English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
somatogenic ناشی از سلولهای جداری وبدنه
Other Matches
somatogenic ایجادکننده سلولهای جداری وجسمی
parietal جداری
septal جداری
zonary جداری
zonal جداری
diaphragmatic جداری
paries استخوانهای جداری
weephole لوله جداری
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
casings اندود لوله جداری
casing اندود لوله جداری
unipolar سلولهای عصبی یک قطبی
odontoblast سلولهای عاج ساز
extracellular واقع درخارج سلولهای بدن
leukocytoblast سلولهای موجدگلبولهای سفید خون
turgor ورم سلولهای زنده گیاهی
dendrite شاخههای متعدد سلولهای عصبی
manubrium سلولهای استوانهای میان جدار داخلی
acanthoma اماس سلولهای خارداربافت پوششی مالپیقی
myeloma تومور بدخیم سلولهای مغز استخوان
exodermis لایهء خارجی سلولهای زنده محیطی
autogenesis ترکیب یا امیختگی سلولهای همانند یا هم نوع باهم
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
haploid دارای نیمی ازکروموزومهای اصلی مانندکروموسوم سلولهای جنسی
macromere سلولهای بزرگتری که در اثر تقسیم سلولی نامساوی تخم ایجادمیشود
unbalanced cell سلول باطری نیکل کادنیم که بیش از سلولهای دیگر تخلیه شده است
anoxia فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
hi res graphics graphics resolution high تصویر صاف و واقعی روی صفحه نمایش که به وسیله تعداد زیادی سلولهای تصویرتولید میشود
gonidium یکی از سلولهای سبزی که زیر غشاء خارجی بدنه گیاه گلسنگها وجود دارد سلول جنسی جلبک ها وقارچ ها
fissiparous تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
scanners وسیله دستی که حاوی یک ردیف از سلولهای نوری- الکتریکی است و وقتی روی تصویر حرکت میکند آنرا به داده تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل تغییراست
scanner وسیله دستی که حاوی یک ردیف از سلولهای نوری- الکتریکی است و وقتی روی تصویر حرکت میکند آنرا به داده تبدیل میکند که توسط کامپیوتر قابل تغییراست
scan وسیلهای در اسکنر, دستگاه فتوکپی و ماشین فکس که از سلولهای نوری- الکتریکی برای تبدیل تصویر به الگویی از پیکسل ها استفاده میکند. این مدل ازنوک اسکن که رنگهای مختلف را تشخیص میدهد استفاده میکند
scans وسیلهای در اسکنر, دستگاه فتوکپی و ماشین فکس که از سلولهای نوری- الکتریکی برای تبدیل تصویر به الگویی از پیکسل ها استفاده میکند. این مدل ازنوک اسکن که رنگهای مختلف را تشخیص میدهد استفاده میکند
scanned وسیلهای در اسکنر, دستگاه فتوکپی و ماشین فکس که از سلولهای نوری- الکتریکی برای تبدیل تصویر به الگویی از پیکسل ها استفاده میکند. این مدل ازنوک اسکن که رنگهای مختلف را تشخیص میدهد استفاده میکند
maladroit ناشی
due ناشی از
ill- ناشی
ill ناشی
amateurish ناشی
descended ناشی
dilettanti ناشی
skilless ناشی
skill less ناشی
resultant ناشی
therefrom ناشی از ان
dilettante ناشی
gauche ناشی کج
ills ناشی
dilettantes ناشی
result ناشی
muffed ناشی
emergent ناشی
on account of somebody [something] ناشی از
Due to ناشی از
muffing ناشی
mala filde ناشی
muff ناشی
resulted ناشی
even tual ناشی
muffs ناشی
resulting ناشی
emanated ناشی شدن
emanate ناشی شدن
issue ناشی شدن
gremie بی تجربه و ناشی
premune ناشی از جلوگیری
issued ناشی شدن
issues ناشی شدن
due to an accident ناشی از یک حادثه
gaucherie ناشی گری
privative ناشی از محرومیت
awkward age سن خامکار [ناشی]
emanates ناشی شدن
emanating ناشی شدن
awkwardness ناشی گری
guttural ناشی از گلو
novice ادم ناشی
novices ادم ناشی
unfortunate ناشی ازبدبختی
abnerval ناشی از عصب
adipic ناشی ازچربی
jackleg ناشی نادرست
awkward بی لطافت ناشی
dittographic ناشی ازتکراراشتباهی
irritative ناشی از تحریک
hypostatic ناشی از ته نشینی
toxic ناشی از زهراگینی
unskil ناشی بی مهارت
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
sequent منتج ناشی
variorum ناشی ازچندمنبع
tisy ناشی از مستی
rise ناشی شدن از
rise ناشی شدن
internal ناشی ازدرون
rises ناشی شدن از
rises ناشی شدن
stingy ناشی از خست
unperfect ناشی نابلد
negligent ناشی از بی مبالاتی
rhapsodical ناشی از احساسات
resulting ناشی شدن نتیجه
despiteous ناشی ازکینه یالج
well-intentioned ناشی از نیت خوب
diastrophic ناشی ازتغییرات ارضی
ebb current جریان ناشی از افت اب
result ناشی شدن نتیجه
well meaning ناشی از قصد خوب
flowed ناشی شدن فلو
vinculo matrimonii ناشی از علقه زوجیت
occupation authorities اقتدارات ناشی از اشغال
occupation disease امراض ناشی از کار
war risks خطرات ناشی از جنگ
indiscriminate ناشی از عدم تبعیض
impiteous ناشی از سخت دلی
inexpertly ازروی ناشی گری
inexpertness ناشی گری بی تخصصی
interoceptive ناشی از امعاء واحشاء
well-meaning ناشی از قصد خوب
resulted ناشی شدن نتیجه
flow ناشی شدن فلو
left handed واقع در سمت چپ ناشی
damage feasant خسارت ناشی از حیوانات
flows ناشی شدن فلو
associative inhibition بازداری ناشی از تداعی
associative facilitation سهولت ناشی از تداعی
wind wave خیز اب ناشی از باد
absorption losses تلفات ناشی از جذب
wind wave موج ناشی از باد
transmissions خطای ناشی از اختلال در خط
profits a prendre حقوق ناشی از مزارعه
pot valour دلپری ناشی از مستی
kinetic energy نیروی ناشی ازحرکت
arises رخ دادن ناشی شدن
renunciatory ناشی از انکار نفس
shear stress تنش ناشی از برش
come رخ دادن ناشی شدن
short sighted ناشی از کوته نظری
ravening حریص ناشی از حرص
shear failure گسیختگی ناشی از برش
shear crack ترک ناشی از برش
arising رخ دادن ناشی شدن
arise رخ دادن ناشی شدن
proceed ناشی شدن از عایدات
comes رخ دادن ناشی شدن
perjurious ناشی از پیمان شکنی
renunciative ناشی از انکار نفس
intuitional ناشی از درک مستقیم
sentiment ضعف ناشی ازاحساسات
tutelar authority اختیار ناشی از قیومت
transmission خطای ناشی از اختلال در خط
internal باطنی ناشی ازدرون
toxic psychosis روان پریشی ناشی از سم
royalistic ناشی از شاه پرستی
use inheritance وراثت ناشی از کاربرد
scorbutic ناشی از کمبود ویتامین C
ingenious با هوش ناشی از زیرکی
rube ادم دهاتی ناشی
proceeded ناشی شدن از عایدات
thoughtless لاقید ناشی از بی فکری
greenhorns مبتدی ادم خام یا ناشی
rounding errors خطاهای ناشی از سرراست کردن
property income tax مالیات بر درامد ناشی ازمستغلات
repetitive stress injury اسیب ناشی از فشار تکراری
excess demand inflation تورم ناشی از مازاد تقاضا
faute de mieux همجنس خواهی ناشی ازمحرومیت
form drag مقاومت ناشی از شکل جسم
forced vibration ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
rental income درامد ناشی از اجاره بها
property income درامد ناشی از املاک ومستغلات
idols of the cave اوهام ناشی از حالات ویژه هر کس
wind load سربار ناشی از اثرات باد
supply push inflation تورم ناشی از فشار عرضه
well mcaning خوش نیت ناشی از قصدخوب
technological unemployment بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
wage push inflation تورم ناشی از فشار مزد
to play a poor game ناشی بودن مهارت نداشتن
paganish بیت پرست ناشی ار شرک
idols of the market اوهام ناشی از سخن وامیزش
hunger osteopathy بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
simple content debt دین ناشی از قرارداد شفاهی
social decrement کاهش ناشی از کار جمعی
social increment افزایش ناشی از کار جمعی
lummox ادم ناشی وخام دست
occupation authority اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
dispersion error اشتباه ناشی از پراکندگی تیر
covenant in low تعهد ناشی ازحکم قانون
cost push inflation تورم ناشی از فشار هزینه
maladroitness ناشی گری بیدست و پایی
greenhorn مبتدی ادم خام یا ناشی
laity مردم غیر روحانی ناشی
bizarre غیر مانوس ناشی از هوس
titular ناشی از لقب رسمی افتخاری
catcher بوکسور ناشی کتک خور
machine خطای ناشی از خرابی قطعه
machines خطای ناشی از خرابی قطعه
machined خطای ناشی از خرابی قطعه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com