Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (8 milliseconds)
English
Persian
on berth
ناوحاضربه بارگیری
Other Matches
preload loading
بارگیری اولیه یا بارگیری قبل از بارگیری اصلی
wet storage
بارگیری روی عرشه کشتی درروی دریا بارگیری دریایی
unit loading
بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
back haul
بارگیری در بازگشت از یک ماموریت بارگیری دوسره باربرگشت
combat loading
بارگیری رزمی هواپیما بارگیری جنگی
embarkation order
دستورالعمل بارگیری یا سوارشدن دستور بارگیری
endurance loading
بارگیری با حداکثر فرفیت بارگیری کامل
casualty staging unit
یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
staging unit
یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
material handling bridge
پل بارگیری
loading bridge
پل بارگیری
shipping
بارگیری
burdening
بارگیری
stowage
بارگیری
loading
بارگیری
charging
بارگیری
well deck
پل بارگیری
frequency loading
بارگیری فرکانسی
pre loading
بارگیری اولیه
line charging capacity
فرفیت بارگیری خط
line charging current
جریان بارگیری خط
stowage
بارگیری و باراندازی
roll on/roll off
بارگیری- تخلیه
load factor
ضریب بارگیری
embarkation table
جدول بارگیری
commercial loading
بارگیری تجارتی
charging berth
اسکله بارگیری
charging wharf
اسکله بارگیری
charging car
واگن بارگیری
charging crane
جرثقیل بارگیری
embarkation area
محوطه بارگیری
well deck
عرشه بارگیری
deadweight
تناژ بارگیری
download
بارگیری پایین
load lines
علایم بارگیری
point of loading
نقطه بارگیری
loading apron
نوار بارگیری
loading time
زمان بارگیری
magnetic loading
بارگیری مغناطیسی
Loading and unloading.
بارگیری وتخلیه
pack saddle
زین بارگیری
pallete
کفه بارگیری
pick up and delivery
بارگیری و تحویل
plimsol mark
علایم بارگیری
loading table
جدول بارگیری
loading station
ایستگاه بارگیری
loading site
محل بارگیری
loading scale
مقیاس بارگیری
loading bucket
سطل بارگیری
loading chart
جدول بارگیری
loading diagram
دیاگرام بارگیری
loading facilities
وسایل بارگیری
loading point
نقطه بارگیری
loading rack
سکوی بارگیری
loading site
سکوی بارگیری
plimsol mark
مارک بارگیری
pallet
کفه بارگیری
load
بارگیری مهمات
loads
فرفیت بارگیری
apron
محوطه بارگیری
loads
بارگیری کردن
aprons
محوطه بارگیری
ammunition loading line
خط بارگیری مهمات
bucket charging
بارگیری با سطل
loading
فرفیت بارگیری
stow
بارگیری کردن
loads
بارگیری مهمات
load
فرفیت بارگیری
stowed
بارگیری کردن
load
بارگیری کردن
roll-on/roll-off
بارگیری- تخلیه
carburizing pot
فرف بارگیری
quay
سکوی بارگیری
cargo net
تور بارگیری
quays
سکوی بارگیری
accumulator charge
بارگیری اکومولاتور
laden
بارگیری شده
bulk loading
بارگیری در مخازن
stows
بارگیری کردن
stowing
بارگیری کردن
pallets
کفه بارگیری
initial program load
بارگیری برنامه اغازی
ingot charging crane
جراثقال بارگیری شمش
horizontal loading
بارگیری افقی کشتیها
loading space
فضای قابل بارگیری
loading chart
طرح بارگیری هواپیما
loading plan
طرح بارگیری خودرو
stevedoring charges
هزینههای بارگیری وباراندازی
charging side
محل بارگیری کوره
actual obligated space
محل یا جا در بارگیری دریایی
loading list
لیست بارگیری خودرو
bulk loading
بارگیری مخزن به طور یک جا
commercial loading
بارگیری کالای تجارتی
commodity loading
بارگیری کالاهای مختلف
stevedore
بارگیری وباراندازی کردن
bulk load method
روش بارگیری با بارقوال
loading
بارگیری مهمات درهواپیما
stevedore
متصدی بارگیری و تخلیه
cargo plan
طرح بارگیری ناو
tactical loading
بارگیری رزمی یا جنگی
charge and discharge
محل بارگیری و باراندازی
cargo port
دریچه بارگیری ناو
embarkation table
جدول قابلیت بارگیری
staging unit
یکان بارگیری کننده
stevedores
بارگیری وباراندازی کردن
shiping agent
کارگزار بارگیری کشتی
stevedores
متصدی بارگیری و تخلیه
loading ramp
راهروی شیب دار بارگیری
palletetisation
درکفه بارگیری قرار دادن
stevedore
متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
p&d
delivery and up pick بارگیری و تحویل
mutilation table
جدول راهنمای بارگیری خودروها
maximum load rating
قابلیت بارگیری نامی حداکثر
stevedores
متصدی یانافر بارگیری وباراندازی
stevedores
متصدی بارگیری و حمل و نقل
port
شراب شیرین بارگیری کردن
capacity load
حداکثر فرفیت بارگیری ناو
shiping agent
حق العمل کار بارگیری کشتی
embarkation order
ترتیب سوار شدن یا بارگیری
bridge plate
پل بین سکوی بارگیری وخودرو
drayage
هزینه بارگیری وبار اندازی
bulk load method
روش استفاده از بارگیری قوال
The ship is loading.
کشتی درحال بارگیری است
despatch money
جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
lighterage
هزینه بارگیری وباراندازی ازکشتی
fio
بدون هزینه تخلیه و بارگیری
free in and out
بدون هزینه تخلیه و بارگیری
stevedore
متصدی بارگیری و حمل و نقل
accessorial services
خدمات بارگیری و تخلیه بار
railway end
پل سکوی بارگیری راه اهن
lift on
بارگیری کشتی توسط جرثقیل
laydays
ایام بارگیری و باراندازی کشتی
lay day
ایام بارگیری و باراندازی کشتی
lay day
روز بارگیری وباراندازی کشتی
lading
بارگیری عمل بار کردن
reloadable control storage
انباره با کنترل بارگیری مجدد
roll on roll off
روش بارگیری مستقیم ناو
base loading
بارگیری انجام شده در پایگاه
loading
بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما
portcall
درخواست حمل وسایل به بندربرای بارگیری
pickup zone
منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
mutilation table
جدول بارگیری پیش بینی شده
despatch money
پاداش جهت بارگیری یاتخلیه سریع
drayage
چهارچرخه یاگاری مخصوص بارگیری وباراندازی
dispatch money
جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
portcapacity
فرفیت بندر از نظر بارگیری یاتخلیه بار
ipl
Load Program Initail بارگیری اغازی برنامه
embarkation element
یکان مخصوص کمک به بارگیری یا سوار شدن
prestowage plan
طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
lighterage
هزینه بارگیری و باراندازی از کشتی توسط دوبه
actual placement
قرار دادن بار در محل تخلیه و بارگیری
entrucking table
جدول حرکات و بارگیری خودروهای باری ارتشی
constructive placement
تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
embarkation team
تیم یا قسمت مخصوص کمک به سوار شدن یا بارگیری
block stowage loading
بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
turnaround cycle
مدت زمان بارگیری و رفت وبرگشت خودرو یا هواپیما یاکشتی
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
stowage plan
طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
long shoreman
گماشته بارگیری و بار خالی کنی در بندریا ماهی گیری در کرانه
primage
اضافه کرایهای که به خاطر مراقبت در بارگیری و تخلیه به ناخدای کشتی داده میشود
demurrage
بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
embarkation officer
افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
over shipment
ارسال بار بیش از حد فرفیت کشتی بارگیری بیش از حد
deck cargo
بار روی عرشه کشتی بارگیری برروی عرشه
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
lade
بارگیری کردن خالی کردن
take on
<idiom>
ضبط کردن،بارگیری کردن
ammunition loading line
صف بارگیری مهمات صف بارکردن مهمات
apron
محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
aprons
محوطه اسفالت مقابل اشیانه هواپیما محوطه بارگیری هواپیما
lighterage
هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
carload shipment
حمل بار مطابق با فرفیت بارگیری خودرو یا کشتی ارسال باربه اندازه فرفیت حمل بار
combat cargo officer
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
station time
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com