Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
intuitional
ناشی از درک مستقیم
Other Matches
tortious liability
ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue
خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
dasd
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directed
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
directs
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
look ahead
جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
direct command
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
elicitation
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
direct fire sights
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct dyes
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct access storage device
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
ills
ناشی
muffs
ناشی
muffing
ناشی
skill less
ناشی
muff
ناشی
dilettante
ناشی
dilettantes
ناشی
ill-
ناشی
dilettanti
ناشی
skilless
ناشی
resultant
ناشی
maladroit
ناشی
resulting
ناشی
resulted
ناشی
result
ناشی
ill
ناشی
therefrom
ناشی از ان
mala filde
ناشی
emergent
ناشی
descended
ناشی
amateurish
ناشی
gauche
ناشی کج
due
ناشی از
muffed
ناشی
Due to
ناشی از
on account of somebody
[something]
ناشی از
even tual
ناشی
emanating
ناشی شدن
emanate
ناشی شدن
as green as grass
<idiom>
کم تجربه و ناشی
tisy
ناشی از مستی
guttural
ناشی از گلو
rhapsodical
ناشی از احساسات
internal
ناشی ازدرون
issue
ناشی شدن
sequent
منتج ناشی
emanates
ناشی شدن
issued
ناشی شدن
issues
ناشی شدن
unskil
ناشی بی مهارت
privative
ناشی از محرومیت
emanated
ناشی شدن
premune
ناشی از جلوگیری
stingy
ناشی از خست
abnerval
ناشی از عصب
novices
ادم ناشی
novice
ادم ناشی
adipic
ناشی ازچربی
jackleg
ناشی نادرست
variorum
ناشی ازچندمنبع
awkward age
سن خامکار
[ناشی]
unfortunate
ناشی ازبدبختی
unperfect
ناشی نابلد
gremie
بی تجربه و ناشی
irritative
ناشی از تحریک
due to an accident
ناشی از یک حادثه
hypostatic
ناشی از ته نشینی
dittographic
ناشی ازتکراراشتباهی
awkwardness
ناشی گری
gaucherie
ناشی گری
toxic
ناشی از زهراگینی
awkward
بی لطافت ناشی
rises
ناشی شدن
rise
ناشی شدن از
rises
ناشی شدن از
rise
ناشی شدن
negligent
ناشی از بی مبالاتی
inexpertness
ناشی گری بی تخصصی
ravening
حریص ناشی از حرص
inexpertly
ازروی ناشی گری
proceeded
ناشی شدن از عایدات
renunciatory
ناشی از انکار نفس
proceed
ناشی شدن از عایدات
ebb current
جریان ناشی از افت اب
renunciative
ناشی از انکار نفس
diastrophic
ناشی ازتغییرات ارضی
perjurious
ناشی از پیمان شکنی
impiteous
ناشی از سخت دلی
ingenious
با هوش ناشی از زیرکی
occupation authorities
اقتدارات ناشی از اشغال
despiteous
ناشی ازکینه یالج
occupation disease
امراض ناشی از کار
left handed
واقع در سمت چپ ناشی
profits a prendre
حقوق ناشی از مزارعه
interoceptive
ناشی از امعاء واحشاء
pot valour
دلپری ناشی از مستی
well meaning
ناشی از قصد خوب
thoughtless
لاقید ناشی از بی فکری
wind wave
خیز اب ناشی از باد
wind wave
موج ناشی از باد
war risks
خطرات ناشی از جنگ
transmissions
خطای ناشی از اختلال در خط
vinculo matrimonii
ناشی از علقه زوجیت
use inheritance
وراثت ناشی از کاربرد
sentiment
ضعف ناشی ازاحساسات
tutelar authority
اختیار ناشی از قیومت
arise
رخ دادن ناشی شدن
arises
رخ دادن ناشی شدن
arising
رخ دادن ناشی شدن
well-meaning
ناشی از قصد خوب
come
رخ دادن ناشی شدن
comes
رخ دادن ناشی شدن
flow
ناشی شدن فلو
flowed
ناشی شدن فلو
flows
ناشی شدن فلو
kinetic energy
نیروی ناشی ازحرکت
well-intentioned
ناشی از نیت خوب
toxic psychosis
روان پریشی ناشی از سم
short sighted
ناشی از کوته نظری
shear crack
ترک ناشی از برش
shear failure
گسیختگی ناشی از برش
shear stress
تنش ناشی از برش
scorbutic
ناشی از کمبود ویتامین C
internal
باطنی ناشی ازدرون
associative inhibition
بازداری ناشی از تداعی
associative facilitation
سهولت ناشی از تداعی
absorption losses
تلفات ناشی از جذب
damage feasant
خسارت ناشی از حیوانات
royalistic
ناشی از شاه پرستی
rube
ادم دهاتی ناشی
transmission
خطای ناشی از اختلال در خط
result
ناشی شدن نتیجه
resulted
ناشی شدن نتیجه
resulting
ناشی شدن نتیجه
indiscriminate
ناشی از عدم تبعیض
dispersion error
اشتباه ناشی از پراکندگی تیر
covenant in low
تعهد ناشی ازحکم قانون
demand pull inflation
تورم ناشی از فشار تقاضا
deflationary gap
لطمه ناشی از رکود اقتصادی
cost push inflation
تورم ناشی از فشار هزینه
laity
مردم غیر روحانی ناشی
catcher
بوکسور ناشی کتک خور
maladroitness
ناشی گری بیدست و پایی
titular
ناشی از لقب رسمی افتخاری
bizarre
غیر مانوس ناشی از هوس
greenhorn
مبتدی ادم خام یا ناشی
greenhorns
مبتدی ادم خام یا ناشی
excess demand inflation
تورم ناشی از مازاد تقاضا
social increment
افزایش ناشی از کار جمعی
technological unemployment
بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
lewd
ناشی از هرزگی شهوت پرست
scrupulous
ناشی ازوسواس یا دقت زیاد
rounding errors
خطاهای ناشی از سرراست کردن
repetitive stress injury
اسیب ناشی از فشار تکراری
rental income
درامد ناشی از اجاره بها
wind load
سربار ناشی از اثرات باد
supply push inflation
تورم ناشی از فشار عرضه
to play a poor game
ناشی بودن مهارت نداشتن
machined
خطای ناشی از خرابی قطعه
wage push inflation
تورم ناشی از فشار مزد
well mcaning
خوش نیت ناشی از قصدخوب
somatogenic
ناشی از سلولهای جداری وبدنه
simple content debt
دین ناشی از قرارداد شفاهی
social decrement
کاهش ناشی از کار جمعی
rain wash
فرسایش ناشی از ریزش باران
property income tax
مالیات بر درامد ناشی ازمستغلات
property income
درامد ناشی از املاک ومستغلات
idols of the market
اوهام ناشی از سخن وامیزش
idols of the cave
اوهام ناشی از حالات ویژه هر کس
machines
خطای ناشی از خرابی قطعه
machine
خطای ناشی از خرابی قطعه
awesome
حاکی از ترس ناشی از بیم
forced vibration
ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
faute de mieux
همجنس خواهی ناشی ازمحرومیت
hunger osteopathy
بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
deriving
ناشی شدن از منتج کردن
form drag
مقاومت ناشی از شکل جسم
paganish
بیت پرست ناشی ار شرک
occupation authority
اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
lummox
ادم ناشی وخام دست
derive
ناشی شدن از منتج کردن
derives
ناشی شدن از منتج کردن
directs
مستقیم
first-hand
مستقیم
directed
مستقیم
leveled
مستقیم
levelled
مستقیم
levels
مستقیم
attributive
مستقیم
beeline
خط مستقیم
level
مستقیم
upstanding
مستقیم
direct
<adj.>
مستقیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com