English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 224 (41 milliseconds)
English Persian
mutilate ناقص کردن فلج کردن
mutilates ناقص کردن فلج کردن
mutilating ناقص کردن فلج کردن
Search result with all words
huddle ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddled ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddling ناقص انجام دادن ازدحام کردن
orthopaedic مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
mar ناقص کردن بی اندام کردن
marred ناقص کردن بی اندام کردن
marring ناقص کردن بی اندام کردن
mayhem چلاق کردن ناقص العضو کردن
mutilate ناقص یا فلج کردن
mutilates ناقص یا فلج کردن
mutilating ناقص یا فلج کردن
truncate شاخه زدن ناقص کردن
truncated شاخه زدن ناقص کردن
truncates شاخه زدن ناقص کردن
truncating شاخه زدن ناقص کردن
demonish ناقص کردن
garble تحریف یا ناقص کردن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
osteoclasis استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
to break aset خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
Other Matches
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
incomplete flower گل ناقص
imperfective ناقص
incorrect ناقص
short ناقص
skimpy ناقص
rudimental ناقص
defective ناقص
inconsummate ناقص
mutilated ناقص
violator ناقص
violators ناقص
imcomplete ناقص
in defect ناقص
mutilating ناقص
unperfect ناقص
manque ناقص
roughcast ناقص
mutilates ناقص
malformed ناقص
imperfect ناقص
mutilate ناقص
stickit ناقص
deficient ناقص
inadequate ناقص
incomplete ناقص
faulty ناقص
meagre ناقص
half-baked ناقص
shortest ناقص
shorter ناقص
rudimentary ناقص
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
paraparesis فلج ناقص پا
in my poor opinion بعقیده ناقص من
lacks ناقص بودن
framentary شکسته ناقص
incomplete induction استقراء ناقص
in my poor opinion بعقل ناقص من
hemiplegia فلج ناقص
tracheid اوند ناقص
imperfect market بازار ناقص
miscreation خلقت ناقص
imcomplete ditch گود ناقص
incapacious بی گنجایش ناقص
faulty design طرح ناقص
misshapen ناقص الخلقه
paresis فلج ناقص
lack ناقص بودن
frustum مخروط ناقص
truncated distribution توزیع ناقص
frustum هرم ناقص
paralysis سکته ناقص
mutilator ناقص کننده
truncation ناقص سازی
wanting in reason ازعقل ناقص
incomplete breakdown شکست ناقص
lacked ناقص بودن
faulty switching سوئیچینگ ناقص
to put in rime قافیه ناقص
flawed معیوب ناقص
half بطور ناقص
ill- بطور ناقص
ills بطور ناقص
half شریک ناقص
misfiring احتراق ناقص
missed approach فرود ناقص
nubbin میوه ناقص
imperfect competition رقابت ناقص
moon calf خلقت ناقص
mooncalf ناقص الخلقه
deformed ناقص شده
ill بطور ناقص
deficiently بطور ناقص
imperfectly بطور ناقص
half baked ناپخته ناقص
annular eclipse خسوف ناقص
defectively بطور ناقص
half truth حقیقت ناقص
blastie ناقص الخلقه
apoplexy سکتهء ناقص
erectio deficiens نعوظ ناقص
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
overshooting فرود ناقص هواپیما
stepped thread پیچ ناقص کولاس
market imperfection ناقص بودن بازار
unemployment equilibrium تعادل در اشتغال ناقص
fragmentarily بطور شکسته یا ناقص
low order انفجار کند یا ناقص
stepped thread کولاس پیچی ناقص
overshoots فرود ناقص هواپیما
to do by halves ناقص انجام دادن
partial color blindness رنگ کوری ناقص
fragmental ریز شده ناقص
heterometabolous دارای دگردیسی ناقص
parachromopsia رنگ کوری ناقص
incomplete pictures test ازمون تصویرهای ناقص
evils of imperfect competition مضار رقابت ناقص
parachromatopsia رنگ کوری ناقص
sketchy از روی عجله ناقص
sketchily از روی عجله ناقص
sketchiest از روی عجله ناقص
sketchier از روی عجله ناقص
fragmentary ریز شده ناقص
overshoot فرود ناقص هواپیما
miscreate ناقص الخلقه ساختن
meagrely بطور لاغر یا ناقص
rough cast اجمالادرست شده ناقص
heterometabolic دارای دگردیسی ناقص
oaf بچه ناقص الخلقه
oafs بچه ناقص الخلقه
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
We don't do things by half-measures. کاری را ناقص انجام ندادن
catalexis وتد ناقص دراخر شعر
rough coating اجمالا درست شده ناقص
We don't do things by halves. کاری را ناقص انجام ندادن
imperfect oligopoly انحصار چند جانبه ناقص
paretic دچار فلج ناقص یا عضلانی
verticillium قارچ ناقص افت گیاهی
We don't do things halfway. کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] کاری را ناقص انجام ندادن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
hermit crab خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
malnutrition تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
teratology مبحث شناسایی جنین ناقص الخلقه
The comparison is misleading [flawed] . مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
hermit crabs خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com