English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 56 (4 milliseconds)
English Persian
auxiliary fleet ناوگان تدارکاتی
Other Matches
declared speed سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
supply port درگاه تدارکاتی
storeship ناو تدارکاتی
tender ship کشتی تدارکاتی
auxiliary ship کشتی تدارکاتی
beef boat ناو تدارکاتی
logistic support پشتیبانی تدارکاتی
logistic route راههای تدارکاتی
secondary item اقلام فرعی تدارکاتی
secondary item کالای تدارکاتی فرعی
supply manifest بارنامه اقلام تدارکاتی
supply manuals ایین نامههای تدارکاتی
item manager مدیریت اقلام تدارکاتی
assemblage جمع اوری اقلام تدارکاتی
assemblages جمع اوری اقلام تدارکاتی
supply catalog ایین نامه تدارکاتی یا امادی
supply arms یکانهای تدارکاتی یا ادارات وقسمتهای امادی
maritime ناوگان مستقل دریایی ناوگان دریایی دریایی
armadas ناوگان
armada ناوگان
fleets ناوگان
fleet ناوگان
numbered fleet ناوگان وابسته
merchant marine ناوگان بازرگانی
fleet in being ناوگان موجود
argosy ناوگان تجارتی
navy ناوگان دریایی
navy بحریه ناوگان
navies ناوگان دریایی
navies بحریه ناوگان
commercial marine ناوگان دریایی
shipping کشتیرانی ناوگان
flotilla ناوگان کوچک
fleet commander فرمانده ناوگان
flotillas ناوگان کوچک
watch dog ناو نگهبان ناوگان
admiral of the fleet امیرالبحر فرماندهء ناوگان
advanced fleet anchorage لنگرگاه مقدم ناوگان
fleet in being ناوگان قابل استفاده
major fleet ناوگان عمده دریایی
fleet operating base پایگاه عملیاتی ناوگان
numbered fleet ناوگان زیرامر نیروی دریایی
task fleet ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
navy yard محوطه مخصوص لنگر اندازی ناوگان
task element یکی از عناصر ناوگان ماموراجرای یک ماموریت
precursor sweeping مین روبی قبل از عبور ناوگان
shipping امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
precursor sweeping پاک کردن مین قبل از حرکت ناوگان
deck department قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
tactical diversions تصحیحات تاکتیکی مسیرناوگان تصحیح مسیر حرکت ناوگان
common items اقلام تدارکاتی عمومی اقلام مشترک
right of search حقی که کشتیهای دول متحارب برای جستجوی ناوگان ممالک بیطرف به منظور مطمئن شدن از بیطرفیشان دارند
supply economy صرفه جویی در مصرف اماد صرفه جویی تدارکاتی
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
carrier striking force نیروی ضربتی متشکل ازناوهای هواپیمابر ناوگان هواپیمابر ضربتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com