English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (43 milliseconds)
English Persian
disappoint ناکام کردن محروم کردن
disappoints ناکام کردن محروم کردن
Other Matches
lock out تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
rattening محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
To tantalize someone . To keep someoneguessing . دل کسی را آب کردن (سردواندن ،امیدوار وسپس محروم کردن )
disbarment محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
dispossessed ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
evacuate ترک کردن محروم کردن
cut off قطع کردن محروم کردن
curtailed محروم کردن قطع کردن
geld بی تخمدان کردن محروم کردن
foreclose محروم کردن سلب کردن
foreclosed محروم کردن سلب کردن
curtail محروم کردن قطع کردن
curtailing محروم کردن قطع کردن
evacuated ترک کردن محروم کردن
evacuates ترک کردن محروم کردن
curtails محروم کردن قطع کردن
evacuating ترک کردن محروم کردن
depriving محروم کردن معزول کردن
divests محروم کردن عاری کردن
divesting محروم کردن عاری کردن
deprive محروم کردن معزول کردن
foreclosing محروم کردن سلب کردن
divested محروم کردن عاری کردن
divest محروم کردن عاری کردن
interdict قدغن کردن محروم کردن
forecloses محروم کردن سلب کردن
deprives محروم کردن معزول کردن
exclude محروم کردن
abdicated محروم کردن
abdicates محروم کردن
abdicating محروم کردن
abdicate محروم کردن
excludes محروم کردن
depriving محروم کردن
cut off محروم کردن
bereave محروم کردن
to cut off محروم کردن
devest محروم کردن
dis- محروم کردن
deprive محروم کردن
deprives محروم کردن
strip محروم کردن از
denationalised از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
dispossessed از تصرف محروم کردن
disinherit از ارث محروم کردن
dispossessing از تصرف محروم کردن
dispossess از تصرف محروم کردن
dispossessed محروم کردن دورکردن
dispossessing محروم کردن دورکردن
dispossesses از تصرف محروم کردن
disinherits از ارث محروم کردن
dispossesses محروم کردن دورکردن
disinheriting از ارث محروم کردن
unsight از دیدن محروم کردن
unvoice محروم از صدا کردن
dispossess محروم کردن دورکردن
cut off with a shilling از ارث محروم کردن
disbar از شغل وکالت محروم کردن
deprive the heirs of inheritance وراث را از ارث محروم کردن
disfranchise از حق رای یا انتخاب محروم کردن
unseats محروم کردن نماینده از کرسی
ostracised از حقوق اجتماعی محروم کردن
disestablishing کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablishes کلیسا را از ازادی محروم کردن
disestablished کلیسا را از ازادی محروم کردن
unseating محروم کردن نماینده از کرسی
disestablish کلیسا را از ازادی محروم کردن
unseat محروم کردن نماینده از کرسی
mayhen ازوسیله دفاع محروم کردن
unseated محروم کردن نماینده از کرسی
disendow از عطیه محروم کردن نبخشیدن
ostracizing از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracizes از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracized از حقوق اجتماعی محروم کردن
unsex از خواص جنسی محروم کردن
ostracize از حقوق اجتماعی محروم کردن
To cut somebody out of a wI'll. کسی را از ارث محروم کردن
ostracising از حقوق اجتماعی محروم کردن
ostracism محروم کردن از حقوق اجتماعی
ostracises از حقوق اجتماعی محروم کردن
attaint مقصر دانستن محروم کردن
declass کسی راازطبقه اجتماعی محروم کردن
ostracizing ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracised ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracises ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracising ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracized ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracize ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
ostracizes ازحقوق اجتماعی و سیاسی محروم کردن
disincorporate ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
tantalised وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
theft بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
thefts بردن متقلبانه مال غیر به قصد محروم کردن دائمی مالک از ان
blighted ناکام
unhappier ناکام
unhappiest ناکام
unhappy ناکام
disappointed ناکام
The US government agencies dropped the ball in preventing the attack. سازمان های دولتی ایالات متحده در جلوگیری از حمله ناکام شدند .
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
cold turkey محروم
deprived محروم
sans محروم از
disadvantaged محروم
bereaved محروم
blighted محروم
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
exclusion محروم سازی
disadvantaged children کودکان محروم
disinherited محروم ازارث
choiceless محروم از حق انتخاب
excludable محروم کردنی
to be defected محروم شدن
have not nations ملل محروم
deprivable محروم کردنی
underclass طبقهی محروم
subclass طبقه محروم
underclass طبقه محروم
lower class طبقه محروم
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
unhouseled محروم از عشاء ربانی
disseisin محروم شدگی ازتصرف
inalienable محروم نشدنی لایتجزا
estopel امرخاصی محروم شود
dispossessor ازتصرف محروم کننده
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
underprivileged محروم از مزایای اجتماعی واقتصادی
dehumanized از خصائص انسانی محروم شدن
infamous محروم از حقوق مدنی ترذیلی
dehumanize از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanising از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanizes از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanises از خصائص انسانی محروم شدن
dehumanised از خصائص انسانی محروم شدن
privation محروم سازی تعلیق مقام
dehumanizing از خصائص انسانی محروم شدن
To be deprived of something . از چیزی محروم شدن ( ماندن )
privations محروم سازی تعلیق مقام
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
She has had many privations in her youth . درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
The referee put a boycott on him . داور اورا از بازی محروم کرد
disfranchisement محروم سازی یا محرومیت ازحق انتخابات
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com