Dictiornary-Farsi | ناشی از تحریک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
irritative	ناشی از تحریک


Other Matches

tortious liability	ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue	خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
look ahead	جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
dilettante	ناشی
muffed	ناشی
maladroit	ناشی
therefrom	ناشی از ان
dilettantes	ناشی
amateurish	ناشی
descended	ناشی
due	ناشی از
muffs	ناشی
muffing	ناشی
muff	ناشی
result	ناشی
resulted	ناشی
on account of somebody [something]	ناشی از
Due to	ناشی از
skilless	ناشی
dilettanti	ناشی
ills	ناشی
mala filde	ناشی
emergent	ناشی
ill	ناشی
resulting	ناشی
resultant	ناشی
skill less	ناشی
even tual	ناشی
gauche	ناشی کج
ill-	ناشی
hypostatic	ناشی از ته نشینی
unperfect	ناشی نابلد
awkward age	سن خامکار [ناشی]
novice	ادم ناشی
jackleg	ناشی نادرست
unskil	ناشی بی مهارت
issue	ناشی شدن
variorum	ناشی ازچندمنبع
toxic	ناشی از زهراگینی
issued	ناشی شدن
gremie	بی تجربه و ناشی
gaucherie	ناشی گری
abnerval	ناشی از عصب
internal	ناشی ازدرون
novices	ادم ناشی
adipic	ناشی ازچربی
sequent	منتج ناشی
tisy	ناشی از مستی
guttural	ناشی از گلو
dittographic	ناشی ازتکراراشتباهی
stingy	ناشی از خست
premune	ناشی از جلوگیری
due to an accident	ناشی از یک حادثه
rhapsodical	ناشی از احساسات
emanate	ناشی شدن
privative	ناشی از محرومیت
negligent	ناشی از بی مبالاتی
issues	ناشی شدن
emanates	ناشی شدن
as green as grass <idiom>	کم تجربه و ناشی
awkward	بی لطافت ناشی
emanating	ناشی شدن
emanated	ناشی شدن
rise	ناشی شدن از
awkwardness	ناشی گری
rise	ناشی شدن
unfortunate	ناشی ازبدبختی
rises	ناشی شدن از
rises	ناشی شدن
kiaugh	تحریک
inanition	تحریک
impulsion	تحریک
stimulation	تحریک
stimuli	تحریک
impulsions	تحریک
instigation	تحریک
stimulus	تحریک
excitement	تحریک
excitements	تحریک
provocation	تحریک
incitation	تحریک
provocations	تحریک
incitement	تحریک
fomentation	تحریک
boiled	تحریک
persuasion	تحریک
persuasions	تحریک
boils	تحریک
agitation	تحریک
afterdischarge	رد تحریک
snit	تحریک
irritation	تحریک
suasion	تحریک
boil	تحریک
provacation	تحریک
provcation	تحریک
irritations	تحریک
excitation	تحریک
transmissions	خطای ناشی از اختلال در خط
sentiment	ضعف ناشی ازاحساسات
arising	رخ دادن ناشی شدن
result	ناشی شدن نتیجه
arises	رخ دادن ناشی شدن
ebb current	جریان ناشی از افت اب
transmission	خطای ناشی از اختلال در خط
resulting	ناشی شدن نتیجه
arise	رخ دادن ناشی شدن
thoughtless	لاقید ناشی از بی فکری
ingenious	با هوش ناشی از زیرکی
comes	رخ دادن ناشی شدن
come	رخ دادن ناشی شدن
scorbutic	ناشی از کمبود ویتامین C
diastrophic	ناشی ازتغییرات ارضی
despiteous	ناشی ازکینه یالج
associative inhibition	بازداری ناشی از تداعی
associative facilitation	سهولت ناشی از تداعی
absorption losses	تلفات ناشی از جذب
kinetic energy	نیروی ناشی ازحرکت
indiscriminate	ناشی از عدم تبعیض
damage feasant	خسارت ناشی از حیوانات
short sighted	ناشی از کوته نظری
ravening	حریص ناشی از حرص
war risks	خطرات ناشی از جنگ
wind wave	موج ناشی از باد
wind wave	خیز اب ناشی از باد
flows	ناشی شدن فلو
flowed	ناشی شدن فلو
flow	ناشی شدن فلو
resulted	ناشی شدن نتیجه
profits a prendre	حقوق ناشی از مزارعه
pot valour	دلپری ناشی از مستی
vinculo matrimonii	ناشی از علقه زوجیت
internal	باطنی ناشی ازدرون
shear stress	تنش ناشی از برش
shear failure	گسیختگی ناشی از برش
shear crack	ترک ناشی از برش
rube	ادم دهاتی ناشی
toxic psychosis	روان پریشی ناشی از سم
royalistic	ناشی از شاه پرستی
renunciatory	ناشی از انکار نفس
tutelar authority	اختیار ناشی از قیومت
renunciative	ناشی از انکار نفس
use inheritance	وراثت ناشی از کاربرد
perjurious	ناشی از پیمان شکنی
inexpertness	ناشی گری بی تخصصی
well-intentioned	ناشی از نیت خوب
intuitional	ناشی از درک مستقیم
interoceptive	ناشی از امعاء واحشاء
occupation disease	امراض ناشی از کار
proceeded	ناشی شدن از عایدات
left handed	واقع در سمت چپ ناشی
inexpertly	ازروی ناشی گری
impiteous	ناشی از سخت دلی
occupation authorities	اقتدارات ناشی از اشغال
proceed	ناشی شدن از عایدات
well-meaning	ناشی از قصد خوب
well meaning	ناشی از قصد خوب
to set on	تحریک کردن
to stir up	تحریک کردن
to key up	تحریک کردن
activation of a cathode	تحریک کاتد
steam up	تحریک کردن
excitability	تحریک پذیری
step by step excitation	تحریک تدریجی
energized	تحریک شده
stimulater	تحریک کننده
stimulator	تحریک کننده
stir up	تحریک کردن
to give a stir to	تحریک کردن
actuate	تحریک کردن
abrade	تحریک کردن
irritability	تحریک پذیری
raises	تحریک کردن
light stimulus	تحریک نور
drivers	مرحله تحریک
raise	تحریک کردن
twittery	تحریک شده
provocative	تحریک امیز
vibration excitation	تحریک نوسان
wear on	تحریک کردن
driver	مرحله تحریک
shock excitation	تحریک ضربهای
hypo	تحریک کردن
persuasible	تحریک شدنی
field excitation	تحریک میدان
field exciation	تحریک میدان
faradization	تحریک با الکتریک
faradism	تحریک با الکتریک
exciting current	جریان تحریک
excitation state	تراز تحریک
excitation potential	پتانسیل تحریک
excitation of a gas	تحریک گاز
impluse exitation	تحریک ضربهای
implusive excitation	تحریک ضربهای
over excitation	تحریک بیش از حد
impassion	تحریک کردن
impassionate	تحریک شده
incitee	تحریک شده
incitor	تحریک کننده
inirritable	تحریک ناپذیر