Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (2 milliseconds)
English
Persian
binocular disparity
ناهمخوانی دید دو چشمی
Other Matches
incongruence
ناهمخوانی
incongruities
ناهمخوانی
disparities
ناهمخوانی
disparity
ناهمخوانی
discrepancy
ناهمخوانی
incongruity
ناهمخوانی
retinal disparity
ناهمخوانی شبکیهای
horizontal disparity
ناهمخوانی افقی
astigmatism
ناهمخوانی بینایی استیگماتیسم
ocular
چشمی
monocular
یک چشمی
ophtalmic
چشمی
rival
هم چشمی
rivaling
هم چشمی
rivalled
هم چشمی
rivalling
هم چشمی
rivals
هم چشمی
emulation
هم چشمی
becket
چشمی
eyepiece
چشمی
eyepieces
چشمی
rivaled
هم چشمی
rivalship
هم چشمی
eyes
چشمی
uniocular
یک چشمی
eyeing
چشمی
eye
چشمی
competitions
هم چشمی
competition
هم چشمی
eying
چشمی
hawse pipe
چشمی لنگر
vier
هم چشمی کننده
thimble eye
چشمی فلزی
binocular deprivation
محرومیت دو چشمی
soft eye
چشمی ساده
half-glasses
عینک یک چشمی
sight check
مقابله چشمی
vie
هم چشمی کردن
all eyes
چهار چشمی
ocular lens
عدسی چشمی
bollard eye
چشمی موت
emolously
از روی هم چشمی
monocular vision
بینایی یک چشمی
flemish eye
چشمی بافته
three eyed union plate
صفحه سه چشمی
eyes of the ship
چشمی ناو
penuriousness
تنگ چشمی
eye splice
پیوند چشمی
entoptic
درون چشمی
metascope
دوربین تک چشمی
thoroughfoot
اتصال چشمی
emulous
هم چشمی کننده
monocular deprivation
محرومیت یک چشمی
emulative
هم چشمی کننده
emulously
ازروی هم چشمی
eye
چشمی طناب
eyeing
چشمی طناب
vied
هم چشمی کردن
vies
هم چشمی کردن
rival
هم چشمی کننده
rivaled
هم چشمی کننده
rivaling
هم چشمی کننده
rivalled
هم چشمی کننده
rivalling
هم چشمی کننده
emulating
هم چشمی کردن با
emulates
هم چشمی کردن با
eyes
چشمی طناب
eying
چشمی طناب
bridle
بند چشمی
bridled
بند چشمی
bridles
بند چشمی
bridling
بند چشمی
emulate
هم چشمی کردن با
emulated
هم چشمی کردن با
rivals
هم چشمی کننده
monocle
عینک یک چشمی
bullrings
چشمی سینه
bullring
چشمی سینه
thimbles
چشمی فلزی
thimble
چشمی فلزی
optic
چشمی بصری
monocles
عینک یک چشمی
eyepiece
عدسی چشمی
eyepieces
عدسی چشمی
peeping
نگاه زیر چشمی
ophthalmic
چشمی وابسته به چشم
eyes in the back of one's head
<idiom>
چهار چشمی پاییدن
keep up with the Joneses
<idiom>
چشم وهم چشمی
runners
طناب چشمی دار
competition
هم چشمی سبقت جویی
union plate
صفحه چند چشمی
runner
طناب چشمی دار
outrival
در هم چشمی پیش افتادن از
parsimoniously
بزفتی باتنگ چشمی
reduced eye
چشمی باریک شده
running bow line
چشمی زدن به طناب
peep
نگاه زیر چشمی
peeped
نگاه زیر چشمی
suborbital
زیر کاسه چشمی
competitions
هم چشمی سبقت جویی
british antilewisite
نوعی پماد چشمی
chock
چشمی فلزی روی پل
bull nose
چشمی سینه ناو
peeps
نگاه زیر چشمی
eye bolt
مهره چشمی دار
eyebolt
پیچ چشمی دار
eyeplate
صفحه چشمی دار
swivel
چشمی خود گرد
swivels
چشمی خود گرد
loup
ذره بین چشمی
swivelled
چشمی خود گرد
binocular fusion
در هم امیزی دید دو چشمی
foul house
چشمی گرفته لنگر
slinks
نظر چشمی نگاه دزدکی
optical
نشانه روی بصری چشمی
external rectus
عضله مستقیم برون چشمی
roller clock
چشمی بسته قرقره دار
dip the eye
وصل کردن چشمی طنابهابهم
slink
نظر چشمی نگاه دزدکی
slinking
نظر چشمی نگاه دزدکی
borescope
ابزار چشمی برای بازرسی قطعات
To try to keep up with the joneses.
چشم وهم چشمی کردن ( رقابت )
To be all eyes. To watch like a hawk.
چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
wall eye
چشمی که سفیدی ان زیادوعنبیه ان کمرنگ باشد
stadia points
تارهای فاصله سنج دردوربینهای چشمی و نقشه برداری
pelorus
دستگاه سمت یاب چشمی نسبت به اجرام سماوی
eyestrings
ضمائم چشمی که سابقا معتقد بودند هنگام کوری ومرگ از هم گسیخته می گردد
eye-witnesses
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitnesses
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
compete
رقابت کردن با هم چشمی کردن
competed
رقابت کردن با هم چشمی کردن
competes
رقابت کردن با هم چشمی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com