Total search result: 202 (15 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
to bring grist to the mill |
نان دراب دارد |
|
|
Search result with all words |
|
mountains influnce climate |
کوه دراب و هوا تاثیر دارد |
Other Matches |
|
scalar |
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد |
submers |
دراب فروبردن |
wading |
دراب راه رفتن |
waded |
دراب راه رفتن |
wades |
دراب راه رفتن |
emulsioned |
ذرات چربی دراب |
emulsion |
ذرات چربی دراب |
natant |
شناور یامتحرک دراب |
trim |
موقعیت قایق دراب |
trimmest |
موقعیت قایق دراب |
trims |
موقعیت قایق دراب |
wade |
دراب راه رفتن |
soak |
دراب فرو بردن |
emulsions |
ذرات چربی دراب |
emulsioning |
ذرات چربی دراب |
souse |
دراب غوطه ورشدن |
soaks |
دراب فرو بردن |
trimmest |
موقعیت تخته موج دراب |
trim |
موقعیت تخته موج دراب |
there is nothing like leather |
هر که نقش خویشتن بیند دراب |
stagnicolous |
زندگی کننده دراب راکد |
sloshes |
دراب چلپ وچلوپ کردن |
bleb |
حباب هوا دراب یاشیشه |
slosh |
دراب چلپ وچلوپ کردن |
sloshing |
دراب چلپ وچلوپ کردن |
trims |
موقعیت تخته موج دراب |
submerges |
دراب فرو بردن زیر اب کردن |
submerged |
دراب فرو بردن زیر اب کردن |
adjusting to water |
حرکت در هوا هنگام فرود دراب |
submerging |
دراب فرو بردن زیر اب کردن |
halobiont |
موجود زیست کننده دراب شور |
ready solubility in water |
امادگی برای زودحل شدن دراب |
submerge |
دراب فرو بردن زیر اب کردن |
kill devil |
طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد |
catamaran |
نوعی کلک یاجسم شناور دراب ادم بددهن وماجراجو |
catamarans |
نوعی کلک یاجسم شناور دراب ادم بددهن وماجراجو |
dousing |
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن |
doused |
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن |
douse |
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن |
dowsed |
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن |
douses |
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن |
dowses |
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن |
duck and drake |
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد |
ducks and drakes |
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد |
. The car is gathering momentum. |
اتوموبیل دارد دور بر می دارد |
lee board |
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته |
Walls have ears <idiom> |
دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح] |
labor theory of value |
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد |
zero insertion force socket |
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند] |
enclave economices |
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند |
walls here ears |
دیوار موش دارد موش گوش دارد |
dabbling |
دراب شلپ شلپ کردن |
dabbles |
دراب شلپ شلپ کردن |
dabbled |
دراب شلپ شلپ کردن |
dabble |
دراب شلپ شلپ کردن |
chains |
دارد. |
are there any remarks? |
دارد |
there is a time for everything |
دارد |
he has a rage for money |
دارد |
chain |
دارد. |
he has worms |
دارد |
hast |
او دارد |
he is ill with fever |
تب دارد |
has |
دارد |
heavy fighting is in progress |
دارد |
what matter? |
چه اهمیت دارد |
He has a day off. |
او مرخصی دارد. |
what the odds |
چه اهمیت دارد |
virus |
وجود دارد |
what hurt is there in that |
چه زیانی دارد |
But one leg to the fowl. <proverb> |
مرغ یک پا دارد . |
There is something wrong with the ... |
... عیب دارد. |
I owe him a dept of gratitude. |
حق بگردنم دارد |
viruses |
وجود دارد |
figure on <idiom> |
بستگی دارد به |
There is a knack in it . |
یک فنی دارد |
Windows GDI |
بیتی دارد |
walls have ears |
گوش دارد |
the reason is two fold |
دودلیل دارد |
multungulate |
که بیش از دو سم دارد |
he is fifty |
تمام دارد |
it is usual with him |
عادت دارد |
he is 0 years old |
او ده سال دارد |
he has an axe to grind |
غرض دارد |
he has an a. to grind |
مقصود دارد |
he has a spite against me |
بامن لج دارد |
he has a maggot in his head |
وسواس دارد |
our library is well stocked |
خوبی دارد |
god is |
خداوجود دارد |
not a patch on |
چه دخلی دارد |
the probability is |
احتمال دارد |
it is sufficiently stamped |
کسرتمبر دارد |
he tops .0 metres |
یک مترونیم قد دارد |
there is a rumour that |
شهرت دارد که |
he speaks to the purpose |
قصدی دارد |
leek d;[,vjvi ;i fv'ihd \ik , |
بزرگ دارد |
Buttonhole |
کتی که در دو طرف دکمه دارد |
the reason is manifold |
چنددلیل دارد |
it has sides |
سه پهلو دارد |
it depends [on] |
بستگی دارد [به] |
it is particularly difficult |
یک اشکال بخصوصی دارد |
it is of frequent |
خیلی مورد دارد |
He is verbose (garrulous). He has verbal diarrhea. |
شهوت کلام دارد |
He is distantly related to us . |
نسبت دوری با ما دارد |
bass |
کسی که صدای بم دارد |
basses |
کسی که صدای بم دارد |
There is only one condition attached to it . |
فقط یک شرط دارد |
With his foul temper. |
با اخلاق سگه که دارد |
Somebody is beating at (upon)the door. |
یک کسی دارد در می زند |
it is particularly difficult |
یک دشواری ویژه دارد |
How long is the ticket valid? |
بلیت تا کی اعتبار دارد؟ |
There is always a right way of doing everything. |
هرکاری راهی دارد |
My hair is falling. |
موهایم دارد می ریزد |
She has a lovely (nice) voice. |
صدای قشنگه دارد |
She has got regular teeth . |
دندانهای منظمی دارد |
it is wringing |
خیلی تراست یا اب دارد |
(not to be) sneezed at <idiom> |
ارزش داشتن را دارد |
Every flow must have its ebb. <proverb> |
هر فرازى نشیبى دارد. |
There are ticks in every trade . <proverb> |
هر کار لمى دارد . |
There are two sides to every question . <proverb> |
هر مساله ای دو جنبه دارد. |
it needs to be done carefully |
اینکارتوجه لازم دارد |
it speaks well for him |
بامن نظرمساعد دارد |
it stand well with him |
بامن نظرمساعدی دارد |
She has a soft voice |
صدای نرمی دارد |
She has engaging manners . |
رفتار گیرایی دارد |
it is worth 0 rials |
ده ریال ارزش دارد |
He is against [opposed to] me . |
با من ضد است. [ضدیت دارد] |
He writes well . he wields a formidable pen . |
قلم خوبی دارد |
the party is led by him |
او بر ان حزب ریاست دارد |
She has a subtle charm. |
جذابیت ظریفی دارد |
She has a delightfully mellow voice . |
صدای گرمی دارد |
To bring pressure to bear . To exert pressure . |
فشار خون دارد |
it is very important |
بسیار اهمیت دارد |
She has a lovely ( nice ) voice. |
صدای قشنگه دارد |
backs |
که یک باتری پشتیبان دارد |
It is much sought after |
خیلی طالب دارد. |
it askes for attention |
توجه لازم دارد |
battery |
که یک باتری پشتیبان دارد |
batteries |
که یک باتری پشتیبان دارد |
Does it matter if I dont come ? |
اشکالی دارد اگرنیایم ؟ |
The kettel is boiling. |
قوری دارد می جوشد |
He takes my advice. He listens to me. |
از من حرف شنوایی دارد |
the cat has nine lives |
سگ هفت جان دارد |
that word is obsolescent |
ان واژه کم کم دارد مهجور |
He writes a legible ( beautiful ) hand . |
خط خوانایی ( قشنگه ) دارد |
he bears out his name |
اسم بامسمایی دارد |
what is wrong with that? |
مگراین چه عیبی دارد |
likelihood |
احتمال کلی دارد |
there removred revolution |
شورشی که شهرت دارد |
the work is in full swing |
کاربخوبی جریان دارد |
bigamist |
زنی که دوشوهر دارد |
what does it meant |
یعنی چه چه معنی دارد |
bigamists |
زنی که دوشوهر دارد |
the switch is on |
برق جریان دارد |
what is that to you |
به شما جه دخلی دارد |
that bridge has openings |
ان پل سه چشمه یا دهانه دارد |
He has influential contacts everywhere. |
همه جا دست دارد |
he is f. of money |
پول فراوان دارد |
back |
که یک باتری پشتیبان دارد |
he is in a hurry to go |
عجله دارد برفتن |
he is in the know |
اطلاع ویژه دارد |
he is rightly named |
اسم بامسمائی دارد |
he keeps my a |
حساب مراونگه می دارد |
he must needs go |
بیخوداصرار دارد برفتن |
in all like |
احتمال کلی دارد |
he insists on going |
اصرار دارد برفتن |
he has much merit |
خیلی قابلیت دارد |
tea is preferable to water |
چایی بر اب ترجیح دارد |
rubrician |
کتاب نماز دارد |
delectus |
برای ترجمه دارد |
double decker |
هرچیزیکه دو لایه دارد |
lengths |
خط با طول جر حرف دارد |
length |
خط با طول جر حرف دارد |
he has a loose tongue |
دهان لقی دارد |
he has much merit |
بسیار شایستگی دارد |
well and good |
باشد چه ضرر دارد |
biased |
آنچه اریب دارد |
significance |
معنای مخصوص دارد |
and there an end. |
و پایان وجود دارد. |
he has Roman nose |
او بینی عقابی دارد |
the export of ... is granted the premium. |
صدور ... جایزه دارد. |
gigman |
کسیکه درشکه تک اسبه دارد |
NVRAM |
ما میتواند اطلاعات را نگه دارد |
mission critical |
که شرکت شما به آن بستگی دارد |
What a lovely tall figure she has . |
چه قد وبا لای قشنگه دارد |
mistress of cooking |
زنی که در اشپزی دست دارد |
She has a warm heart. |
قلب گرم ومهربانی دارد |
He has a good permanent job. |
شغل ثابت خوبی دارد |
Blood circulates in the body. |
خون در بدن جریان دارد |
pavonazzo |
مرمری که رنگهای پرطاووسی دارد |
He has a glib(persuasive)tongue. |
زبان چرب ونرمی دارد |
ox frame |
قابی که گوشههای چلیپایی دارد |
The child is going to go to bed. |
بچه دارد می رود بخواب |
He must have a hand in it. |
حتما" دراینکار دست دارد |
She is stuffy and conceited. |
دماغش باد دارد ( پر افاده ) |
administrators |
تنظیم و نگهداری شبکه دارد |
administrator |
تنظیم و نگهداری شبکه دارد |
caller |
شخصی که تقاضای تماس دارد |
callers |
شخصی که تقاضای تماس دارد |
he has a spite against me |
بامن کینه یاعداوت دارد |