
pale varnish	لاک روشن
broad minded	روشن فکر
enlightens	روشن فکرکردن
lucent	روشن وشفاف
ignite	روشن کردن
paris blue	جوهرابی روشن
serene	روشن صاف
ignited	روشن کردن
ignites	روشن کردن
clear sighted	روشن بین
twilight	تاریک روشن
illuminator	روشن کننده
mauve	ارغوانی روشن
illumination	روشن سازی
irradiative	روشن سازنده
keen sighted	روشن بین
brightly	بطور روشن
vividly	بطور روشن
elucidating	روشن کردن
twilight	تاریک و روشن
half tone	سایه روشن
refreshes	روشن کردن
twilight	صبح روشن
clairvoyants	روشن بین
clairvoyant	روشن بین
illuminant	روشن کننده
refresh	روشن کردن
illume	روشن کردن
refreshed	روشن کردن
head work	فکر روشن
elucidates	روشن کردن
eidetic memory	یاد روشن
clairvoyance	روشن بینی
luminaries	جسم روشن
luminary	جسم روشن
light and shade	سایه روشن
documentary photography	تصویر روشن
lightish	نسبتا روشن
ditinct	روشن مشخص
elucidatory	روشن سازنده
emblaze	روشن کردن
elucidate	روشن کردن
illuminations	روشن سازی
illuminative	روشن کننده
elucidated	روشن کردن
full orbed	تمام روشن
fire up	روشن کردن
enlightenment	روشن فکری
liberally	با فکر روشن
lightsome	سبک روشن
illuminate	روشن کردن
light	روشن کردن
clear-sighted	روشن بین
alive	روشن سرزنده
haze	روشن نبودن مه
lighting	سایه روشن
In broad daylight.	درروز روشن
pellucid	بلورین روشن
luminescence	روشن تابی
fireballs	شهاب روشن
fireball	شهاب روشن
lighted	روشن کردن
lightest	روشن کردن
to shed light on	روشن کردن
to switch on	روشن کردن
traffic signal	نشانه روشن
inexplicable	روشن نکردنی
transparent color	رنگ روشن
transpicuous	روشن اشکار
limpid	روشن خالص
unambiguous	واضح روشن
tones	سایه روشن