English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
nonsynchronous ناهم زمان
Other Matches
nonaligned ناهم پیمان
inequivalence ناهم ارزی
allopatric ناهم بوم
heteronuclear ناهم هسته
out of phase ناهم فاز
incongruent melting ذوب ناهم نهشت
decompress ناهم فشرده کردن
dissymmetry of lift ناهم اندزگی برا
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
present زمان حاضر زمان حال
presented زمان حاضر زمان حال
presenting زمان حاضر زمان حال
presents زمان حاضر زمان حال
seek time زمان جستجو زمان طلب
arrival زمان حضور زمان رسیدن
response time زمان جواب زمان پاسخگویی
arrivals زمان حضور زمان رسیدن
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
timed مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
short cycle annealing سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
cryptoperiod زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
early time زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
tensing زمان فعل تصریف زمان فعل
tense زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed زمان فعل تصریف زمان فعل
angular velocity sight زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
timed زمان
times زمان
simultaneously در یک زمان
termed زمان
time of blowing زمان دم
date زمان
dates زمان
thitherto تا ان زمان
synchronous هم زمان
synchrone هم زمان
yet تا ان زمان
term زمان
terming زمان
contemporaneous هم زمان
whene'er هر زمان
zeitgeist زمان
stroke زمان
stroked زمان
strokes زمان
stroking زمان
away از ان زمان
thence از ان زمان
period زمان
time consuming زمان بر
tempo زمان
periods زمان
cycle time زمان
time-consuming زمان بر
time زمان
coinstantaneous هم زمان
time-piece زمان
cotemporaneous هم زمان
ticker [colloquial] [watch] زمان
tempos زمان
clock زمان
timepiece زمان
clocks زمان ها
prescriptions مرور زمان
prescription مرور زمان
peace time در زمان صلح
peace time زمان صلح
passtime زمان گذارستون
blue moon زمان دراز
base period زمان مبنا
coking period زمان کک سازی
orthogenesis جبر زمان
coking time زمان کک سازی
compilation time زمان کامپایل
lost time زمان گمگشته
lost time زمان مفقوده
loading time زمان بارگیری
load time زمان بارکردن
lapse گذشت زمان
lapses گذشت زمان
lapsing گذشت زمان
maintenance period زمان تعمیرات
man and boy از زمان بچگی
makeup time زمان جبران
non productive time زمان مرده
compile time زمان کامپایل
multiplication time زمان ضرب
miscellaneous time زمان متفرقه
microcycle واحد زمان
inactive time زمان غیرفعال
maximum duration زمان حداکثر
light load period زمان بار کم
period of concentration زمان تمرکز
mean time زمان متوسط
response time زمان واکنش
chronoscope زمان نما
civil time زمان عرفی
response time زمان پاسخ
response time زمان واگنش
relief time زمان استراحت
relaxation time زمان اسایش
retention time زمان بازداری
rise time زمان خیز
chromometer زمان سنج
run time زمان اجرا
chronometer زمان سنج
chronoscope زمان سنج
execute زمان اجرا
executed زمان اجرا
executes زمان اجرا
chronograph زمان نگار
regression time زمان برگشت
reflex time زمان بازتاب
reference time زمان مرجع
production time زمان تولید
timing زمان گیری
timing زمان بندی
timing زمان احتراق
preterit زمان ماضی
executing زمان اجرا
preparation time زمان تهیه
timing زمان سنجی
production time زمان ساخت
reaction time زمان واکنش
return perion زمان برگشت
recurrence interval زمان برگشت
recovery time زمان بهبود
reasonable time زمان معقول
clk زمان سنج
budget period زمان بودجه
present tense زمان حال
clocked با سنجش زمان
contemporize هم زمان کردن
physiological time زمان فیزیولوژیکی
length of time طول زمان
cycle time زمان تناوب
adaptation time زمان انطباق
cycle time زمان دوره
activity time زمان هر فعالیت
cycle time زمان سیکل
dead time زمان مرده
access time زمان دستیابی
acceleration time زمان شتاب
chronophobia زمان هراسی
expected time زمان تحمل
fuze setting زمان ماسوره
whenever هر زمان که هرگاه
fusing time زمان ذوب
floor to floor time زمان اصلی
fire time زمان انفجار
f. tense زمان اینده
exposure time زمان پرتودهی
exposure time زمان پرتوگیری
exposure time زمان نوردهی
dead time زمان گمگشته
execution time زمان اجرا
down time زمان توقف
down time زمان تلف
dwell idling time زمان هرزگردی
effective time زمان موثر
ephemeris time زمان تقویمی
ephemeris time زمان نجومی
time lag زمان مرده
time lag زمان تاخیر
time lags زمان مرده
down time زمان بیکاری
distribution time زمان توزیع
local time زمان محلی
equilibrium time زمان تعادل
decay time زمان اضمحلال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com