Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English
Persian
to keel over
ناگهان افتادن
Search result with all words
tumble
لغزیدن ناگهان افتادن
tumbled
لغزیدن ناگهان افتادن
tumbles
لغزیدن ناگهان افتادن
incident
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
incidents
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
Other Matches
to fall on ones knees
بیرون افتادن بلابه افتادن
all at once
ناگهان
all of a sudden
ناگهان
sudden
ناگهان
unexpectedly
ناگهان
accidentally
ناگهان
(on the) spur of the moment
<idiom>
ناگهان
before you know it
ناگهان
unaware
ناگهان
unawares
ناگهان
abruptly
ناگهان
suddenness
ناگهان
pluck
ناگهان کشیدن
bolts
مستقیما ناگهان
aback
غافلگیر ناگهان
plucked
ناگهان کشیدن
plucking
ناگهان کشیدن
plucks
ناگهان کشیدن
to make a pounce
ناگهان جستن
light out
ناگهان رفتن
supervene
ناگهان رخ دادن
Suddenly , I felt hot.
ناگهان گرمم شد
scoots
ناگهان سرخوردن
suddenly
ناگهان ناگاه
sudden-death
ناگهان باخت
abrupt
سراشیبی ناگهان
to die in ones shoes
ناگهان مردن
bolting
مستقیما ناگهان
bolted
مستقیما ناگهان
bolt
مستقیما ناگهان
sudden death
ناگهان باخت
slapdash
بی پروا ناگهان
scooting
ناگهان سرخوردن
scooted
ناگهان سرخوردن
pop off
ناگهان ناپدیدشدن
before you can say knife
برقی ناگهان
turn on one's heel
<idiom>
ناگهان پیچیدن
to walk off
ناگهان رفتن
scoot
ناگهان سرخوردن
plunge
ناگهان داخل شدن
crash dive
ناگهان بزیر اب رفتن
plunges
ناگهان داخل شدن
to crop up
ناگهان رخ دادن- اب خوردن
cant
ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن
plunged
ناگهان داخل شدن
plunger
موجی که ناگهان می شکند
plungers
موجی که ناگهان می شکند
make off
ناگهان ترک کردن
light up
<idiom>
ناگهان شادوخوشحال شدن
Suddenly he showed up (emerged).
ناگهان سروکله اش پیداشد
irrupt
ناگهان ایجاد شدن
fly open
ناگهان باز شدن
snub cable
ناگهان ترمز کردن
slap down
ناگهان توقیف کردن
pass out
ناگهان بیهوش شدن
to chop back
ناگهان تغییرجهت دادن
twitch
ناگهان کشیدن جمع شدن
jibe
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
gibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
twitched
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitching
ناگهان کشیدن جمع شدن
twitches
ناگهان کشیدن جمع شدن
jibed
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
Suddenly I was tongue-tied(speechless).
ناگهان زبانم بند آمد
jibes
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibing
ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
to burst upon the view
ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
strike it rich
<idiom>
ناگهان پول و پله ای به هم زدن
with a powder
ازروی بی پروایی تند ناگهان
twitch grass
تکان ناگهانی ناگهان کشیدن
flashed
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
jilts
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
flashes
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flash
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flash
ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashed
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
A solution suddenly proffered itself.
ناگهان راه حلی به نظر رسید.
to jink right
[left]
ناگهان مسیر را به راست
[چپ]
تغییر دادن
jilted
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilting
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
nose dive
ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
jilt
ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
To jump down somebodys throat.
ناگهان وسط حرف کسی پریدن
flashes
برق زدن ناگهان شعله ور شدن
precipitate
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitated
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
to abscond
[from]
<idiom>
ناگهان ترک کردن
[در رفتن ]
[اصطلاح مجازی]
to pounce upon a bird
ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
precipitates
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitating
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
lash vi
باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
boggle
دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
landfall n
دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
to pounce on somebody
به کسی ناگهان جستن
[و حمله کردن ]
[مانند جانور شکارگر]
to jink
[colloquial]
[British English]
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
tumbled
افتادن
to come a cropper
افتادن
plonked
افتادن
plonk
افتادن
out of breath
<idiom>
به هن هن افتادن
scored
خط افتادن
to be off ones feed
افتادن
to come a mucker
افتادن
tumble
افتادن
to be deferred
پس افتادن
scores
خط افتادن
to be thrown
افتادن
to bite the dust
افتادن
lags
پس افتادن
plonking
افتادن
toppling
از سر افتادن
topples
از سر افتادن
toppled
از سر افتادن
plonks
افتادن
retard
پس افتادن
retarding
پس افتادن
retards
پس افتادن
score
خط افتادن
To go out o fashion .
از مد افتادن
lagged
پس افتادن
to fall off
افتادن
tumbles
افتادن
lie
افتادن
foundered
از پا افتادن
opposes
در افتادن
foundering
از پا افتادن
founders
از پا افتادن
prostrating
افتادن
lied
افتادن
lies
افتادن
to shank off
افتادن
lag
پس افتادن
prostrate
افتادن
prostrated
افتادن
founder
از پا افتادن
topple
از سر افتادن
drop back
افتادن
clear itself
لا افتادن
To do something in a pique .
سر لج افتادن
to fall down
افتادن
fall
افتادن
lapse vi
افتادن
oppose
در افتادن
prostrates
افتادن
flight
پرواز بلند و طولانی توپ پس از ضربه یا توپ زدن بطوری که ناگهان به زمین بیافتد
use up
ازنفس افتادن
to come into operation
بکار افتادن
overlap
روی هم افتادن
overlaps
روی هم افتادن
You have come out well in this photo(picture).
ازمد افتادن
To be the talk of the town.
سرزبانها افتادن
overlapped
رویهم افتادن
overlaps
رویهم افتادن
plumb
شاقولی افتادن
To follow ( trail, chase) someone.
پی کسی افتادن
poops
از نفس افتادن
poop
از نفس افتادن
precess
جلو افتادن
overlapped
روی هم افتادن
to get out of breath
ازنفس افتادن
to be reduced to poverty
بگدائی افتادن
to fall into error
دراشتباه افتادن
predicament position
بخطر افتادن
lose ground
عقب افتادن
to get oneself into trouble
بزحمت افتادن
prolapse
پایین افتادن
prostration
بخاک افتادن
push off
راه افتادن
running off
از خط بیرون افتادن
shend
جلو افتادن از
to run dry
خشک افتادن
hap
اتفاق افتادن
nutate
پایین افتادن
obsolesce
ازرواج افتادن
to get out of shape
از شکل افتادن
outpace
پیش افتادن از
to hang behind
عقب افتادن
outmatch
پیش افتادن از
outmarch
پیش افتادن از
to get into trouble
بزحمت افتادن
to get ahead of
پیش افتادن از
to gain a over
پیش افتادن از
to have the legs of
پیش افتادن از
to incur danger
درخطر افتادن
to fall out
بیرون افتادن
out act
پیش افتادن از
going away
پیش افتادن
to sank in one's estimation
ازنظرکسی افتادن
come to pass
اتفاق افتادن
come about
اتفاق افتادن
coaptation
بهم افتادن
to be deferred
عقب افتادن
to be derailed
از خط بیرون افتادن
whop
پیش افتادن از
betide
اتفاق افتادن
to cast oneself down prostrate
بخاک افتادن
get ahead
جلو افتادن
outruns
پیش افتادن
outrunning
پیش افتادن
outrun
پیش افتادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com