Dictiornary-Farsi | ناشی از کوته نظری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
short sighted	ناشی از کوته نظری


Other Matches

parochialism	کوته نظری
theorization	تحقیقات نظری استدلال نظری
tortious liability	ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue	خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
look ahead	جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
short sighted	کوته نظر
foreshortening	کوته نمایی
smug	کوته نظر
smugly	کوته نظر
smugness	کوته نظر
illiberal	کوته فکر
short circuit	کوته مداری
shallow brained	کوته نظر
low browed	کوته جبین
Lilliputian	کوته فکر
small minded	کوته نظر
provincialism	کوته فکری
low-minded	کوته نظر
low minded	کوته نظر
low minded	کوته فکر
prude	کوته فکر
prudes	کوته فکر
small-minded	کوته نظر
abbreviation	کوته سازی
abbreviations	کوته سازی
short sighted	کوته بین
sectarian	کوته بین
localism	کوته بینی
one idead	کوته فکر
narrow-minded	کوته فکر
narrow mindedly	کوته نظرانه
narrow minded	کوته فکر
low-minded	کوته فکر
laconism	کوته نویسی
laconicism	کوته نویسی
laconicism	کوته سخنی
fanaticism	کوته فکری
insularism	کوته فکری
infantilism of thought	کوته فکری
provinciality	کوته فکری
parochial	کوته نظر
dogmatic	کوته فکر
prudery	کوته فکری
provincial	کوته فکر
gnomical	کوته سخن
hidebound	خودرای کوته نظر
small-minded opinions	عقاید کوته نظر
swinging cross	کوته مداری وزشی
narrowest	محدود کردن کوته فکر
short sight	نزدیک بین کوته نظر
bigmouth	آدم پرحرف و کوته بین
narrowed	محدود کردن کوته فکر
laconism	کوته سخنی سخن پر مغز
narrow	محدود کردن کوته فکر
narrower	محدود کردن کوته فکر
armchairs	نظری
armchair	نظری
visionaries	نظری
theoretical	نظری
visionary	نظری
indiscrimination	بی نظری
opinionative	نظری
theoretic	نظری
subjectivism	حالت نظری
theoretical type	سنخ نظری
dogmatic theology	لاهوت نظری
latitudinarianism	وسیع نظری
theoretical value	مقدار نظری
spans	دهانه نظری
objectivity	اصل بی نظری
objectivity	بیطرفی و بی نظری
unique in every sense of the word	از هر نظری بی مانند
theoretical span	دهانه نظری
theoretical setting	غروب نظری
theoretical chemistry	شیمی نظری
theoretical competition	رقابت نظری
theoretical frequency	بسامد نظری
theoretical mode	نمای نظری
theoretical plate	بشقابک نظری
sight check	مقابله نظری
span	دهانه نظری
spanned	دهانه نظری
insularism	تنگ نظری
inspectional	نظری دیدنی
spanning	دهانه نظری
theoretical rising	طلوع نظری
metapolitics	سیاسیات نظری
metaphsics	فلسفه نظری
oversights	اشتباه نظری
notionalist	عالم نظری
in theory	درعلم نظری
expected value	مقدار نظری
oversight	اشتباه نظری
revisionary	تجدید نظری
a priori	تئوری و نظری
peninsularity	تنگ نظری
pure mathematics	ریاضیات نظری
provinciality	تنگ نظری
erotics	عشق نظری
theories	اصول نظری
theories	علم نظری
theories	تحقیقات نظری
theory	اصول نظری
theory	علم نظری
theory	تحقیقات نظری
narrow minddedness	کوتع نظری
illiberal views	تنگ نظری
theorize	استدلال نظری کردن
theorize	تحقیقات نظری کردن
theorized	تحقیقات نظری کردن
theorising	استدلال نظری کردن
theorising	تحقیقات نظری کردن
theorizes	استدلال نظری کردن
theorizes	تحقیقات نظری کردن
theorizing	استدلال نظری کردن
theorizing	تحقیقات نظری کردن
visionary	وابسته بدلایل نظری
notionalist	هواخواه استدلال نظری
visionaries	وابسته بدلایل نظری
notionalist	متخصص علوم نظری
theorises	تحقیقات نظری کردن
theoretics	تحقیقات نظری در علوم
theorized	استدلال نظری کردن
theorist	طرفدار استدلال نظری
dogmatics	علم الهیات نظری
theorists	طرفدار استدلال نظری
A comparison of theory and practice.	مقایسه ای از نظری و عمل.
theorises	استدلال نظری کردن
theorised	استدلال نظری کردن
that is a good idea	خوب نظری است
theorised	تحقیقات نظری کردن
height equivalent of theroretical plate	ارتفاع معادل بشقابک نظری
hull speed	حداکثر سرعت نظری قایق
theorist	متخصص علوم نظری نگرشگر
doctrinal	عقیدهای مبنی بر عقاید نظری
theorists	متخصص علوم نظری نگرشگر
short sight	نزدیک بینی کوتاه نظری
to theorize [about something]	استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
pedantry or pedantism	پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
to theorise [about something] [British E]	استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to make a remark	حرفی زدن افهار نظری کردن
There is no disagreement among us.	اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
I don't want to say anything about that.	من نمی خواهم در باره آن مورد نظری بدهم.
pedantize	پیروی علم کتاب یاقواعد نظری کردن
thermostatics	اصول نظری یا فرضیه علمی درباره موازنه گرما
I wI'll not comment on this issue.	درباره این مطلب اظهار نظری نمی کنم
kinetic theory of heat	عقیده نظری نسبت باینکه گرماازجنبش ذرات پیدامیشود
h.e.t.p	plate theoretical equivalentof height ارتفاع معادل بشقابک نظری
inquisition	نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
inquisitions	نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی
to have short views	د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
What does Main Street think of this policy?	بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
dilettantes	ناشی
dilettanti	ناشی
due	ناشی از
dilettante	ناشی
amateurish	ناشی
resultant	ناشی
resulted	ناشی
even tual	ناشی
resulting	ناشی
descended	ناشی
result	ناشی
mala filde	ناشی
therefrom	ناشی از ان
ill-	ناشی
Due to	ناشی از
on account of somebody [something]	ناشی از
muff	ناشی
ills	ناشی
skill less	ناشی
skilless	ناشی
muffed	ناشی
emergent	ناشی
gauche	ناشی کج
muffing	ناشی
muffs	ناشی
ill	ناشی
maladroit	ناشی
irritative	ناشی از تحریک
novices	ادم ناشی
jackleg	ناشی نادرست
dittographic	ناشی ازتکراراشتباهی
privative	ناشی از محرومیت
abnerval	ناشی از عصب
premune	ناشی از جلوگیری
adipic	ناشی ازچربی
due to an accident	ناشی از یک حادثه
gremie	بی تجربه و ناشی
gaucherie	ناشی گری
hypostatic	ناشی از ته نشینی
novice	ادم ناشی
internal	ناشی ازدرون
rise	ناشی شدن از
emanate	ناشی شدن
emanated	ناشی شدن
emanates	ناشی شدن
emanating	ناشی شدن
tisy	ناشی از مستی
as green as grass <idiom>	کم تجربه و ناشی