Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
lack
ناقص بودن
lacked
ناقص بودن
lacks
ناقص بودن
Search result with all words
market imperfection
ناقص بودن بازار
Other Matches
incomplete
ناقص
in defect
ناقص
skimpy
ناقص
imcomplete
ناقص
violator
ناقص
violators
ناقص
malformed
ناقص
incorrect
ناقص
inconsummate
ناقص
deficient
ناقص
manque
ناقص
incomplete flower
گل ناقص
unperfect
ناقص
imperfective
ناقص
meagre
ناقص
half-baked
ناقص
roughcast
ناقص
imperfect
ناقص
mutilates
ناقص
shortest
ناقص
shorter
ناقص
defective
ناقص
inadequate
ناقص
rudimentary
ناقص
stickit
ناقص
mutilated
ناقص
rudimental
ناقص
mutilating
ناقص
short
ناقص
mutilate
ناقص
faulty
ناقص
incomplete breakdown
شکست ناقص
apoplexy
سکتهء ناقص
incapacious
بی گنجایش ناقص
incomplete induction
استقراء ناقص
annular eclipse
خسوف ناقص
blastie
ناقص الخلقه
misshapen
ناقص الخلقه
deformed
ناقص شده
flawed
معیوب ناقص
demonish
ناقص کردن
in my poor opinion
بعقل ناقص من
half truth
حقیقت ناقص
hemiplegia
فلج ناقص
frustum
مخروط ناقص
frustum
هرم ناقص
paralysis
سکته ناقص
framentary
شکسته ناقص
imcomplete ditch
گود ناقص
misfiring
احتراق ناقص
faulty switching
سوئیچینگ ناقص
faulty design
طرح ناقص
erectio deficiens
نعوظ ناقص
imperfect competition
رقابت ناقص
imperfect market
بازار ناقص
in my poor opinion
بعقیده ناقص من
half baked
ناپخته ناقص
defectively
بطور ناقص
to put in rime
قافیه ناقص
tracheid
اوند ناقص
mutilator
ناقص کننده
paresis
فلج ناقص
truncated distribution
توزیع ناقص
mooncalf
ناقص الخلقه
moon calf
خلقت ناقص
truncation
ناقص سازی
missed approach
فرود ناقص
miscreation
خلقت ناقص
wanting in reason
ازعقل ناقص
paraparesis
فلج ناقص پا
deficiently
بطور ناقص
half
شریک ناقص
ills
بطور ناقص
imperfectly
بطور ناقص
nubbin
میوه ناقص
half
بطور ناقص
ill-
بطور ناقص
ill
بطور ناقص
miscreate
ناقص الخلقه ساختن
heterometabolous
دارای دگردیسی ناقص
oafs
بچه ناقص الخلقه
oaf
بچه ناقص الخلقه
heterometabolic
دارای دگردیسی ناقص
partial color blindness
رنگ کوری ناقص
sketchily
از روی عجله ناقص
sketchiest
از روی عجله ناقص
sketchier
از روی عجله ناقص
parachromatopsia
رنگ کوری ناقص
fragmental
ریز شده ناقص
fragmentarily
بطور شکسته یا ناقص
parachromopsia
رنگ کوری ناقص
evils of imperfect competition
مضار رقابت ناقص
garble
تحریف یا ناقص کردن
meagrely
بطور لاغر یا ناقص
mutilates
ناقص یا فلج کردن
overshoots
فرود ناقص هواپیما
stepped thread
کولاس پیچی ناقص
to do by halves
ناقص انجام دادن
incomplete pictures test
ازمون تصویرهای ناقص
mutilating
ناقص یا فلج کردن
sketchy
از روی عجله ناقص
stepped thread
پیچ ناقص کولاس
rough cast
اجمالادرست شده ناقص
overshooting
فرود ناقص هواپیما
overshoot
فرود ناقص هواپیما
mutilate
ناقص یا فلج کردن
fragmentary
ریز شده ناقص
low order
انفجار کند یا ناقص
unemployment equilibrium
تعادل در اشتغال ناقص
We don't do half-ass job
[American E]
[derogatory]
کاری را ناقص انجام ندادن
truncate
شاخه زدن ناقص کردن
truncates
شاخه زدن ناقص کردن
to break aset
خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
orthopaedy
فن درست کردن انامهای ناقص
truncated
شاخه زدن ناقص کردن
rough coating
اجمالا درست شده ناقص
We don't do things by halves.
کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things halfway.
کاری را ناقص انجام ندادن
paretic
دچار فلج ناقص یا عضلانی
catalexis
وتد ناقص دراخر شعر
truncating
شاخه زدن ناقص کردن
verticillium
قارچ ناقص افت گیاهی
We don't do things by half-measures.
کاری را ناقص انجام ندادن
imperfect oligopoly
انحصار چند جانبه ناقص
huddling
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
malnutrition
تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
hermit crab
خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
hermit crabs
خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
The comparison is misleading
[flawed]
.
مقایسه گمراه کننده
[ ناقص ]
است.
huddles
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddled
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddle
ناقص انجام دادن ازدحام کردن
teratology
مبحث شناسایی جنین ناقص الخلقه
orthopaedic
مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
paraplegic
فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
paraplegics
فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
bobtail
اسب یا سگ دم کل هرچیز ناقص یامختصر شده ادم مهمل
osteoclasis
استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
frictional unemployment
بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
corona discharge
تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
He who grasps too much holds nothing fast.
<proverb>
کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
frictional unemployment
اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
ablest
لایق بودن مناسب بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com