Dictiornary-Farsi | ناسازگاری انزجار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 65 (5 milliseconds)

English	Persian
antipathy	ناسازگاری انزجار


Other Matches

abhorrence	انزجار
nausea	انزجار
scunner	انزجار
disgusts	انزجار
disgust	انزجار
phobia	بیم انزجار
phobias	بیم انزجار
mislike	بد دانستن انزجار
shockinjg	مایه انزجار برخورنده
hate one's guts <idiom>	احساس انزجار از کسی
pique	انزجار تحریک کردن
pooh	علامت انزجار وبی صبری
turn (someone) off <idiom>	ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
disagreeability	ناسازگاری
incongruence	ناسازگاری
incongruousness	ناسازگاری
inconsistence	ناسازگاری
insalubrity	ناسازگاری
intransigeance	ناسازگاری
maladaptation	ناسازگاری
incongruity	ناسازگاری
incongruities	ناسازگاری
inconsistencies	ناسازگاری
variance	ناسازگاری
inconsistency	ناسازگاری
maladjustment	ناسازگاری
maladjustments	ناسازگاری
repugnance	ناسازگاری
paradoxes	ناسازگاری
paradox	ناسازگاری
discord	ناسازگاری
inconvenience	دردسر ناسازگاری
inconvenienced	دردسر ناسازگاری
inconveniences	دردسر ناسازگاری
inconveniencing	دردسر ناسازگاری
conflicts	ناسازگاری تضاد
conflicted	ناسازگاری تضاد
inconsistencies	ناسازگاری ناهماهنگی
vocational maladjustment	ناسازگاری شغلی
social maladjustment	ناسازگاری اجتماعی
disagreement	اختلاف ناسازگاری
disagreements	اختلاف ناسازگاری
contrariety	مغایرت ناسازگاری
contrariness	ناجوری ناسازگاری
eris	الهه ناسازگاری
aversions	مخالفت ناسازگاری
incongrvity	ناجوری ناسازگاری
conflict	ناسازگاری تضاد
aversion	مخالفت ناسازگاری
inconsistence	ناسازگاری ناهماهنگی
inconsistency	ناسازگاری ناهماهنگی
incoherence	عدم تطابق ناسازگاری
to be in disagreement [with somebody]	ناسازگاری کردن [با کسی]
to be split [over something] [with somebody]	ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at odds [with somebody] [on / over something] )	ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
to be at strife [with somebody] [over something]	ناسازگاری کردن [با کسی] [سر چیزی]
inadaptability	عدم قابلیت توافق ناسازگاری
mutual exclusion	ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
intransigency	سخت گیری در سیاست ناسازگاری
intransigence	سخت گیری در سیاست ناسازگاری
reach out with an olive branch <idiom>	[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch	[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
voters	عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند
voter	عنصر منطقی باینری که شرایط سیگنال را در دو یاچند کانال مقایسه کرده و درصورت وقوع ناسازگاری حالت انرا عوض میکند