English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (7 milliseconds)
English Persian
pass out ناگهان بیهوش شدن
Other Matches
unconscious بیهوش
lackwit بیهوش
unintelligent بیهوش
unconsciously بیهوش
comatose بیهوش
slow-witted بیهوش
witless بیهوش
semiconscious نیمه بیهوش
etherization بیهوش کردن
semi-conscious نیمه بیهوش
lackwit ادم بیهوش
to space out بیهوش شدن
anesthetized بیهوش یا بیحس کردن
anesthetizing بیهوش یا بیحس کردن
anesthetizes بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetized بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetising بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetizing بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetised بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetises بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetizes بیهوش یا بیحس کردن
anaesthetize بیهوش یا بیحس کردن
incapacitating agent عامل بیهوش کننده
to place [put] somebody in an artificial coma کسی را بیهوش کردن [پزشکی]
knockout با ضربت بیهوش کنندهای حریف رابزمین زدن ضربه فنی
knockouts با ضربت بیهوش کنندهای حریف رابزمین زدن ضربه فنی
ether مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
suddenness ناگهان
(on the) spur of the moment <idiom> ناگهان
all of a sudden ناگهان
abruptly ناگهان
all at once ناگهان
unawares ناگهان
sudden ناگهان
before you know it ناگهان
unexpectedly ناگهان
accidentally ناگهان
unaware ناگهان
to walk off ناگهان رفتن
pop off ناگهان ناپدیدشدن
Suddenly , I felt hot. ناگهان گرمم شد
slapdash بی پروا ناگهان
light out ناگهان رفتن
sudden death ناگهان باخت
supervene ناگهان رخ دادن
sudden-death ناگهان باخت
to make a pounce ناگهان جستن
before you can say knife برقی ناگهان
to keel over ناگهان افتادن
suddenly ناگهان ناگاه
to die in ones shoes ناگهان مردن
abrupt سراشیبی ناگهان
turn on one's heel <idiom> ناگهان پیچیدن
scooting ناگهان سرخوردن
plucks ناگهان کشیدن
plucking ناگهان کشیدن
plucked ناگهان کشیدن
pluck ناگهان کشیدن
aback غافلگیر ناگهان
bolts مستقیما ناگهان
bolting مستقیما ناگهان
bolted مستقیما ناگهان
bolt مستقیما ناگهان
scoots ناگهان سرخوردن
scooted ناگهان سرخوردن
scoot ناگهان سرخوردن
light up <idiom> ناگهان شادوخوشحال شدن
make off ناگهان ترک کردن
Suddenly he showed up (emerged). ناگهان سروکله اش پیداشد
snub cable ناگهان ترمز کردن
to chop back ناگهان تغییرجهت دادن
slap down ناگهان توقیف کردن
to crop up ناگهان رخ دادن- اب خوردن
irrupt ناگهان ایجاد شدن
plunged ناگهان داخل شدن
plunge ناگهان داخل شدن
tumbles لغزیدن ناگهان افتادن
tumbled لغزیدن ناگهان افتادن
tumble لغزیدن ناگهان افتادن
plunges ناگهان داخل شدن
plungers موجی که ناگهان می شکند
plunger موجی که ناگهان می شکند
cant ناگهان چرخانیدن یاچرخیدن
fly open ناگهان باز شدن
crash dive ناگهان بزیر اب رفتن
with a powder ازروی بی پروایی تند ناگهان
Suddenly I was tongue-tied(speechless). ناگهان زبانم بند آمد
strike it rich <idiom> ناگهان پول و پله ای به هم زدن
twitch ناگهان کشیدن جمع شدن
twitching ناگهان کشیدن جمع شدن
twitched ناگهان کشیدن جمع شدن
twitches ناگهان کشیدن جمع شدن
twitch grass تکان ناگهانی ناگهان کشیدن
jibing ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibe ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
to burst upon the view ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
jibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
jibed ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
gibes ناگهان باین سو و ان سو حرکت کردن
we were not ourselves از خود بیخود شده بودیم بیهوش بودیم
flash برق زدن ناگهان شعله ور شدن
jilts ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
flashed برق زدن ناگهان شعله ور شدن
incidents ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
nose dive ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن
flashed ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
flashes برق زدن ناگهان شعله ور شدن
flashes ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
to jink right [left] ناگهان مسیر را به راست [چپ] تغییر دادن
flash ناگهان شعله ور شدن نور مختصر
A solution suddenly proffered itself. ناگهان راه حلی به نظر رسید.
jilt ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
jilting ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
To jump down somebodys throat. ناگهان وسط حرف کسی پریدن
incident ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
jilted ناگهان معشوق را رها کردن فریفتن
to pounce upon a bird ناگهان برسر مرغی فرودامدن یا حمله کردن
to abscond [from] <idiom> ناگهان ترک کردن [در رفتن ] [اصطلاح مجازی]
lash vi باریدن تکان ناگهان بخودامدن تصادم کردن
precipitating سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitated سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitates سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitate سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
etherize بااتر بیهوش کردن کرخت کردن
decompression بیهوش شدن در اثر کم شدن فشاراتمسفر
boggle دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
landfall n دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
to pounce on somebody به کسی ناگهان جستن [و حمله کردن ] [مانند جانور شکارگر]
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
stupefy گیج کردن بیهوش کردن
flight پرواز بلند و طولانی توپ پس از ضربه یا توپ زدن بطوری که ناگهان به زمین بیافتد
braid ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com