English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 112 (6 milliseconds)
English Persian
kamikaze ناپدید شدن عمدی موج سوارزیر موج
Other Matches
vanished ناپدید شدن
vanish ناپدید شدن
the invisible جهان ناپدید
the invisible world جهان ناپدید
disappears ناپدید شدن
disappearing ناپدید شدن
vanishing ناپدید شدن
disappear ناپدید شدن
vanishes ناپدید شدن
disappeared ناپدید شدن
evanesce کم کم ناپدید شدن
go off into the blue ناپدید شدن
doggo اهسته ناپدید شونده
we lost sight of him از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
invisible ناپدید غیر مرئی
invisibly بطور ناپیدایا ناپدید
disappearing target هدف ناپدید شونده
evanesce بتدریج محوو ناپدید شدن
gases ناپدید شدن موج سوار زیر اب
bombed زیر اب ناپدید شدن موج سوار
bombs زیر اب ناپدید شدن موج سوار
gasses ناپدید شدن موج سوار زیر اب
gassed ناپدید شدن موج سوار زیر اب
gas ناپدید شدن موج سوار زیر اب
bomb زیر اب ناپدید شدن موج سوار
bombed out زیر اب ناپدید شدن موج سوار
premeditated عمدی
intentional عمدی
prepense عمدی
aforethought عمدی
advertency عمدی
deliberating عمدی
deliberated عمدی
deliberate عمدی
deliberates عمدی
wilfull عمدی
autonomic عمدی
sabotage خرابکاری عمدی
lemon باخت عمدی
inadvertent غیر عمدی
intentional foal خطای عمدی
sabotaged خرابکاری عمدی
sabotages خرابکاری عمدی
cheap shot خشونت عمدی
dump باخت عمدی
lemons باخت عمدی
murder قتل عمدی
murdered قتل عمدی
murders قتل عمدی
studied دانسته عمدی
sabotaging خرابکاری عمدی
intentional handball هند عمدی
intentional movement حرکت عمدی
wilful murder قتل عمدی
wilfull murder قتل عمدی
willful misconduct خسارت عمدی
willful misconduct زیان عمدی
murdering قتل عمدی
voluntary act فعل عمدی
reflation تورم عمدی
tank باخت عمدی
malice a خیانت عمدی
unitentional غیر عمدی
sand bag سستی عمدی در تمرین
homicide by misadventure قتل غیر عمدی
invlountary act فعل غیر عمدی
vertical parity check مقابله توان عمدی
setting on fire اتش زدن عمدی
arson ایجاد حریق عمدی
casually بطور غیر عمدی
arson اتش زدن عمدی
by accident or d. بطور اتفاقی یا عمدی
d.sin گناه بزرگ عمدی
was that intended? ایا ان عمدی بود
hacks لگد زدن عمدی دررگبی
miscarriage سقط جنین غیر عمدی
deliberated عمدا انجام دادن عمدی
obmutescence خاموش نشینی سکوت عمدی
hacked لگد زدن عمدی دررگبی
miscarriages سقط جنین غیر عمدی
involuntarily بطورغیر ارادی یا غیر عمدی
hack لگد زدن عمدی دررگبی
inadvertence غیر عمدی عدم تعمد
deliberate عمدا انجام دادن عمدی
deliberates عمدا انجام دادن عمدی
deliberating عمدا انجام دادن عمدی
voluntary عمدی افراز ملک با تراضی شرکا
duster پرتاب عمدی توپ به بالا وبداخل
destruct خرابی عمدی موشک قبل ازپرتاب ان
unitentionally ندانسته بطور غیر عمدی سهوا
arson تولید حریق عمدی در مال غیر
dusters پرتاب عمدی توپ به بالا وبداخل
inadvertenly بطور غیر عمدی ازروی ندانستگی
draw play ضربه عمدی با انتهای گوی گلف
match penalty خطای اسیب رساندن عمدی واخراج
get the axe ناپدید شدن موج سوار زیر اب با شکستن موج
barratry خسارات ناشی از جرم عمدی ناخدا یا ملوان کشتی
allowances اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
allowance اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
throws باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throw باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throwing باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
columnar and trabeated [نوعی از ساختار شامل ستون های عمدی یا تیرگهایی که از تیرهای افقی حمایت می کند.]
manipulative deception تغییر فرکانس یا دستکاری دروسایل فرستنده خودی برای گول زدن دشمن فریب رادیویی عمدی
safety اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
evaporating تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporate تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporates تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
trapdoors فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoor فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com